12
ضعف در برقرار کردن رابطه اجتماعی
سلام بنده 28 سالمه و مدرک فوق لیسانس دارم متأسفانه در برقرار کردن رابطه اجتماعی ضعف دارم .نمیتونم مثل بقیه با دیگران ارتباط کلامی پیدا کنم.من از نظر اعتماد به نفسم مشکلی ندارم .فقط به محض قرار گرفتن در جمع باید کلی تمرکز کنم.لطفأ منو راهنمایی کنید
احتمالأ شما خودتون رو ارزشمند نمی بینید به همین دلیله که مشکل ارتباطی دارین شما خودتون رو فردی قابل عرضه نمی بینید و میخواید خود واقعی تون دیده نشه
هر انسانی شخصت خودش رو داره دلیلی نداره خودت رو برای گرم گرفتن با دیگران بکشی
سلام…
من یه مشکل عجیبی دارم و اون اینکه نمیدونم چرا وقتی تو جمعی قرار میگیرم کسی دوست نداره باهام حرف بزنه حس میکنم کسی دوستم نداره!با اینکه هم دختر خوشکلی هستم هم خوشتیپ وهمه میگن که صدای زیبایی دارم در حد دوبلر ها اما متاسفانه کم حرفم…!هرکاری میکنم نمیتونم ارتباط خوبی برقرار کنم به جایی رسیدم که از خندیدن دوستام باهم حسودیم میشه!۲۲سالمه و نامزدم هم دارم با اینکه دوستم داره اما انقدر اعتماد بنفسم پایین اومده و خودم رو قبول ندارم که دوست داشتنشو نمیفهمم همش میگم واسه چیم دوستم داره!اون فوق العاده شیطون و من فوق العاده ساکتم همه میگن خسته شدم دیگه راهنماییم کنید لطفاممنون
خب ازدواج یک درونگرا با یک برونگرا شرایط خاصی رو میطلبه که باید در مشاوره کردن این مشکل رو حل و فصل کنید … در مهمانی ها شرکت کنید و سطح مطالعه رو بالا ببرید و در بحث و گفتگو شرکت کنید تا دیگران هم فکر نکنن شما بخاطر شرایط خاصی که از نظر ظاهری دارید مغرور هستید … پس این پوسته رو شما باید به کمک مشاوری متعهد بشکنید تا بتونید رابطه خودتون رو گسترش بدید
باید تمرین کنی. سعی کن با چنتا جمله شروع کنی به تمرین کردن تا بتونی توی جمع حرفی برا گفتن داشته باشی هر چقدر بتونی تو جمع صحبت و حرفی برای گفتن داشته باشی به مرور این مشکلت حل میشه!منم یه روزی مثل تو بودم
سلام به نظرمن با مطالعه کردن :-شدامنه لغاتتونو بالا ببريدتا در جمع دوستان حرفهاى گفتنى داشته باشين
البته آدم آرومى بودن هم خودش حسنه.هرکسى رو با يک مشخصه ميشناسن
باسلام
شما ميتونيد با مطالعه کردن دامنه لغاتتونو بالا ببريد تا در جمع حرفهاى گفتنى داشته باشين
و اينکه فرد آرومى بودن هم خودش يک حسن محسوب ميشود چون هرکس با يک مشخصه شناخته ميشود
سلام من دختری هستم درسخوان و خوشگل.همه همکلاسی هام مدام حسرت میخورند که چرا من قد بلند هستم.من احساس میکنم بخاطر چیزهایی که دارم نمیخواند باهام ارتباط برقرار کنن و یه جورایی حسرت میخورن.دوستی پیدا کردم که خیلی اجتماعی هستش ولی من از بس حسودی کردم رابطه مو با اون کمرنگ کردم فک کنم اون منو دوست داشت ولی رفته رفته ازش فاصله گرفتم چون اون بدرد من نمیخورد اون اجتماعی بود و من کم حرف و اروم.نمیتونم توی جمع راحت حرف بزنم برخلاف پدرم که وکیل هست!مامانم میگه تو کجا و بابات کجا!وقتی حرف میزنم نیشمو باز میکنم و این خیلی بده .نمیتونم صاف تو چشمای طرف مقابل نگاه کنم و احساس بدی بهم دست میده
رفته رفته اعتقاداتم هم داره محو میشه
اصلا با نشاط نیستم و یه حسی مانع خوشحالی من میشه و من نمیدونم اون چیه.
