11
قبل ازدواج
سلام من ۲۶سالمه و ارشد هستم از سایت همسریابی بعد یک سال با یه نفر اشنا شدم شرایطش خوبه اما کم و کاست هم داره که با این وجود قبول کردم
سوالم اینه: تو این مدت اشنایی که از خانواده م اجازه گرفتن و چن جلسه بیرون رفتیم متوجه شدم شدیدا خسیس هستش.و دایما برای من دنبال کار میگرده.شرایط مالیش خوبه هم حقوفش بالاست هم خونه و ماشین داره اما حتی حاضر نیس برا خودش لباس مناسب بخره.
خیلی میترسم
من خواستگار ندارم میترسم از دستش بدم و تنها بمونم. اونم اینو میدونه و هروقت بهش میگم چرا نمیبری بیرون یا … میگه نمیخوای کات کنیم
چیکار کنم ؟
بدون درنگ کات کن,مردی که خسیسه بدرد نمیخوره,معلومه انقد پررروش کردی که برمیگرده راحت حرف جداییو میزنه,اینم بدون تویی که باید براش ناز کنی , ازون مرداس که باید لی لی به لالاش بذاری,خودتو دست کم نگیر و اینکه از ترس تنهایی نه ازدواج کن و نه رابطه ای رو ادامه بده که به صلاح و مصلحتش شک داری.ایشاله کسی که لایقت هست رو پیدا کنی عزیزم
با سلام خدمت شما
قبول دارید که شما قصد بدبخت کردن خودتان را ندارید و باید تصمیم درست بگیرید ، پس از مشاوره پیش از ازدواج یاری بگیرید اگر خساست ایشان در حد اختلال باشد شما با مسئله ای جدی روبه رو هستید و باید تصمیم آگاهانه ای بگیرید و این مسئله توسط یک روانشناس معین می شود، هر چند احتمال اینکه ایشان به دلایل مالی موافقت نکنند زیاداست و شما به عنوان مهمان بایستی ایشان را به جلسه مشاوره دعوت کنید تا پاسخ سوالتان را بیابید زیرا سرنوشت شما به این مسئله بستگی دارد. رواشناسان کانون مشاوران ایران در این زمنیه می توانند یاریتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام خانمی سی ساله هستم و دو ساله اس هست که متارکه کردم و یه بچه ی ده ساله دارم سوالم اینه که ازدواج مجدد من با یه اقای ۲۵ ساله ی مجرد ایا قطعا اشتباهه یاامیدی هست… در ضمن لازم به ذکره که ما شدیدا بهم علاقمندیم ولی به این علت که مشکل سرراهمون زیاد بود و مخالفت خانواده هامون و اینکه خوشبخت شدنمون در کنار هم برامون مبهم بود ۵ ماه از هم جدا شدیم ولی هردو به شدت افسرده و بی انگیزه شدیم و الان تصمیم به ازدواج داریم البته بعد از راضی کردن خانواده هامون لطفا راهنمایی کنیدممنون
خانم ها در ازدواج به دنبال دستیابی به دو هدف عمده هستند.
این دو هدف شامل موارد زیر است:
۱- نخستین هدف، یافتن فردی قابل اتکاست؛ کسی که بتوان در مواقع ضروری و بحران، از او کمک گرفت. اصولاً شخصیت خانم ها بیشتر پیرو است تا پیشرو(البته تفاوت های فردی هم وجود دارد)؛ یعنی برای مثال حتی اگر خانمی درآمد بسیار زیادی داشته باشد باز هم دوست دارد از شوهرش پول توجیبی بگیرد. این پول گرفتن به دلیل نیاز مالی نیست بلکه خانم ها به این وسیله مطمئن می شوند که کسی هست که در مواقع بحران بتوان روی او حساب باز کرد. به همین دلیل مرد باید از لحاظ سنی، جایگاه اجتماعی و درآمدی، بالاتر از زن باشد وگرنه منبع مطمئنی برای اتکا به شمار نمی آید. خانم ها خیلی دوست ندارند نگران آینده وضعیت مالی و کاری باشند به همین دلیل معمولاً دوست دارند بیشتر مردها مسئولیت مالی را به عهده بگیرند. اگر مرد به لحاظ سنی کوچک تر باشد یا هنوز بیکار و بی درآمد باشد و خانم از نظر شغلی جایگاه تثبیت شده تری داشته باشد و بزرگ تر از او هم باشد، ناخودآگاه نوعی نگرانی برای آینده در خانم به وجود می آید که در ابتدا این نگرانی خود را به صورت اعتراض به بیکاری و تصمیمات شوهر بروز می دهد و در مراحل بعدی به مشاجره های لفظی و کنار کشیدن از چرخه زندگی تبدیل می شود.
