عشقی
سلام من متاهلم و19سالمه،دوسال پیش باپسری تو چتروم اشناشدموتماسوقراروایناودراخرم بهم علاقه مندشدیم واین علاقه جوری بودکه خانوادهوهامون بدلیل زنوبجه داشتن اون اقامخالف ازدواج مابودن واون اقابه اجباروطبق رسمورسومشون قبلاازدواج کرده بودن وحالابدلیل ناتوانی درپرداخت مهریه ومخالفت همسرشون برای طلاق نتونستن طلاق بدن وازطرفی بمن علاقه مندشدن وباهم 3بارفرارکردیم که هرباربی نتیجه بودومنوخونوادم برگردوندن که باراخربعدازبرگشت به مدت3ماه اونقدتحت فشارونظرم گذاشته بودن ومثله زندانی رفتارمیکردن که من بااین کارشون تصمیم به ازدواج گرفتم تاهم رفتارای خونوادم خلاص شم وهم بتونم دوست پسرموفراموش کنم که حالااونیم ساله مزدوج شدم ولی بازم به اون اقاعلاقه مندم ونتونستم فراموشش کنم وازطرفی بادیدن ایمیلهام فهمیدم که ایشونم هنوزخاستاربرگشت من هستن ونمیدونه ازدواج کردم چون اگه بگم شرمیشه حالامن چیکارکنم عشقش هنوز تودلمه
خب میخوای چیکار کنید؟ میخوایت زندگی خودتون رو به خیانت وصله بزنید ؟ دوست عزیز در این مورد بهتره عاقلانه فکر کنید وگرنه برای زندگی هر دوی شما بسیار گران خواهد بود
سلام.
همیشه سعی کنید همیشه انسان وفاداری باشید پس ب شوهرتون حتما وفادار باشید واگه خوشبختید هیچوقت زندگیتونا خراب نکنید فقط بامحبت بسیار زیاد ب همسرتون میتونید عشق اون آقارا تو دلتون کم رنگ کنید البته ممکنه یک سال عصبی بشید ولی باگذشت زمان حالتون بهترمیشه درضمن حتما ایمیل هاشونا پاک کنید بحرفم گوش کنید مطمن باشید ضرر نمیکنید.
سلام به نظرم اون ایمیلتو غیر فعال کن و کامل از ذهنت خارجش کن
سلام.من دختری۲۴ساله هستم عاشق پسری۳۳ساله ماهمدیگرو خیلی دوسداریم توی دوسداشتنش هم شکی ندارم ولی هرکاری میکنم ب خاستگاریم نمیاد.البته دلیل منطقی هم داره اوضاع مالی خوبی نداره درکش میکنم ولی برای من خیلی مشکله بااین همه خاستگارهایی ک میاد نمیدونم باید چکار کنم.من واقعا دوستشدارم.حتی خودش بهم گفته ک اگر مورد مناسبی بود جواب بدم و حتی خودش برای تحقیق میره ک مطمن بشه از خوشبخت شدنم.برام خیلی سخته این حرفاش دلم میشکنه.ولی نمیدونم باید چکارکنم.بعضی وقتا گله میکنم ک چرا بخاطر مادیات ما باید اینطور بشیم.لطفا کمکم کنید.ممنون میشن
خب وقتی شرایط زندگی مشترک و ازدواج رو نداره …دلیلتون برای اصرار چیه ؟
چون خود شما در آینده مدعی خواهید شد و ایشون رو سرزنش خواهید کرد
پس بهتره کمی وقاع بین باشید
من الان باید چکارکنم؟؟نمیتونم فراموشش کنم .خاستگاردیگه هم نمیتونم قبول کنم چون احساسی ندارم بکسی جز خودش
والبته سعی و تلاش خودش رومیکنه ولی متاسفانه پدرومادرش فوت شدن وکسی نیست ک حمایتمون کنه.من هم برام خیلی سخته جداشدن ازش بعضی مواقع تصمیم میگیرم بخاطرش تااخر عمر مجرد بمونم ولی خانواده و حرفاهای فامیل برام سخت هستش.باخوشحالیم خوشحاله با گریه هام گریه میکنه تمام سعیشم فقط برای خوشحالیه منه ولی بخاطر پول و مادیات نمیتونه ک بیاد خاستگاری.