سلام ! اسمم نوید است از کشور افغانستان استم.
مشکل ام اینست که با انسانهاییکه تازه اشنا میشوم اصلا نمی فهمم چگونه باید رفتار کنم.
از رفتار دیپلماتیک با دیگران اصلا خوشم نمی اید وگاهی با اشنایان بسیار صمیمی و و لطف میکنم بعدااز رفتار و حرکات شان معلوم میشه که مرا انسنان احمق و کودن فرض کنند.
بیشتر خوش دارم تنها باشم.
خلاصه اینکه من یک رفتار و شخصیت طبیعی ندارم محبور استم هر لحظه متوجه حرکات و گفتار خودباشم تا کار خلافی از من سر نزند که این کار مرا خسته ساخته
تکشر!
رفتار درست با ديگران ، از جمله مهمترين ابزار موفقيت است . بدون ترديد همه ميدانند كه هر كس اجتماعيتر و معاشرتيتر باشد ، موفقتر خواهد بود .
طي يك بررسي پيرامون موفقيت ، اين نتيجه بهدست آمد كه در موفقيت چشمگير يك مهندس فقط ۱۵% مربوط به سواد و كارداني اوست و ۸۵ % بستگي به طرز سلوك و رفتار او با ديگران دارد .
در واقع انسان ، اگر رفتار صحيحي با سايرين داشته باشد ، به آساني ميتواند بر اشخاص مديريت كرده و براي رسيدن به هدف خود از آنها كمك بگيرد در غير اينصورت نيروها از اطراف او پراكنده شده يا حداقل انگيزه خويش را براي همكاري صادقانه و صميمانه از دست خواهند داد.
اين يك اشتباه بزرگ خواهد بود و پيامدهاي ناگواري خواهد داشت كه بعضي از مديران معتقد باشند كه نبايد زير دستانشان به رفتار مدير با خويشتن توجه كنند ، يعني زيردستان اگر به خاطر خدا دارند كار ميكنند چه كار دارند به اينكه آيا مدير به آنها اهميت ميدهد يا نه ؟! و آيا از كارشان تقدير مينمايد يا خير ؟!
فراموش نبايد كرد كه خداوند پيامبر خويش را مكلف ميكند به رفتار درست و نرم با اطرافيانش و اينكه بايد از لغزشهاي كوچك آنان در مسير حركت در گذرد و در امور مهم با ايشان مشورت نمايد ، آنجا كه ميفرمايد:
« و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فيالامر … »
( و اگر درشت سخت دل ميبودي قطعاً (اطرافيانت) از گرد تو پراكنده ميشدند پس از آنان درگذر و برايشان (از درگاه الهي ) طلب مغفرت بنما و با ايشان در كارها مشورت كن ) .
اصول اساسي رفتار با ديگران:
۱٫ طوري انتقاد كنيم كه احساسات فرد جريحهدار نشود :
اصولاً اغلب انسانها طوري هستند كه وقتي اشتباهي مرتكب ميشوند ، اصلاً خودشان را مقصر نميدانند . در ميان هر ۱۰۰ بار خطايي كه اشخاص مرتكب ميشوند، به ندرت ميتوان افرادي را يافت كه براي بيش از يك خطا خود را سرزنش كنند . يعني شخصي اگر ۱۰۰ خطا مرتكب شود ، فقط در يكي از آنها خود را مقصر ميداند.