۲- هدف بعدی خانم ها در ازدواج ارضای نیازهای عاطفی است. در ناخودآگاه تمام خانم ها این مسئله وجود دارد که یک شریک عاطفی با ثبات پیدا کنند. خانم ها برای اطمینان به یک مرد ابتدا او را از نظر عاطفی ارزیابی می کنند، این که عاطفه لازم را از این مرد دریافت خواهند کرد یا خیر. اگر مطمئن شوند که مردی به لحاظ عاطفی قابل سرمایه گذاری است و می تواند نیازهای عاطفی آن ها را تامین کند، آن وقت با خیال راحت برای ادامه زندگی مشترک روی او سرمایه گذاری روانی و عاطفی می کنند. وقتی خانمی یک بار ازدواج می کند و جدا می شود، قاعده ذهنی او به هم می خورد. او می فهمد که هر مردی نمی تواند از نظر عاطفی او را درک کند و بنابراین برای بار دوم به راحتی به کسی اعتماد نمی کند؛ برای مثال اگر کسی در کاری سرمایه گذاری کند و ورشکسته شود، احتمال خیلی کمی دارد که دوباره در همان کار سرمایه گذاری کند ولی اگر بخواهد دوباره همان کار را در پیش بگیرد، این بار با بدبینی زیاد و کلافه کننده ای به سراغ آن خواهد رفت. مثال خانمی هم که یک بار ازدواج ناموفق داشته همین طور است. او یک بار روی کسی سرمایه گذاری کرده و حالا ورشکسته عاطفی است و چنین فردی معمولاً در ازدواج دوم نهایت احتیاط و خساست را در خرج کردن احساس و عاطفه خواهد داشت. مسئله مهم دیگر مقایسه کردن های ناخودآگاه یا آگاهانه دو همسر با یکدیگر است. یک همسر هر چقدر هم که بد باشد، باز هم یک سری ویژگی های مثبت دارد که چنانچه این ویژگی ها در همسر دوم نباشد، اطمینان عاطفی خانم را به تعویق می اندازد.
داشتن بچه از ازدواج قبلی
مسئله مهم دیگری که در این گونه ازدواج ها وجود دارد، داشتن بچه از ازدواج اول است. چون اکثر خانم های مطلقه، درباره شرایط فرزندشان پس از طلاق احساس گناه می کنند، سعی می کنند نهایت تلاش خود را انجام دهند که به اصطلاح آب در دل بچه تکان نخورد و مادرانی بیش مراقبت کننده و بیش از حد دلسوز می شوند. چنین حسی می تواند منبع نارضایتی و اختلاف باشد چون قابل پیش بینی است که در یک زندگی مشترک لحظاتی وجود دارد که مرد از بچه خانمش ناراحت شود یا برخورد تندی با وی داشته باشد. در چنین مواقعی احساس گناه مادر بیشتر فعال می شود و با گاردگیری سعی می کند از فرزندش دفاع کند. همچنین مردان کمی پیدا می شوند که فرزند یک مرد دیگر را بپذیرند و بتوانند به چشم فرزند خود به او نگاه کنند. این حس متفاوت بودن به خصوص وقتی مرد فرزند خود را هم داشته باشد، نوعی تبعیض رفتاری واحساسی به وجود می آورد که بر نارضایتی از زندگی می افزاید. اگر هم بچه در سنی باشد که پدر واقعی خود را از پدر ناتنی تشخیص دهد، مسئله کنار آمدن بچه با پدر دوم، خود حکایت مفصلی است که هم از حوصله این بحث خارج است و هم از حوصله بیشتر پدرها!
