با سلام
آقایی 30 ساله هستم، 8 ماه هست که نامزد کردم ولی هنوز عقد نکردیم. تو این مدت به یه سری مشکلات برخوردم و از شما راهنمایی میخوام. در زیر سعی میکنم شرایط خودم و نامزدمو بطور کامل توضیح بدم:
مشخصات خودم: 30 ساله، کارشناس ارشد مهندسی صنایع، شاغل (ولی تو یه شهر دیگه، ماهی یه هفته میرم خونه، البته جمعه ها هم سعی میکنم برم)، درآمد خوب و نسبتاً بالا، تک پسر و فرزند بزرگ خانواده، 5 تا خواهر دارم که 3 تاشون ازدواج کردن، لاغر با چهره معمولی
مشخصات نامزدم: 20 ساله، دیپلم تجربی (پشت کنکور، ولی دو درس رو هنوز پاس نکردن)، فرزند دوم خانواده، یه خواهر که ازش بزگتره و ازدواج کرده ولی دامادشونم با خودشون زندگی میکنن، 2 برادر کوچکتر، لاغر با چهره زیبا
وضعیت مالی، فرهنگی و مذهبی دو خانواده تقریباً مشابه بوده و نسبت فامیلی نسبتاً دوری داریم. من قبلاً نامزدمو نمیشناختم فقط چندبار تو مراسمات مختلف دیده بودمش و ازش خوشم اومده بود و با پیشنهادی که خانواده و چند نفر دیگه دادن رفتم خواستگاری.
مشکل اصلی من اینه که نامزدم احساس و عاطفه ای نسبت به من داره، علیرغم اینکه من هرروز و بارها بهش ابراز احساسات میکنم ولی واکنشی از سمت ایشون نمیبینم (چه کلامی و چه رفتاری) و شده که بارها سر این موضوع که رفتار سردی با من داره باهاش بحث کردم. حتی مستقیم ازش پرسیدم که دوستم داری یا نه؟ که جواب داده نه دوستت ندارم ولی ازت بدم هم نمیاد. البته یه مدت بعد از شروع نامزدی بهم گفت که از کس دیگه ای خوشش میومده و به اصرار خانوادش برای ازدواج، از بین چندتا خواستگاری که داشته منو انتخاب کرده.
من سعی میکنم بهش محبت کنم (کلامی، رفتاری، هدیه، نوازش و …) ولی وقتی عکس العمل نامزدم رو میبینم خیلی بهم برمیخوره، افسرده میشم و باعث میشه بحثمون شه. ولی ایشون مدام میگه من کلاً اخلاقم اینجوریه و بهتر از این نمیتونم باشم. بحثامون تا جایی پیش رفته که من حتی پیشنهاد به هم زدن رابطه رو دادم که ایشون قبول نکردن و گفتن دیگه امکانش نیس و به قولاً اسمت روی من میمونه و نمیشه (شهر ما نسبتاً کوچیکه و این چیزا برای خیلیا مهمه). البته اینم بگم رابطمون نسبت به اوایل خیلی بهتر شده. در کل نسبت به موضوع عدم احساس و علاقه ایشون خیلی حساس شدم و ذهنم مدام درگیره.
حدود 2 هفته پیش با اصرار زیاد من رفت پیش مشاور ولی نتیجه خاصی حاصل نشد. ایشون خیلی مغرورن (خودشم اینو تأیید میکنه)، تو خیلی از زمینه ها با اینکه اطلاعات کمی داره خودشو یه جورایی عقل کل میدونه، مثلاً راجع به جلسه مشاوره میگه هرچی مشاور گفته رو از قبل میدونسته و بلد بوده.
از طرفی هم ایشون میگن مادرمن و خواهرهای مجردم زیاد تو کاراش دخالت میکنن، به همین خاطر اصرار داره از اول ازدواج مستقل باشیم. خانواده من هم عقیده دارن عروس باید از خانواده شوهرش حرف شنوی داشته باشه و زیاد بهشون احترام بذاره، در صورتی که فکر میکنن نامزدم زیاد اینجوری نیست و میگن بخاطر خواهر بزرگترشه که باهاشون زندگی میکنه. اینم بگم خودمم با استقلال از ابتدای زندگی کاملاً موافقم هرچند شاید برای پدر و مادرم سخت باشه (بخاطر تک پسر بودنم) و از نظر مالی هم شاید یه کم به مشکل بخورم.
مشکل دوم من اینه که تو جلسه خواستگاری باهاش شرط کردم که حتماً ادامه تحصیل بده و گفتم تحصیلات برام مهمه و ایشون هم استقبال کردن. کنکور آزمایشی ثبت نامش کردم، کتاب تست خریدم و … . ولی با گذشت 8 ماه و یادآوری های مکرر من هیچ جدیتی تو درس خوندن نداشته و درصدهای کنکورهای آزمایشیش در حد صفر و منفیه و این موضوع هم منو عذاب میده. برای همه کاری وقت و انرژی میذاره بجز درس خوندن.
با وجود این نگرانی هایی که گفتم، هم خانواده من، هم خانواده نامزدم و هم خود نامزدم اصرار دارن که همین تابستون عروسی کنیم و دارن به من فشار میارن چون میدونن از نظر مالی مشکل زیادی ندارم و میتونم عروسی بگیرم ولی من هنوز قبول نکردم.
من به نامزدم پیشنهاد دادم دو نفری با هم بریم پیش مشاور که به زور قبول کرده، ولی با توجه به شرایط کارم ممکنه تا یک ماه آینده فرصت نشه برگردم شهرمون و حضوری بریم مشاوره. پس از شما مشاور گرامی خواهش میکنم منو راهنمایی کنین. اگه اطلاعات دیگه ای هم نیاز هست بفرمایید تا توضیح بدم.
به نظرتون به این رابطه امیدی هست؟
آیا بعد از ازدواج زندگی ما پایدار میمونه؟
آیا با توجه به اینکه به من احساس نداره و قبلاً به کسی علاقه داشته، احتمال داره بعداً به من خیانت کنه؟ هرچند من تا حالا موردی ازش ندیدم و مطمئنم دختر نجیبیه.
آیا ادامه این رابطه منطقیه؟ یا تموم شه بهتره؟ ما هنوز عقد نکردیم ولی نامزدمو دوستش دارم.

ممنون که وقت گذاشتین و نوشته هامو خوندین. ببخشید خیلی طولانی شد، خواستم شرایطمو در حد امکان کامل توضیح بدم. منتظر راهنمایی ها و پیشنهاداتتون هستم.

خدانگهدار