با سلام

شش ماهی است که ازدواج کرده ام.شوهرم 45 ساله. قبلا ازدواج کرده و دارای یک دختر بیست ساله می باشد. البته دخترش با مآثر خود زندگی میکند و در طی یک سالی که با شوهرم هستم تاکنون هیچ تماسی نداشته. همسرم بعد طلاق ملک و کلیه وسایل را به فرزندش داده. من یکسان بعد از طلاقش با ایشان آشنا شدم. شوهرم فوق لیسانس می باشد که قبلا در یک شرکت دولتی مدیر روابط عمومی بوده اما به علت راه اندازی آزمایشگاه کالیبراسیون از کار دولتی استعفا داد. به علت انتخاب نادرست شرکا، کارش ثمری نداشت و با خزید تجهیزات نتوانست آزمایشگاه را راه اندازی کند و حتی مجبور شد یکسری از تجهیزات را بفروشد.اشنایی ما از طریق این آزمایشگاه و دادن مبلغی به عنوان قرض برای تسویه حساب بود. در هنگامی که عقد کردیم شوهرم کارش را راه اندازی نکرده بود و از نظر مالی مشکل داشت. در همین حین در محل کارم دچار مشکل شدم. یکی از همکاران مشکل اخلاقی داشتند و به من دست درازی نمودند. به همین علت مدیران شرکت به علت اینکه من موضوع آن آقا را اعلام کردم مرا از شرکت اخراج کردند. جهت مطالبه حقوقم شوهرم به من کمک کرد. با پولی که از شرکت گرفتم و وام 15 میلیونی و مبلغ پنج میلیونی که ایشان مهیا کردند مراسم ازدواج را برگزار کردیم. (در خوزستان رسم بر این است که مبلغی از مهریه را در قبل از عقد به عروس بدهند تا جهیزیه و سرویس طلا خود را خریداری نماید. چون خانواده ام اصرار داشتند که مبلغ به حساب من واریز شود. از مبلغ وام خود برداشت کژدم حدود چهارده میلیون و ایشان بطور صوری یک فیش واریزی نوشتند که مبلغ چهارده میلیون به حساب من واریز شد)در زمان عقد اعلام شد که بخشی از مهریه واریز شده پ در سند ازدواج مبلغ پرداختی اعلام شد. در حالی که ایشان پولی را ندادند. دوبار بحث مهریه شد و هنگامی که گفتم پولی ندادی، گفت که این حرفا بین ما نیست و دیگه اصلا حرفش را نزن و بسیار ناراحت شد. در طی این شش ماه شرکتی را ثبت کردیم که شروع به کار کنیم. همزمان وام ازدواج را نیز گرفتیم. اما تا کنون هیچ کاری از طرف شرکت انجام نشده. هرچی ساعت دو میخوابد و ساعت نه یا ده صبح بیدار می شود. هرقدر من اصرار میکنم ایشون شروع به غر زدن میکند. اوایل میگفت که تو خیلی خوبی باهوش هستی شرمت زا می توانی راه بیاندازی، اما دو ماه است طوری با من صحبت میکند که اعتماد به نفسم زا پایین آورده و فقط ایراد میگیرد. مشکل دیگری که داریم. او همش میخواد که من باهاش باشم و اگر بگویم که برو شرکا کاری انجام بده، یا اینکه شما یکاری از کارها را انجام بده و من همزمان کار دیگری. بهش برمیخوره و میگوید تو منو دوست نداری، تو از من خسته شده ای، و….، ایشون خیلی تنبل هست مثلا از زمان ازدواج تا کنون قرار بود محل آزمایشگاه را مرتب کند یا باغچه خانه را تمیز کند اما شش ماه هست که محل و باغچه همانطور با زباله هیجان دست نخورده باقی مانده. اکثر روز یا خواب آسا یا فیلم نگاه می کند یا با موبایلش ور می رود.. امروز بهش گفتم که چرا نمیزاری تنها برم ماری را انجام بدهم؟ شروع کرد غر زدن و ایراد گرفتن و من هم گفتم اشتباه کردم کاری دیگر پیدا نکرده ام و باید میرفتم شرکت جداگانه کار میکردم. ایشون هم گفتند برو برگرد به شرکت قبلی تا دستمالی ات کنند. چند روز پیش چون بهش گفتم از این همه تنبلی خسته شدم. گفت از من خسته شدی، بریم طلاق بگیریم. در هر مورد هم فقط من مقصر هستم و من باید عذر خواهی کنم. حقیقت دیگر اینکه تا کنون تمام مخارج خانه با من بوده حتی اجاره خانه. و هیچ پس اندازی نمانده. هروقت بهش میگم که لااقل از سرمایه شرکت را به اندازه پولم بنامم کن. میگوید لازم نیست، اما حقیقتش طبق قوانین ایران حتی اگر طلاق بگیرم هیچ پس اندازی ندارم. پ با توجه به اینکه یکبار بحث ارث شد و من در مورد ارث زن پرسیدم گفت تو باید دختره رو به عنوان شریک قبول کنی. من نمی دانم چ کنم؟ خسته شدم دوست دارم هرچه زودتر بمیرم. هر کاری هم میکنم یا هر وسیله ای میخریم میگه حتما باید بنام خودش باشه. ممنون منتظر پاسختان هستم