سلام خسته نباشید.من یکه رابطه ده ساله با یه اقایی دارم ما سه سال پیش به اصرار من و اینکه میخواستن اقا به سربازی اعزام بشن اقدامات برای ازدواج رو انجام دادیم…هنگامی که خانواده ها در مرحله تحقیق قرار گرفتن پدر من یه تحقیق اشتباه راجع به این خانواده و خصوصا نحوه کار پدر ایشون شنیدن این رو به منم انتقال دادن و منم متاسفانه همون حرف رو انتقال دادم به طرفم… کار به رو به روبه رویی کشید و البته حرفایی که ایجاد دلخوری قوی کرد خصوصا درخانوا ده پسر که الان میگن به ما تهمت دزدی زدن خانواده دختر…الن چند روزی اقا پسر به من اعلام کردن چون تک پسر هستم خانوادم میگن دیگه بنا به شرایط سنی که ما هر دو سی سال هستیم باید دیگه ازدواج کنی وچون اون خانواده دیگه به مادختر ندادن دیگه برا اون جلو نمیریم پسرم میگه من از دلخوری و دل شکستن پدر مادرم میترسم محبورم برم باهاشون هر کیو بگن بگیرم…
در حال حاضر من دیروز به دکتر متخصص اعصاب و روان مراجعه کردم تنها بعد از اینکه حرفامو ردم یه نسخه نوشتن و وقتی نسخه رو گرفتم که دوتا قرص ارامبخش بود گفتن به ا،ن پسر بگین تماس بگیرن با من … پسرم تماس گرفتن فقط ارشپچون پرسیدن شما کیس اوررژانسی دارید اونم گفته نه باد گفتن برا یه سری تست با خانوم برید الانم قراره من برم برگه معرفی نامه تست رو بگیرم فقط الان مشکلم اینه طرفم داره میره حس میکنم و دکتر داره دست دست میکنه جای اینکه با صحبت حلش کنه داره ما رو میدونه انه قرص الان چیو حل میکنه