اخه واسه چی باید دوتا عاشق فقط و فقط بدلیل مادیات از هم دور بمونن تازه حرف مردم و فامیلو باید باید بریزی توی فاضلاب مگه اونا میخوان زندگی کنن؟ تصمیم خودته عشق واقعی اینن روزا پیدا نمیشه حالا که پیدا شده بخاطر پول میخواید خرابش کنین؟ نمیگم پول چیز مهمی نیس اتفاقا خیلی هم مهمه ولی خدا خودش قول داده که اگه ازدواج کنین روزی تون هرچی باشه بهتون میرسه بخدا بی پولی مانع خوشبختی نیس
سلام و خسته نباشید
من دختری ۲۷ ساله و حدود ۴ سال است که ازدواج کردم یک سالی است که در محیط کار با مردی آشنا شدم که ایشان در ابتدا از طریق راهنمایی و در اختیار گذاشتن تجربه هایشان بمن نزدیک شدند و چون یکی از معماران بنام، تحصیلکرده و متشخص شهرم محسوب میشدند چندان احساس نگرانی نکردم الان بعد از مدتها احساس میکنم این رابطه از مسیر اصلی که همان ارتقای دانش من در زمینه کارم بوده خارج شده و به نوعی رابطه دوستی می باشد البته ایشان هم متاهل می باشند. با توجه به اینکه بارها در این مورد با ایشان بخاطر رابطه خارج از محیط کار بحث کردم و نتیجه نگرفتم و همچنین ایشان بارها احساس محبت و علاقه نمودند و حتی موضوع جدایی از زندگی خصوصی را مطرح نمودند و با اینکه با مخالفت من روبرو شدند باز اصرار بر این رابطه دارند لطفا راهنمایی های لازم را در مورد این مشکل من بفرمایید از طرفی کارم رو هم دوست دارم.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
البته تا چند هفته پیش روابطمون خوب بود اما نمیدونم چیشد که اینقد روابطمون سرد شد.جواب پیام میدن ما مثل قبل دیگه شوخی نمیکنن.محبت نمیکنن….
خسته شدم
با سلام دختری ۲۴ ساله هستم سه سال پیش اشتباه کردم و با پسری دوست شدم که یکی از آشنا هایمان است من صرفا ب خاطر تنهایی با اون دوست شدم ولی اون ب شدت منو میخواست چن مدت که با اون بودم متوجه شدم خیلی عصبانی و حساس و بددهن هستن سر کوچکترین مساله دعوا میکردند ازش جدا شدم خط عوض کردم ولی باز هم خطم رو پیدا کرده و با برادرم شریک کاری شدن میگه باید زندگیتو نابود کنم نمیذارم ازدواج کنی من الان یک شرایط عالی دارم منتها میترسم ک ازدواج کنم اگه ب همسر آیندم چیزی بگه خیلی بد میشه لطفا راهنمایی کنین چیکار کنم هر روز هم تهدید میکنه زندگیم شده استرس..
بهتره از این تهدیدا نترسید و در این مورد حتما” با فردی قابل اعتماد در خانواده و فامیل صحبت کنید تا از این طریق ایشون رو متوجه کرده باشید … و نگران هم نباشید فقط باید جلوی این افراد بایستید و اگر بترسید اهرمی برای تحت فشار گذاشتن خودتون خواهد شد
سلام من زنی ۳۲ساله هستم ۱۲ساله ازدواج کردم و همیشه عاشق شوهرم بودم الان دو ساله به مشکل برخوردیم و تو این دو سال شوهرم رو گوشیش رمز گذاشته ،و الان یک ماهی هست که فهمیدم با یکی در ارتباطم که شب و روز در حال چت کردن با اونه ،اعصابم خیلی خرابه و دارم عذاب می کشم ولی هنوز به روی خودم نیاوردم می خواستم راهنماییم کنید که چطوری می تونی با شوهرم در مورد این مسئله برخورد کنم ممنون
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطهای و بهخصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا از بین ببرد، در حقیقت این دو خط قرمزهایی هستند که هیچگاه نباید از آنها عبور کرد. به محض اینکه بیاعتمادی در رابطهای بهوجود بیاید رابطه به سمت ویرانی میرود. شک از آن چیزهایی است که میتواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و بهتدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هرکدام از ما دست کم یکبار در زندگی شک را تجربه کردهایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمیتواند مخرب باشد.
