سلام ان شالله پاسخ از طرف شما داشته باشم
خدا قوت
من یه دختر سی ساله ام از لحاظ ظاهری و جذابیت و خانواده شکر خدا خوبم
مشکل من اینه با این سن و سال اصلا دوست ندارم ازدواج کنم و واسم ازدواج بی اهمیت هست ولی نگرانیم از اینه که بعدا سالهای اینده که سنم بالاتر بره پشیمون بشم.
سه تا خواهر و چهارتا برادر درام من دختر کوچک خانواده و فرزند هفتمی هستم خواهرام دوتاشون و داداشا سه تاشون متاهلن. خواهر سومیم 38 ساله هست و تا الان مورد مناسب واسه ازدواج واسش پیش نیومده و تو ی خانوادمون زیاد به ترتیب سن در ازدواج اهمیت نمیدن
حالا دلیلی که من واسه ازدواج نکردن اینه که من بخاطر اختلاف سنی که با خواهرام دارم اصلا تو خونه دست به سیاه و سفید نزدم یادم میاد بعضی وقتها کوچیکتر که بودم واسه اینکه منو کاری کنن کار جلو میزاشتن و من هم بالاجبار اون کارو انجام میدادم ولی با گریه که خودشون پشیمون میشدن
من اصلا از فکر اینکه صبحانه و ناهار و شام تدارک ببینم ظرف و لباس بشورم خونه جارو کنم حالا دیگه فکرشو کنین مهمون هم بیا واویلا بجه هم خدا بهت بده شب بیداری و نگهداری و مشفله فکری بچه
من از لحاظ مالی مستقل هستم شاید موارد مالی دلیل ازدواج واسه یه عده باشه که من خدارو شکر دستم تو جیب خودمه
البته باید بگم که ادم حساسی هستم ولی در عین حال قوی که حساس و زودرنج بودنم توی جامعه و محیط کار رو بروز نمیدم توی محیط کار منو در عین حساس بودن قوی میدونن چون حساس بودن توی محیط غیر از خونه از نظر من یه ضعفه
لطفا راهنماییم کنین چون از پشیمونی تو هر چیزی بدم میاد و خودخوری میکنم چرا در زمانی که میتونستم هر کاری رو انجام بدم کوتاهی کردم
اگر هم واقعا مهم نیست از نظر شما به عنوان یه روانشناس من هم به این طرز فکر بدون عذاب وجدان ادامه میدم چون خیلیا رو دیدم حتی بدون استقلال مالی مجرد موندن و دارن زندگی میکنن راستی من در زمان کنکور و دانشگاه مشکل وسواس فکری داشتم فکر هم نمیکنم که درمان شده باشه ممنون