اگر توجه داشته باشيد ، حتي افرادي كه از جملهي بزرگترين جنايتكاران هستند ، خودشان را مقصر نميدانند و اتفاقاً فكر مي كنند، تمام رفتار آنها درست است، يكي از بدنامترين جنايتكاران آمريكايي در مصاحبهأي گفت : « من يكي از خدمتگزاران مردم هستم!».
بنابراين وقتي ديگران خود را مقصر نميدانند چرا با انتقاد مستقيم و غير حكيمانه از آنها براي خودمان دشمن بتراشيم و در نظر آنها انسان بيانصافي باشيم؟
اگر انتقاد صورت ميگيرد بايد بطرزي حكيمانه ، مؤثر و هوشيارانه باشد.
به خصوص از انتقاد و نصيحت يك شخص در جمع بايد خودداري كرد چرا كه انتقاد و نصيحت در جمع، نصيحت نيست فضيحت است . پيامبر عظيمالشأن اسلام زماني كه ميخواستند از حركت فرد يا افرادي انتقاد كنند بطوري كه ديگران هم آن حركت منفي را تكرار نكنند از مرتكبين آن عمل اسم نميبردند بلكه ميفرمودند : « ما بال اقوام …» ( يعني چه شده است گروهي را كه چنين ميگويند يا فلان كا را ميكنند …) .
۲٫ به ديگران اهميت بدهيم :
تقريباً همهي اشخاص دوست دارند مورد توجه قرار گيرند. اغلب اشخاص كاري ميكنند تا ديگران به آنان توجه كنند .
خيلي از اشخاص كه به مقامهاي بلندي رسيدهاند، مثل شاعران، نويسندگان، رؤساي جمهور و … بيشتر به مورد توجه بودن علاقهمند بودهاند تا خود آن كار. اشخاص شايد دندان درد خود را خيلي مهمتر از كشته شدن فلان رئيسجمهور بدانند و بيشتر براي آن نگران باشند.
بنابراين به ديگران توجه كنيم تا احساس مهم بودن داشته باشند. اگر ما چنين حسي به افراد بدهيم، از هواداران سرسخت ما خواهند شد.
روانشناسان ميگويند كودكي كه در جمع فراموش شود دست به شيطنت ميزند. لذا يك مدير نبايد هيچيك از زيردستانش را فراموش كند البته لازم نيست يك مدير زمان مساوي را با هريك از اطرافيانش سپري كند چون اين اصولاً امكان ندارد اما آنچه لازم است رعايت كند اين است كه همان لحظاتي را كه با هريك از همكاران خويش بسر ميبرد طوري با او رفتار كند كه فرد تصور كند كه محبوبترين فرد نزد مدير است. رسول مهربان اسلام صلی الله علیه و سلم طوري با هريك از ياران خويش رفتار ميكردند كه آن فرد چنين برداشت ميكرد كه پيامبر (ص) او را از همه بيشتر دوست دارند ، و تا زماني كه خود فرد دست پيامبر (ص) را رها نميكرد دستش را رها نميكردند.
۳٫ با دقت كامل به صحبتهاي ديگران گوش فرا دهيم :
گفتيم، اشخاص خيلي دوست دارند، مورد توجه باشند ، وقتي ما به دقت به حرفهاي آنان گوش فرا دهيم ، احساس اهميت ميكنند ، خود شما هم ميدانيد كه اگر شخصي فوقالعاده هم عصباني و بر افروخته باشد ، اگر شما با همدردي و توجه كامل به صحبتهاي او گوش كنيد تخليه و آرام خواهد شد. اگر به صحبتهاي ديگران علاقه نشان دهيم ، يكي از مؤثرترين راههاي جلب محبت ديگران را بهكار بردهايم .
پيغمبر بزرگ اسلام (ص) نيز چنين ميكردند تا جايي كه قرآن ميفرمايد : « و يقولون هو أذن … » (و ميگويند (منافقان) كه او (محمد) سراپا گوش است … ) .