وقتی آدمها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق میورزند و به هم اعتماد دارند اما از لحظهای که شک و عدماعتماد و کنترل در رابطهای بهوجود میآید ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال میرود و از بین میرود و دو طرف از هم دور میشوند البته اگر هردو طرف دست از شک و کنترل هم بردارند دوباره میتوانند باز به هم نزدیک شوند چون هیچگاه عشق با نیتهای منفی، عدماعتماد و سوءظن نمیتوانند باهم جمع شوند و در یک جا باشند.
متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدمها میبینیم. این روزها وقتی با آدمها حرف میزنیم میبینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرفها و رفتارهای آنها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این نگرانیها وارد زندگی مشترک شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر میکند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و…این مباداها که خود شخص آنها را در ذهنش میسازد همه تبدیل به نگرانیهای جدیدی در زندگی میشوند و فرد برای اینکه از آنها خلاص شود شروع میکند به کنترلکردن طرف مقابل.
با این رفتارها فرد میخواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، او به سراغ حل مسئله درون خودش نمیرود. در واقع افرادی که سوءظنهای زیادی دارند و کنترلگر هستند در بیرون نباید بهدنبال چاره باشند بلکه باید درون خودشان را درست کنند.
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدمها نسبت به هرچیزی که دوستدارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترلگر و سوءظنآمیز ترس از دستدادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و میخواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند، در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آنها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت بهخودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف آینهای است برای آنها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت بهخودم شک داشتهباشم یعنی به تواناییها و دوستداشتنیبودن خودم شک دارد و شک دارم که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند دیگر به این نیازی ندارم با رفتارهای کنترلگر طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند یعنی دارای خودارزشی و اعتماد به نفس کافی هستم، باور دارم طرف مقابل به خاطر من در رابطه میماند ولی کسانی که بهخودشان و تواناییهایشان شک دارند، فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک میکنند چون میدانند آنقدر خواستنی نیستند که طرف مقابل در رابطه بماند.
هرگونه رفتاری خارج از رفتارهای مرسوم حدود خانواده بسیار آسیبزننده است و میتواند رابطه و زندگی زناشویی را به سمت تعهدنداشتن پیش ببرد. تعهد از فاکتورهای اصلی ازدواج و یک رابطه است یعنی «من در برابر ازدواج، همسرم و رابطه مسئولم» اما میتوان با انتخاب درست هیچگاه در زندگی مشترک چنین رفتارهایی را ندید مثلا اگر زوجین در همان زمان آشنایی برای ازدواج به شناخت صحیح و درستی از هم نرسیدهباشند و بدون شناخت کافی باهم ازدواج کرده باشند ممکن است بعد از ازدواج از هم رفتارهای مشکوک ببینند یا اینکه حتی بعضی از زوجین در زمان آشنایی نیز رفتارهای شیطنت آمیز و ناپسندی را از هم دیدهاند ولی آنها را ندیده گرفتهاند و بیش از حد مثبت نگر بودهاند در واقع اینجا هشداری است برای کسانی که هنوز ازدواج نکردهاند. آنها باید دقت کنند که مرحله آشنایی بسیار مهم است، بسیاری از رفتارهای شیطنت آمیز و مشکوک را میتوان در همان دوران آشنایی تشخیص داد و باید متوجه بود اینگونه رفتارها نه تنها بعد از ازدواج بهتر نمیشوند بلکه به احتمال فراوان بدتر هم میشوند. مثلا اگر فردی که به خواستگاری شما آمدهاست، بهاصطلاح بسیار دوستباز است و دوست دارد با همه رابطهای باز داشتهباشد، ببینید آیا میتوانید این مورد را در زندگی مشترکتان تحمل کنید یا نه.
