با سلام
من یه ساله که ازدواج کردم. با همسر در محیط کار آشنا شدم. ایشان قبل از من در آن مجموعه بود ولی بعدا کارش تغییر کرد ولی به صورت نیمه وقت با آن مجموعه ای که من در آن کار می کنم ادامه همکاری داد. در حین این همکاری ها او عاشق من شد. من اول چندان علاقه مند به او نبودم و اولین خواستگاری اش را رد کرد. او هم دو سال صبر کد و در طی این مدت همچنان ارتباط ما به عنوان دو تا همکار برقرار بود اما خب علاقه او به من هم معلوم بود.
بالاخره من احساس کردم که او مرد زندگیه و تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم
الان خیلی زیاد پیش میاد که رفتاراش را درک نمی کنم
عقاید بسیار متفاوتی با هم داریم و مواجهه متفاوتی هم با مسائل داریم
به خاطر همین هم خیلی با هم دچار تنش میشیم
الان کمتر از یک سال از عروسی ما میگذره و ما بارها دچار تنش شدیم
و در موارد متعددی من پیش قدم شدم
و با این که خودم را مقصر نمی دونستم اون اختلاف را تمام کردم
چیزی که من را خیلی آزار میده رفتار همسرم موقع قهر و ناراحتیه
همسرم من تمامی حمایت عاطفی را از من قطع می کنه
وظایف بیرونی یه همسر را انجام میده
اما من را به لحاظ روانی آزار میده
جای خوابش را جدا می کنه
اصلا از نظر جنسی و جسمی به من نزدیک نمیشه
رفتارهای غیر محترمانه می کنه
حرف نمی زنه
و اصلا هم نمیگه که چرا ناراحته
من دفعات قبل کلی نازش را می کشیدم که بگه واسه چی ناراحته
به نظرم از مسائل خیلی پیش پا افتاده ناراحت میشه
از این که یکم شال من رفته عقب و گردنم پیدا شده، یه روز کامل یه مهمونی خونه مادر من را زهر کرد
تا شب هم اصلا نگفت چی شده، اصلا حرف نمی زنه، من باید شدیدا اصرار کنم تا بگه چی شده
انتظار داره اگر یه بار از یه کاری ناراحت شد و به من گفت من دیگه هیچ وقت اون کار را انجام ندم
در صورتیکه من اصلا دلیلی برای ناراحتی برای مسائل کوچیکی که اون ازش ناراحت میشه نمیبینم
بارها شده که بعد از برگشتن از خونه مادر من این اتفاق افتاده
و این بار که شدید ترین حالتش اتفاق افتاده اینه که یه هفته است اخم کرده
قهر کرده
من که خیلی تنش تحمل کرده بودم دچار معده درد شدم
اصلا براش مهم نبود من از درد گریه می کردم اما رفته بود تو یه اتاق دیگه و وقتی من ازش قرص خواستم یه قرص به من داد و بی خیال رفت تو اتاق دیگه
هیچ واکنشی نشون نداد
من اینقدر حالم بد بود که خودم آژانش گرفتم و رفتم دکتر
و اون اصلا از جاش تکون نخورد
حتی سه ساعت که من کارم طول کشید نگران نشد
و زمانی که داشتم بر می گشتم یه تماس باهام گرفت
و بعدش هم اصلا به خاطر این بی توجهی اش هیچ کاری نکرد
فقط بیشتر از قبل خودش را گرفت و
نه تنها من را همراهی نکرد
نه تنها به درد من رسیدگی نکرد
بلکه بیشتر از قبل هم دست پیش را گرفت
واقعا موندم چیکار کنم
من هم بیش از این نمی تونم پیش قدم بشم
در عین حال من تحمل قهر طولانی را ندارم
تحمل این که رابطه ام زیاد و طولانی بهم ریخته باشه را ندارم
اما اون داره
واسه همین اغلب من پیش قدم میشم و اون بیش از قبل خودش را صاحب حق می دونه
فکر می کنم به خاطر پیش قدم شدن من داره این روند را تشدید می کنه
خودش معتقده هیچ اشتباهی نکرده
هر بار هم که تو اختلافات مون با هم صحبت می کنیم او معتقده که هیچ اشتباهی نمی کنه و همه تقسیر ها گردن منه
و این مسئله هم بیشتر من را آزار میده
من واقعا نمی فهممش
لطفا من را راهنمایی کنید