اختلاف سن
نکته مهم پایانی اینکه انسان ها تمایل دارند یک ضعف یا شکست را با موقعیت بهتر جبران کنند. بسیاری از خانم ها یا آقایانی که یک بار در ازدواج شکست می خورند به دنبال یافتن همسر کم سن و سال تر یا زیباتر و با شرایط بهتری هستند. این نوعی فرار از مسئله و کنار نیامدن با قضیه است. مثلاً خانمی را در نظر بگیرید که در سن ۳۵ سالگی جدا می شود و بعد با پسری ۲۵ ساله ازدواج می کند. این تصمیم او نوعی جبران عمر هدر رفته اش است، یعنی ناخودآگاه با خود این جمله را تکرار می کند که درست است عمرم را به پای کسی هدر داده ام ولی هنوز آنقدر جوان و جذاب هستم که یک پسر ۲۵ ساله جذب من شود. ولی واقعیت تلخ این است که بعد از ازدواج اولین مسئله ای که خیلی برای دیگران قابل توجه است و برای خانم جای نگرانی، همین مسئله اختلاف سنی است. آن جاست که خانم دوباره اشتغال فکری جدیدی پیدا می کند و باید تمام توجهش به کم کردن و کم نشان دادن این اختلاف سنی باشد و عملاً در چرخه ای باطل وارد می شود که می بینیم هر کاری انجام می دهد غیر از زندگی کردن. اگر شما جزو آن دسته از افراد هستید که می گویند برخی از این خانم ها آنقدر از لحاظ شخصیتی پخته و عاقل هستند که به نظر دیگران توجه نمی کنند و زندگی خود را ادامه می دهند، باید گفت؛ باز هم یک سر قضیه ایراد دارد چون اگر پخته بودند، با پسری کم سن و سال تر از خود ازدواج نمی کردند.
دیدگاه کارشناسان:
در نهایت اینکه به اعتقاد بیشتر روان شناسان بهتر است افرادی که تجربه شکست در زندگی مشترک داشته اند، با کسانی ازدواج کنند که آن ها هم چنین تجربه ای را داشته اند. این نوع ازدواج، احتمال درک همدیگر را افزایش می دهد و جایی برای سرزنش و احساس حقارت باقی نمی گذارد. صحبت کردن درباره تمام زوایا و شرایط زندگی جدید، توافق درباره بچه ها و سرپرستی آن ها و مهم تر از همه روراست بودن و آگاهانه و منطقی تصمیم گرفتن در این گونه مواقع می تواند از بسیاری از مشکلات احتمالی آینده پیشگیری کند. نکته مهم تر این که حتماً باید بین جدا شدن و ازدواج مجددتان حداقل یک سال فاصله باشد تا با ازدواج اول و عواطف منفی آن کنار بیایید.
با سلام دختری ۲۸ساله ام که یبار ازدواج کردم و شوهرم رو تو تصادف چند ساله از دست دادم و الان یه دختر چهار ساله دارم یه سال و نیم پیش با اقایی تو اینترنت اشنا شدم که متاهل و یه دختر سه ساله داشت که با خانومش مشکل داشتن بعد به شکایت رسید و الان دارن جدا میشن و باید مهریه زنش رو تمام به صورت اقساطی پرداخت کنه حقوق مناسبی هم نداره ولی من چون از نظر مالی خوبم مشکلی با وضع مالیش ندارم و خونواده هامون از ارتباطمون باخبرن و چند روز دیگه جدا میشن و میخواد بیاد خاستگاریم ولی سر یه موضوع هنو به تفاهم نرسیدیم اون به این دلیل که یه دختر داره و منم یه دختر میگه دیگه بچه نمیخواد ولی من دوس دارم از اون یه بچه داشته باشم و اونم قبول نمیکنه یه بار گفتم بهش بعد با هم کات کردیم ولی بعد چند روز من بهش پیام دادم ،همدیگه رو خیلی دوس داریم ولی همین مشکل بچه رو نمیدونم چکار کنم حل شه خواش میکنم راهنماییم کنید با تشکر
با چنین تفکری که بین شما حاکمه باید با احتیاط بسیار زیادی وارد زندگی مشترک بشید