وقتی آدمها در زمان مناسب، روابط مناسبی با دیگران ندارند، شاید بخواهند بعد از ازدواج این مورد را جبران کنند، مثلا اگر من هیچگاه در محیطهای اجتماعی چون دانشگاه یا محیط کار حاضر نشدهباشم یا روابط سالم و کاری با افراد مختلف نداشتهباشم ممکن است بعد از یک سنی و گاهی هم بعد از ازدواج،تمایل داشته باشم به سراغ شناخت آدمهای مختلف بروم و ارتباطات متفاوت را تجربه کنم، البته تا اینجای کار مشکلی ندارد اما وقتی زیادهروی پیش میآید و تمایلاتی که یک روزی سرکوب شده و اکنون میخواهد خود را نشان دهد ممکن است جنبه ناپسند پیدا کند، البته کسانی که به سمت اینگونه رفتارهای ناپسند میروند چند حالت دارند یا آدمهای تنوع طلبی هستند یا در زندگیشان جاهای خالی وجود دارد که در زمان مناسب به آنها نپرداختند به همین خاطر بهدنبال تجربه کردن میروند و حالت سوم، ممکن است الان در رابطه جای چیزهایی خالی باشد، مثل نبودن رابطه عاطفی و همکلام نبودن و… بهنظر من همه اینها راه فرار و نشاندهنده بیمسئولیتی است و باید سعی شود به همراه همسر این مشکلات را حل کرد.
اگر همسرتان تمام وسایل شخصی و رفتارهای شما را کنترل میکند از موبایل و ایمیل گرفته تا جیبها و…بهنظر من نباید در مقابل این حالت کوتاه آمد، حفظ حریم شخصی برای هر فردی کاملا حیاتی است. بهنظر من رابطهای را که در آن یکی از زوجین یا هردو همه چیز هم را چک میکنند، رابطه سالمی نیست. چککردن یعنی عدماعتماد، وقتی شما همه چیز همسرتان را کنترل کنید او نیز بهخود اجازه میدهد که همه چیز شما را کنترل کند و در حقیقت شما در یک بازی گرفتار میشوید که مرتبا بهدنبال پیداکردن نقطه ضعف از یکدیگر هستید و به همین خاطر همه اعتماد بینتان از بین میرود. در این حالت به جای اینکه زوجین وقتشان را صرف اهدای عشق به هم کنند صرف اتهام زدن به هم و ایرادگرفتن میکنند. در این حالت هر طرف در رابطه احساس ناامنی میکنند.
هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد که کسی وارد آن شود، این حریم یک چیز کاملا نانوشته است که برای هرکسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ نمیکنند و وارد حریم شما میشوند مسلما این مورد شما را ناراحت میکند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید روز به روز از او دورتر میشوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریمهای شخصی بسیار مهم است، در زندگی هر کدام از ما بخشهایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلا دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریمها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ایمیلها و تلفنهایش در حریم شخصیاش باشد و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ایمیلهایش در حریم شخصیاش نباشد. به مرور میتوان حریم شخصی آدمها را فهمید.
به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.
اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما غیرمتعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق میدهید، یعنی آنقدر کنترلهایتان همسرتان را از شما دور میکند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترستان برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به کسی دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.
گاهی پیش میآید که به همسرتان شک میکنید و دارای دلایلی هستید که شکتان درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلمان راهحل مناسبی را پیدا کنیم، اول از همه باید شروع به جمعآوری اطلاعات کنیم، مثلا اگر کسی به ما زنگ زده و از عدمتعهد شوهرمان خبر دادهاست نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم مثلا شاید با یک یا ۲بار چک کردن طرف مقابل(بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و ۲نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.
اگر به همسرتان شک کردید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بودهاست، اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملا شک را فراموش کنید و تنها چیزی که میتواند شکها و ناآرامیهای بین دو زوج را از بین ببرد، محبت کردن بیقید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر میشود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی بازمیگردد اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرتخواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهایتان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلا کمتر سؤال کنید و… قدم سوم این است بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بدهید.