۴٫ در برخورد با ديگران لبخند بزنيم و شاديمان را از ديدن آنان نشان دهيم:
آن حضرت (ص) فرمودند :
« و إنّ من المعروف أن تلقي أخاك بوجهٍ طلقٍ » .
( از جملهي نيكيها آن است كه برادر خود را با چهرهي گشاده ملاقات نمايي ) .
آنچه انسان را خوشبخت ميكند يا بدبخت اين نيست كه چه قدر ثروت دارد ، چكار ميكند يا قيافهاش چه شكلي است ، بلكه افكار هر شخص وعمل او ، وي را خوشبخت يا بد بخت ميكند .
چطور ميتوان افكار خود را افكار خوشبختي قرار داد ؟ اگر توجه داشته باشيد ، اگر قيافهي غمگيني به خود بگيريم و نق نق كنيم چند لحظه بعد واقعاً غمگين ميشويم و احساس بدبختي ميكنيم. در مورد شادي هم همين طور است ، اگر لبخند بزنيم واقعاً احساس خوشبختي ميكنيم و و قتي احساس خوشبختي داشته باشيم ارتباطمان با ديگران بهتر خواهد شد .
وقتي به روي ديگران لبخند ميزنيم در واقع به آنان ميگوييم : « از ديدن تو خوشحالم ، تو را دوست دارم و باعث شادي من هستي » .
البته لبخند نبايد تصنعي و ساختگي باشد كه در اين صورت طرف مقابل از لبخند ما بدش ميآيد ، بلكه بايد از قلب برخيزد و اين كه چگونه ميتوان از صميم قلب به كسي لبخند زد به نكتهي بعدي توجه كنيد.
۵٫ نكات مثبت ديگران را ببينيم و از صميم قلب آن را دوست بداريم و با آنها رفتار دوستانه داشته باشيم:
اگر اين توانايي را نداشته باشيم كه نكات مثبت و خوبيهاي اشخاص را ببينيم ، نخواهيم توانست آنها را دوست بداريم و با آنها لبخند صميمانه بزنيم .
در وجود هر شخص هر چند خيلي شخص نابكار و بدي باشد ، مطمئناً خوبيهايي هست . چه خوب است كه به جاي اينكه بديهاي اشخاص را ببينيم و از آنها متنفر باشيم ، خوبيهاي آن ها را در نظر بگيريم و دوستشان بداريم .
اگر كسي با ما احساس دوستي نكند و هميشه احساس دشمني داشته باشد ، هرگز نخواهيم توانست ، با منطق او را وادار به انجام كار درست كنيم . والديني كه ميخواهند با سرزنش كردن ، بچهها را به همكاري و انجام كارهاي درست ، وادار كنند ، همسراني كه با انتقاد و سرزنش ميخواهند زندگي را بهتر كنند ، مطمئن باشند كه به نتيجه نخواهند رسيد . همعقيده كردن ديگران با خود كاري نيست كه با توسل به زور ، بتوان موفق به انجام آن شد . اما اگر با دوستي و محبت اگر اقدام به اين كار كنيم ، امكان موفقيت زياد است .
ضرب المثلي ميگويد: يك قطره عسل ، خيلي بيشتر از يك گالن زهر ميتواند مگسها را به خود جلب كند. انسانها هم همينطور هستند. اگر ميخواهي كسي را طرفدار و هواخواه خود كني ، اول با رفتار درست و دوستانهي خود ، در او اين اطمينان را ايجاد كن كه دوست صميمي او هستي .
۶٫ اعتماد خود را به ديگران نشان دهيم تا آنها هم خود را سزاوار اعتماد ما نشان دهند:
شخصي ميخواست خدمتكاري استخدام كند، به كارفرماي قبلي او تلفن زد و در مورد او پرسيد. كارفرماي قبلي طوري در مورد خدمتكار حرف زد كه اين شخص متوجه شد كه با آدم چندان درستكار و شايستهاي رو به رو نيست ، اما خواست به خدمتكار اعتماد كند ، تا او خود را سزاوار اعتماد نشان دهد . و به او گفت ، من به كارفرماي قبلي تو تلفن زدم و از او در مورد تو سؤال كردم و او تو را خيلي شخص درستكار و وظيفهشناسي معرفي كرد . خدمتكار هم تا جايي كه در توان داشت ، خود را مناسب نشان داد .