متاسفانه شما بسیار ساده لوحانه وارد شدید و همه چی رو به سادگی نگاه میکنید
توصیه میکنم حتما” مشاوره ای حضوری داشته باشید
باسلام من سمانه ۲۸ساله هستم که همین مراجع قبلی که براتون گفتم هستم که قراره با خواستگارم ازدواج کنم میخواستم بدونم که من چون وضع مالیم تقریبا مناسبه ولی اون وضع مالی خوبی نداره و ماهی ۸۰۰ هزارتومن بابت معریه و چیزایه دیگه تا اخر عمر باید قسط بده و حقوقش هم همین قدر اندازه اقساطشه میشه زندگی کرد باهاش آیا به نظر شما احتمال داره به خاطر پول و دارایی من منو میخواد یا نه البته خودشم میگه زندگی با منو اگه بخوایی سخته من هیچی ندارم و این حرفا ولی من دو دلم نمیدونم چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنید تو سوال قبلیم هم گفتم که این آقا بچه هم نمیخواد چون یکی خودش داره یکی خم من میگه کافیه ولی من میخوام یه بچه ، نمیدونم خیلی دو دلم کمکم کنید باتشکر
من سمانه هستم اگه میشه پیامایی که براتون فرستادم رو از اینجا پاک کنید ممنون چون نمیخوام کسی ببینه
سلام من همونم که خواستگار خسیس داشتم.ردش کردم و الان از ته دلم ناراحتم.حس تنهایی داره منو میکشه
۱- به واقعیت وجودی او فکر کنید؛ به جای فکر کردن به خاطرات زیبایی که با هم داشتید و لحظات خوبی که با هم سپری کردید، به همه آن چیزهایی فکر کنید که در طی این مدت، شما را رنج می داد و مکدرتان می کرد. حالا دیگر وقت آن رسیده که خیالپردازی را کنار بگذارید و واقع بین باشید؛ پرده رؤیا را کنار بزنید و به چهره واقعی کسی نگاه کنید که شما را فریب داده است.
۲- بپذیرید و درک کنید که رابطه ای که بر اساس عشق حقیقی، صمیمیت، صداقت و تعهد بنا نشده باشد، رابطه سالمی نیست و دیر یا زود از هم می پاشد؛ بنابراین در برابر وسوسه برگشتن و از سر گرفتن رابطه، قاطعانه مقاومت کنید.
۳- فراموش کردن به این معنی نیست که طرف مقابل را در ذهن و خاطره و یادتان به ناگهان نابود کنید؛ فراموش کردن حقیقی به این معناست که باید به جای او، به فکر خودتان باشید.
۴- خودتان را باور داشته باشید. همه آدم های دنیا در یک نفر خلاصه نشه است؛ هر چند شما در عشق شکست خورده اید اما هنوز مردان افراد زیادی هستند که ممکن است در مسیر زندگی شما قرار بگیرند و خواهان ازدواج با شما باشند.
۵- خوشبین باشید و نیمه پر لیوان را ببینید و به جای اینکه فکر کنید «من عشقم را از دست داده ام»، فکر کنید «من الان مجردم» و به جای اینکه فکر کنید «کسی را که خیلی وقت بود می شناختم، از دست داده ام»، فکر کنید که «حالا باید با آدم های زیادی آشنا بشوم». خوشبین بودن به شما کمک می کند که زودتر فراموش کنید.
۶- اینکه طرف مقابل، شما را با وجود همه عشقی که به او داشتید رها کرد، به این معنی نیست که شما جذاب و دوست داشتنی نبوده اید؛ آنچه که اتفاق افتاده، فقط و فقط به این معنی است که به شما فرصت دوباره ای داده شده که همسری بیابید که درست به همان اندازه ای که شما دوستش دارید، شما را دوست داشته باشد و برایتان ارزش قائل شود.
۷- درگیر این فکر وسواس گونه نشوید که ای کاش او را ترک نکرده بودید. بپذیرید و باور کنید که هیچ انسانی مجاز نیست خود را اسیر کسی کند که مناسب او نیست.