بعضی اوقات فرد آنقدر شک میکند که میتوان او را بیمار دانست، برای تشخیص بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگیاش دچار شک بودهاست؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی بهشدت و بدون دلیل شکاک است و این شکها هم خودش را آزار میدهد وهم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحتتاثیر قرار گرفتهاست و تمام زندگیاش تبدیل به بحث و جنجال میشود ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک میکند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید که برای حل کردن مشکلش به متخصص مراجعه کنید(هیچگاه به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتما جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام باهم مشکل را حل کنید.
گاهی پیش میآید که زن یا شوهر یا هردو در کارهای هم دخالتهای فراوانی میکنند مثلا اینکه برای لباس پوشیدن هم، نوع حرف زدن هم و رفتار با دوستان و… تعیین و تکلیف میکنند، یعنی حتی میخواهند کوچکترین رفتارهای طرف مقابل را نیز کنترل کنند، کسانی که اینگونه رفتار میکنند اول از همه باید بدانند اینگونه رفتارها نه تنها آنها را به هم نزدیک نمیکند بلکه رابطه نیز آسیب میبیند دوم اینکه این افراد باید از خود سؤال کنند که نگران چه هستند که میخواهند همه رفتارهای همسرشان را کنترل کنند، معمولا آدمهای کنترلگر میخواهند طرف مقابلشان آنگونه باشد که آنها میخواهند و این کار اشتباهی است.
خانوم سپیده اگه واقعا نمیتونستید به اون آقا وفادار باشین و خوشبختش کنید چرا قبول کردین با ایشون ازدواج کنید .و این که تا ما خانوم ها یاد نگیریم که تو زندگی زن دیگه ای وارد نشین این خیانت ها پابرجاست از ماست که بر ماست
سلام ببخشید من چند وقت یه ک به یکی از فامیلمان ابراز علاقه کردم ایشون گفتن فعلا قصد ازدواج ندارن ولی هر بار بهشون می گفتم ببخشید مزاحمتون شدم و ایشون می گفتن راحت باشین
اما حالا چند روزه وقتی پیام میدم دوتا تیک میخوره. ولی سین نمی کنه
نمیدونم چی شده توروخدا کمکم کنین خیلی استرس دارم
سلام به شما مائده جان
ببین عزیزم احساساتی که داری قابل احترام هست اما در هر صورت ایشان بیان کرده اند که قصد ازدواج ندارند و اگر هدف و یا احساسی وجود داشت می توانستند در این مورد صحبت کنند با توجه به اینکه از احساس شما نیز آگاه می باشند .
در این مسیر در هرصورت ممکن است که این پیام دادن های شما برای ایشان خوشایند نباشد و به دلیل فامیل بودن مایل به بیان آن نباشند و یا اینکه به هر دلیل دیگری تمایلی به سین کردن نداشته باشند و در این مسیر نیاز است که شما به این موضوع احترام بگذارید در کنار اینکه احساسات خودتان را نیز محترم بشمارید .
سلام من ۱۷ سالمه و سال گذشته در فضای مجازی با پسری اشنا شدم و طی چند ماه بهم علاقه مند شدیم رابطمون طوری بود که من من مطمئن شدم واقعا دوستم داره یک اشناییت دوری هم باهم داشتیم ولی اون نمیدونست یک روز باهم بحثمون شد و من با حرفی که ناخواسته زدم باعث شدم کات کنیم تا شش هفت ماه بعد از کات خیلی حالم بد بود افسرده به تمام معنا شده بودم و وقتی شنیدم که داره ازدواج میکنه حال بدم تشدید شد سعی کردم فراموشش کنم تا حدودی موفق بودم.پسر عمم که در حال حاضر ۱۹ سالشه بهم علاقه منده و میخواد که باهم در ارتباط باشیم تا زمانی که من اجازه دادم رسمی بشه از طرفی دوسش دارم و از طرف دیگه حس میکنم اون حس عشقی که به اولین ادم زندگیم داشتم و نمیتونم بهش داشته باشم .نمیخوام دلشو بشکنم ولی هنوز با خودم کنار نیومدم خیلی دارم اذیت میشم میشه لطفا راهنمایی کنید که من دقیقا باید چکار کنم ایا رابطه و چت کردن من با کسی که عاشقمه درسته یا نه؟
سلام به شما سایه جان
ببین عزیزم احساساتی که دارید قابل احترام هست اما در این مسیر نیاز است که شما به یک سری موارد توجه کنید.
