سرگردانی در رابطه
سلام،
برای یک مسئله کاری با آقایی آشنا شدم طی یه هفته ازم خواستن توی تمام جلسات کاری کنارشون باشم با وجود این که نیازی به حضور من نبود و به قول خودشون دلیلش این بود که تجربه کاری من بیشتر بشه من هم قبول کردم و این که تا ساعت های آخر کار که دیگه هیچ کسی پشیمون حضور نداشت در کنارشان باشم من به قصد کار قبول کردم تا این که بحث کاری به بحث در رابطه با من تغییر پیدا کرد تعریف کردن از وضعیت ظاهری و جسمی و…من خوشم نمی یومد از شروع این بحث ها ولی مجبور بودم تحمل کنم چون امکانش نبود که کار کنار این آقا کنسل شه با وجود جدیت که داشتم در مقابل رفتارش ولی فایده نداشت بهش علاقه مند شدم اونم هر کاری می تونست برام انجام میداد از همه لحاظ تا این که متوجه شدم متاهل هستش و دو تا بچه داره خواستم کنار بکشم ولی با حرفاش موندم تا این که گفت با خانوم مشکل داره نمی تونه رابطه داشته باشه باهاش و کسیو می خواد جایگزین برای این کار کنه کل وقتم رو صرف کردم حالا این شد موندم نمی دونم چکار کنم از یه طرف میگم دوسش دارم هر کاری می خواد بکنم خودشم میگه بعد از این که از خانوم جدا شد رسمی می کنه رابطمان ولی از یه طرف اگه این جوری نشه چی واقعا نمی دونم چه کار کنم فکر این که از دست بدمش دیوونممیکنه
دوست عزیز ارتباط با مردی که زن و بچه داره فقط مصداق خیانته و شما فقط وابستگی بیهوده ای رو ادامه میدید … و به نوعی زندگی خودتون رو قراره روی خرابه های زندگی یکی دیگه بسازید …
بهتره خودتون رو جای این زن قرار بدید چون در آینده ممکنه چنین اتفاقی رو شما هم تجربه کنید