۸- کسی که احساسات شما را می شنود و می بیند اما هیچ پاسخی به آن نمی دهد، کسی که نسبت به شما و رنج هایتان بی تفاوت و منفعل است، مردی که از آرزوهای شما باخبر است اما شما و نیازهایتان را نادیده می گیرد، قطعا به هیچ عنوان شایسته عشق ورزی نیست. هیچ دلیلی ندارد که ما خودمان را به کسی تحمیل کنیم که دوستمان ندارد، زیرا همانطور که پیش از این نیز گفتیم، عشق، احترام، علاقه، تعهد و صمیمیت، خصوصیاتی هستند که در یک رابطه باید متقابل باشند واگر رعایت نشوند، نتیجه ای جز احساس کسالت و پوچی و سرخوردگی ندارند.
۹- با خودتان به شکلی منطقی و سازنده مواجه شوید. لزومی ندارد وانمود کنید که غصه ای ندارید اما لازم است که برای فرار از شرایط پیش آمده، شرایط بهینه ای برای خود مهیا کنید. گاهی یک سفر تفریحی به منطقه ای خوش آب و هوا یا ثبت نام در یک کلاس هنری که با ذائقه و استعداد شما همخوانی دارد و یا معاشرت بیشتر با دوستانی که از وضعیت روحی شما باخبرند، می تواند تغییری بزرگ در روحیه تان ایجاد کند.
۱۰- زمان هایی را نیز به تنهایی بگذرانید. سعی کنید از استقلال کنونی تان شاد باشید. لازم است که یاد بگیرید به تنهایی و بدون وابستگی به دیگران شاد باشید وگرنه نمی توانید فردی را که بعدها قرار است به زندگی تان بیاید، شاد کنید.
۱۱ – همه یادگاری های رابطه قبلی را از خود دور کنید؛ فراموش کردن یک فرد، مستلزم این است که در آینده زندگی کنید؛ نه در گذشته! همه عکس ها، فیلم ها، هدیه ها و هر چیز دیگری که به او مربوط می شود را جمع کنید و در جایی دور از دسترس و دیدتان بگذارید. شاید درابتدا کار ناراحت کننده ای باشد اما به تدریج روحیه تان را بهتر خواهد کرد.
۱۲- یک کاغذ بردارید و همه احساساتتان را روی آن بنویسید. با این روش وقتی توانستید به خوبی این شوک عاطفی تان را پشت سر بگذارید، با خواندن آن نوشته ها خواهید فهمید که چقدر قوی بوده اید که توانسته اید آن را فراموش کنید.
۱۳- به جای تمرکز روی غم و غصه های فعلی تان به زمانی فکر کنید که هنوز درگیر این رابطه نشده بودید. حال به این فکر کنید که پنج سال دیگر در چنین شرایطی چه حسی خواهید داشت و به این بیندیشید که آن موقع، غصه ها و رنج امروزتان برایتان چه مفهومی خواهد داشت.
۱۴- از جسمتان به خوبی مراقبت کنید. به طور مرتب ورزش کنید و اگر آنقدر غصه می خورید که تصور می کنید ممکن است به جسمتان آسیب بزند، حتما با یک مشاور مشورت کنید.
۱۵- به هیچ عنوان برای فراموش کردن فرد قبلی به فرد جدیدی متوسل نشوید. برای آنکه دوباره بتوانید با شیوه ای صحیح و منطقی به کسی دل ببندید، به گذشت زمان نیاز دارید. دل بستن به یک فرد جدید برای فرار از دلبستگی قبلی، کار منصفانه ای نیست. بگذارید به مرور زمان آدم هایی در زندگی تان پیدا شود که اگر به آنها فرصت بدهید، برایتان احترام و ارزش زیادی قائل می شوند.
۱۶- از اشتباهاتتان درس بگیرید و وقتی دنبال فرد جدیدی هستید که عشقتان را با او سهیم شوید، با انجام اشتباهات قبلی، یک دلشکستگی دیگر را رقم نزنید. اشتباهات و تقصیرات خودتان را در رابطه قبلی بپذیرید و سعی کنید دیگر آنها را تکرار نکنید.
🙏🙏