۱٫شما در سن نوجوانی قرار دارید و خب در این شرایط سنی گرایش و توجه به جنس مخالف یک امر طبیعی در مسیر رشدی شما می باش اما در این مسیر اگر به شرایط سنی و رشدی خود و فرد مقابل توجه نکنید این باعث می شود که مشکلات زیادی را در این مسیر تجربه کنید چون می تواند درگیری فکری زیادی برای شما ایجاد کند در کنار اینکه خب در این سن بعد هیجانی این روابط بسیار زیاد می باشد و خب می تواند وابستگی زیادی ایجاد کند و بر مسیر زندگی شما و تصمیم گیری و دیگر مسائل مهم شرایط سنی شما مانند شرایط سنی تاثیر گذارد.
۲٫ در مورد ارتباط اول شما خب شماها از طریق فضای مجازی این ارتباط را ایجاد کرده اید و خب این می تواند با شناخت ناقص همراه شود و بخاطر شرایط سنی اینکه وابستگی ایجاد شود یک امر قابل پیش بینی می باشد اما خب شما بیان می کنید با یک بحث این رابطه تمام شده است در صورتی که بجای تصمیم به جدایی می توانستید هردوی شما از تعامل و صحبت استفاده کنیدو بعد در مورد ادامه یا جدایی تصمیم گیری کنید .
در هر صورت ایشان دارند ازدواج می کنند و این رابطه نیز تمام شده است و تجربه دلتنگی در این مسیر یک امر طبیعی می باشد و بهتر است به خودتان فرصت بدهید و سریع وارد ارتباط دیگری نشوید.
۳٫ شما از احساسات پسر عمیتان صحبت می کنید خب احساسات ایشان نیز مانند شما قابل احترام هست اما در این مسیر سوال این است که شما و ایشان فکر می کنید شرایط سنی و رشدی ازدواج را دارید در هرصورت بهتر است که تصمیم گیری در این موراد به شریاط سنی و بلوغ بالاتر اختصاص داده شود تا بتوانید در مسیر ازدواج تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
برای ازدواج در کنار احساسات نیاز است که این بلوغ های زیر نیز صورت گرفته باشد.
۱٫ بلوغ جنسی
بلوغ جنسی در دختران و پسران با ترشح هورمون های تستوسترون در پسر و هورمون های استروژن و پروژسترون در دختران بوجود میآید و با تغییرات فیزیکی در بدن دختران و پسران همراه است که معمولا در دختران بین ۹ الی ۱۴ سالگی و در پسران ۱۱ تا ۱۵ سالگی است و یکی از پیش نیازهای ازدواج برای دختران و پسران رسیدن به بلوغ جنسی است.با توجه به اینکه انگیزه جنسی یکی از دلایل ازدواج است، فرد باید نسبت به این غریزه و آگاهی به کارکرد و چگونگی کنترل آن آگاهی داشته باشد.خب هردوی شما ممکن است این بلوغ را تجربه کنید اما در مسیر کنترل و درک این مسیر نیز نیاز است به بینش رسیده باشید.علاوه بر بروز این تغییرات جسمانی، لازم است که فرد آمادگی برقراری رابطه جنسی سالم را داشته باشد و بتواند از رابطه جنسی لذت ببرد ضمن اینکه بتواند پاسخگوی نیاز جنسی همسرش نیز باشد. تنها با حصول به این شرایط است که میتوان به سلامت جنسی یک زندگی مشترک اطمینان یافت.
به طور طبیعی برای جلوگیری از به وجود آمدن مشکلات فراوان بعد از ازدواج که معمولا در اثر عدم آگاهی و تصمیم گیری نادرست به وجود میآید، قبل از ازدواج بررسی همه جانبه طرفین از یکدیگر ضرورت جدی دارد.
