سلام
محمدهستم 34 سالمه از مشهد
5ساله که زیر یک سقف باهم زندگی می کنیم و حاصل ازدواجمون یک پسر که خدا بهمون داده و تازه فهمیدم که همسرم قدرت درک کردن نداره.در این مدت باید بگم فقط شاید 2 بار شده که دیدم لباسام بدون اینکه چیزی بگم اتو کرده اونم یک پیراهن و شلوار و کفشام واکس زده البته نه اینکه انتظار داشته باشم همیشه اینطور باشه خوب یه چیزایی خوشحالم میکنه اینم از اون دسته .در رابطه جنسی که حرفش نزن افتضاح بارها شده از خواستم چون خودش نخواسته به من توجه نکرده و حتی بعضی وقتها با گریه می خوابم . جونم بهتون بگه از نظر نظافت شخصی که خودش تمیز کنه هم همینطور آخه همسرم مشکل پرمویی داره و پاهاش پر از مو میشه و همینطور با موهای بلند جلوم حاضر میشه و آرایشم که تعطیله در 5 سال تعداد آرایشهایی که کرده شاید به انگشتهای دست نمیرسه.یه شب پسر حین بازی با اسباب بازی زد به لبم و لبم زخم شد منم دهانم گرفتم و ناله کردم به جای اینکه بگه چی شد گفت چته؟منم تا اینو شنیدم محکم با پام توپی که جلوم بود شوت زدم و عصبانی شدم.دیرم شده بودو میخواستم برم سرکار پسرم دنبالم اومده بود و بغلم بود نشسته بود هندوانه می خورد منم حرص میخوردم بعد با عصبانیت هندوانه را پرت می کنه و بچه را میگیر بهش گفتم تو فهمیده نیستی .گفت مثل کی ؟(منظور اینکه کی فهمیده است؟منم که همسایه قبلیمون واقعا ازش درک و فهمیدگی رو دیده بودم گفت افسانه.گفت برو باهمون ازدواج کن و بعد محکم به درب ضربه زد.آخه زمانی که ویار داشت و حالش بد بود و بیمارستان بستری بود وقتی اومد خونه به افسانه گفت شوهرم که راحت بود منم که اونجا بودم افسانه گفت نه ایشون جوش می زنه و به من نگاه کرد.اینو که گفت فهمیدم چقدر افسانه عقلش میکشه .خلاصه باید بگم متوجه شدم که همسرم درک نداره نه تنها برای من بلکه فرزندم و خانوادم و حتی خانواده و کلا هر کس که مقابلشه.من نگران کرده چون نگران فرزندم هستم .لطفا راهنماییم کنین.