سلام من دوران عقد رو سپری میکنم اما مدت خیلی زیادی هست که با همسرم دوران پرتنشی رو سپری میکنیم و الانم تصمیم به جدایی گرفتیم البته من مرددم اما همسرم طوری که وانمو د میکنه مطمئن هست .وقتی ازدواج کردیم تا چندین ماه بیکار بود البته وقت خواستگار ی گفت شاغله و استاد دانشگاس اما بعد از محل کارش دقیقا چند روز بعد ازدواج در اومد .مشکله ما اینه ایشو ن به خانوادش خیلی وابستس یعنی این خانواده دائم با تلفن باهم حرف میزنن و اصلا نمیتونه خودش تصمیم بگیره تا یه چیزی میگم که مخالفش به باباش میگه باباشم به پدر من زنگ میزنه و قتی عصبانی میشه پرخاشگر و دعواهای وحشتناک میکنه وقتی حرف زشت میزنه بگی خودتی میزنت میگه چرا گفتی خودتی البته بگم دوسش دارم وقتی به نبودش فکر میکنم گریم میگیره هرچی میخواد در اختیارش گذاشتم خونه و پول چون شوهرمه اما وقتی رفتارای پررو بازیشو میبینم از خودم متنفر میشم اما میگم شاید خوب بشه به نظر شما من الان باید چیکار کنم ازش جدا بشم ؟ایا این رفتارهاش که پدرش خیلی دخالت میکنه با قطع ارتباط بهتر میشه