۲٫بلوغ اجتماعی
بلوغ اخلاقی در فرد نوع رفتار طرفین را با یکدیگر بهبود خواهد داد، فردی که به بلوغ اخلاقی رسیده باشد در ارتباط با دیگران توانایی بخشندگی اشتباهات دیگران را دارد، در گفتار و رفتار خود صداقت دارد، رفتار و کردار خود را مدیریت میکند، همدلی و مهربانی را در روابط خود خواهد داشت و به طور کلی رفتارهای وی در چهارچوب و کنترل شده خواهد بود و ادبیات نامناسب، تظاهر، کینه توزی و بداخلاقی در رفتار وی جایگاهی نخواهد داشت.
۳٫بلوغ عاطفی
بلوغ عاطفی وقتی اتفاق میافتد که فرد بتواند یک رابطه دوستانه همراه با صمیمت را در روند ارتباط با طرف مقابل برقرار کند. این نیاز به داشتن توانایی در ارتباط مفید و همدلی دارد که این اتفاق با یادگیری و رشد در یک بستر صحیح تربیتی به دست میآید.
۴٫بلوغ اقتصادی
به طور کلی بلوغ اقتصادی وقتی اتفاق می افتد که شخص از نظر اقتصادی و برطرف کردن مخارج و اداره امور زندگی خودکفا شود و یعنی اینکه بتواند از لحاظ اقتصادی روی پای خود بایستد و به خود متکی شود. در این شرایط می توان گفت شخص بلوغ اقتصادی موردنیاز برای ازدواج را دارد. در این مسیر دقت کنید که نمی توان دائم بر حمایت خانواده تاکید کرد چون این مسیر می تواند در اول برای خانواده مشکلات زیادی ایجاد کند و دوم اینکه اسقلال در زندگی مشترک شما را تحت تاثیر قرار بدهد.
بهتر است برای تصمیم گیری در این موراد به خودتان فرصت بیشتری بدهید شماها در آِینده در شرایط رشدی و سنی بهتر می توانید در مورد این روابط تصمیم گیری بهتری داشته باشید.
سلام اسم من رها ست و عاشق پسری شدم که یه دختر دیگه ای هم دوسش داره و میخواد بهش برسه و با اون ازدواج کنه اون دختر از رابطه ما با خبر شده و اگر با خانواده عشقم بگه
دیگه نمیتونیم با هم بمونیم و حالا داره از دوست پسر من سو استفاده میکنه ما از هم دوریم و فقط یکبار همو دیدیم و عاشق هم شدیم و من واقعا نمیدونم چیکار کنم اون دختره هم خیلی خوشگل و دماغ عملیه ولی من اونقدر خوشگل نیستم ولی عشقم منو بیشتر دوست داره نمیدونیم واقعا چیکار کنیم
سلام به شما رها جان
ببین عزیزم احساساتی که دارید قابل احترام هست اما در این مسیر بهتر است انتخاب را به خود این آقا بدهید در هرصورت قرار نیست هر دوست داشتنی با ارتباط همراه شود و این آقا حق انتخاب دارند و در کنار اینکه بهتر است از مقایسه کردن خودتان با هر فرد دیگری خوداری کنید و سعی کنید که روابط خودتان را بسازید.
در مورد این خانم نیز بهتر است خودتان را درگیر این روابط نکنید .
در هرصورت این انتخاب می باشد که تصمیم گیری آن بر عهده خود شما و این آقا می باشد.
سلام من نینا هستم ۱۶سالمه از بچگی با ی پسریدوست شدم باهم بزرگ شدیم خیلیم دوستش دارم وضع مالیشونم خوبه ما همدیگرو دوست داریم خیلی زیاد ولی پدر مادر من با اینکه با ی پسر دوست باشم راضی نیستن نمیدونم چیکار کنم من واقعا دوستش دارم ما مخفیانه با همیمم پدر مادر اون مشکلی ندارن حتیمیتونن فردا بیان خواستگاری متاسفانه مشکل خانواده منه خیلیم میترسم بهشون بگم با ی پسر در ارتباطم😔
سلام به شما نینا جان
ببین عزیزم در این مسیر اگر دائم بخواهید تمام تمرکز خود را در این سن بر این روابط و یا ازدواج بگذارید خب این باعث می شود که تمرکز شما از مسائل مهم دیگری چون درس خواندن کاهش می یابد.