اگر با ديگران طوري رفتار كنيم ، كه آنان احساس كنند ما به كفايت و كارداني و درستكاري آنان اعتماد نداريم ، آنان هم چنين رفتاري نشان خواهند داد .
با رعايت اين اصول ، اميد است كه بتوانيم ، رفتارمان را با ديگران اصلاح كنيم و از موفقيتهاي بيشتري برخوردار شويم .
شخصي كه قادر باشد با ديگران درست رفتار كند ، همهي دنيا را طرفدار خود خواهد كرد . و آن كس كه قادر به انجام اين كار نباشد ، عابري در جادهي تنهايي است .
سلام. من یه مشکلی دارم که هرکار میکنم حل نمیشه. من کلا از بچگی زیاد خونه ی دیگران نمیرفتم اگر هم میرفتم ففط خونه ی عموم بود و من با دختر خیلی ارطبات خوبی داشتم. و با کسه دیگه ارطبات نداشتم.ما از حدودا ۶ ساله پیش شروع به برقراری ارطبات با دایی هام و خاله هام کردیم. من اولش خیلی خوب بودم و حرف میزدم ولی از یه جا به بعد فکر میکردم حرف های زشتی زدم و جای این حرف توی این جمع نبود و مثل بچه ها اشتباه کردم. من همون موقع تصمیم گرفتم برای اینکه سوتی ندم کلا تو جمع سکوت کنم و اطرافیان هم خیلی ازش استقبال کردن و همیشه میگفتن که این دختره ارومیه پس دختره خوبیه و خیلی دوستم داشتن.اون موقعی که شروع به این کار کردم سیزده سالم بود و خب هنوز سنم کم بود و خب وقتی چیزی نمیگفتم کسی هم کاریم نداشت. اما الان هجده سالم شده و دیگران از من انتظار دارن که باهاشون حرف بزنم و وقتی سکوتم رو میبینن میرن باهم صحبت میکنن که چرا این دختره اینقدر ساکته حتما افسرده شده. کلا زمانی که یک نفر باهام هم حرف میزنه نمیتونم توچشماش نگاه کنم و اگه هم نگاه کنم سریع چشمم رو ازش بر میدارم. این ها باعث شده که من هی تنها تر شم و حتی تو مدرسه هم دوستی ندارم. و نمیدونم مشکل کجاست. انگار سکوت برام عادت شده ولی داره عذابم میده چون من اطرافیانمو دوست دارم و میخوام باهاشون باشم اما بخاطره سکوتم با کس نمیتونم صحبت یا دردودل کنم کلا بگم که خیلی وقته دیگه شادی نمیکنم. به خانوادم گفتم ولی حاضر نشدن که منو ببرن پیشه روانپزشک. لطفا شما کمکم کنید. تنهایی خیلی بده
سلام دوستان اگر کسی مشکل من رو میدونه ممنون میشم کمکم کنه من از بچگیم بیشتر تو مدرسه تنها بودم و دیگه تا الان ک مدرسم داره تموم میشه عادت کردم ب این موضوع و الان حدود ۲ سال با همکلاسی هام دوستی داشتیم ک ی اکیپ بودیم و من ادم درونگرایی هستم تنهاییم رو دوست دارم و بعد ی مدت دیگه از دوستی باهاشون خسته میشم یا ی اخلاق بدشون میره رو مخم و نمیتونم دیگه بیشتر از اون باهاشون ارتباط بگیرم کلا سرد میشم باهاشون خیلی ناراحتم از این رفتارم و نمیدونم چیکار کنم🥲