در هرصورت شما تازه در میانه های نوجوانی قرار دارید و خب نمی توان در این شرایط توقع داشت پدر و ماد ر نسبت به روابط شما و یا تصمیم به ازدواج بی تفاوت برخورد کنند.
در هرصورت حتی اگر پدر و مادر شما نیز به این ارتباط و ازدواج رضایت بدهند بازهم وارد شدن به این روابط با ریسک پذیری بالای می باشد و بهتر است که به خودتان فرصت بیشتری بدهید تا در آینده در شرایط سنی و رشدی بالاتر در مورد این مسائل تصمیم گیری کنید.
سلام من ارزو هستم ۱۲ سالمه با ی پسر که من میشم نوه ی عموش اشنا شدم واقعا عاشقمه ولی من کسی دیگرو میخام اونم میگه اگر بدونم با کسی دیگه هستی میکشمت نمیدونم چیکار کنم احساس دارم به اون ولی از عشقای قبلیم نمیتونم بگذرم همش گریه میکنم قلبم شکسته
سلام به شما آرزو جان
ببین عزیزم احساساتی که این آقا به شما دارند قابل احترام هست و حتی احساساتی که خودتان نسبت به دیگران دارید اما عزیزم در اول اینکه خب بهتر است شما به شرایط سنی که داری توجه کنی در هرصورت شما تازه ۱۲ سال دارید و در سالهای اول نوجوانی هستید و خب نادیده گرفتن آن می تواند برای شما با آسیب زیادی همراه باشد چون اگر بخواهید در این زمان خودتان را درگیر این روابط کنید خب این باعث می شود موضوعاتی چون شرایط درسی نادیده گرفته شود در کنار اینکه از زمان فعلی نمی توانید برای آینده خودت تصمیم گیری کنی.
در مورد این آقا خب اگر تمایلی به ارتباط با او ندارید بهتر است در احترام به احساساتش این موضوع را بیان کنی و مسیر خودت را طی کنی در هرصورت قرار نیست هر پیشنهادی از سمت شما با جواب مثبت همراه شود.
سلام
من مدتی هست ب دلیل رابطه ای ک دارم حال خوبی ندارم و ب شدت از زندگی خستم و کلافم نمیدونم واقها دیگ باید چیکار کنم راهنمای میکنید(:
من عاشق پسر دایی هستم ولی نمی دانم او عاشقمه یا نه ، خودش سربازه اسمش محمد ۲۰ سالشه قبل ز یک ما باهاش چت کردم وگفتم من دوست رقیه ولی او اهمیت نداد وفهمیدکه من رقیه هستم بعداز چند روز گفت عکست میخوام من لج کردم و گفتم بهش مگه منو تا حالا ندیدی گفت نه فقد از دوری
بعداز چند روز گفت خیلی خوشم اومد از شما من جواب ندادم بهش و او فقد یک بار گف این حرف رو بعد از چند روز گفت می خوام ببینمت کجا ببینمت کفتم بهش بیا خونمون قبول نکرد گف نه میخوام ببینمت مدرسه کدوم مدرسه ای گفتم بهش نرگس گفت نمیشناسم خلاصله منو دید ولی وقتی اومد بعدن پشت سرم تو کوچه من از ترس دویدم وفاصله بین کوچه دومی یک متر بود وقتی بعدن وقتی برگشتم خونه بمن اس داد که من خیلی بچه هستم وچرا دویدم وعصبی شد میگه زشته بین مردم میدوی گفتم بهش من ترسیدم ودویدم وهیکس تو خیابون نبود ومن نمی دوم اکه کسی تو خیابون باشه ….
خلاصه خیلی چاپلوسی میکنه و روم غیرتی میکنه و وفپقتی گفتم بهش تب کردم خیلی نگرانم شد ولی تا الان نگفت دوست دارم .
والان تو سربازه وگوشیش پیشش نیست تو خونه موند .
ایا منو دوست داره؟