Mahtab:
آخر بهمن ماه سال گذشته دوستم از من برای برادرشون خواستگاری کردن..کمتر از ۴ماه دوره آشنایی طول کشید و اول خرداد ماه نامزد کردیم و بمدت دوماه محرمیت..جلسه اول پدر مادر من و خودم گفتیم که سیگار قلیون و هرنوع دود و مشروب مشکل داریم
ایشون هم بعد تو دوران آشناییت گفت ک آخرین بار روز خواستگاری سیگار کشیدم و بعد که شما اینجور گفتین گذاشتم کنار و گفته بودن که دوران دبیرستان هفته ای یک بار و دوران دانشگاهو بعد اون ماهی یبار میکشیدن
بعد از گذشت چندوقت به اصرار من از شیطنت دوران دبیرستانشون گفتن که مشروب و مخدر و قرص امتحان کردن ومن چون قدرت تصمیم گیریمو از دست داده بودم گفتم با خونوادم صحبت کنن و ایشون قبول کردن و پدر مادرم گفتن جوونی بوده و مشکلی نیس اما چون از قبل ترش طبق حرفایی که خودش زده بود یکم حس شک بوجود آورده بود خونواده ی من خواستار این شدن که حق و حقوق های سرعقد مشروط بر اینکه ایشون اگه سمت هر دودی بره به من داده بشه و ایشون هم قبول کردن با وجود این مشکلات و البته مقداری مشکلات خونوادگی از لحاظ سطح ظاهری زندگی و اینجور چیزا
و نامزد کردیم و من مهم ترین معیارم این بود که ایشون میگن که صداقت اصل زندگیه و اینطور بنظر میومد که اخلاقیاتمون هم شبیهه
اما دوران نامزدی اعتماد بنده جلب نمیشد و گهگاهی بوی دود موقع حرف زدن از دهنش حس میکردم و گاهی چشاش یهو قرمز میشد یا مثلا حالت خواب آلودگی داشت
یبار تو دوران خواستگاری لرز خیلی شدید کردن و رفتن بیمارستان و دکترا هرچی آزمایش دادن نفهمیدن چیه
و ایشونم گفتن یه چن وقتیه سالی یبار اینجوری میشن و تالا دو سه بار اینشکلی شدن
خلاصه همه این ها گذشت و من حتی سر این موضوع و دل نگرانی اعتیاد دوبار پیش ایشون گریه کردم و ایشون گفتن مگه میشه اشکای تو رو ببینم و چیزی باشع و نگم و بارها قسم خورده بود که هیچی جز اینا نیست و یک ماه یک ماه و نیم که گذشت و مشاوره که رفتیم به من گفتن اعتماد کن و مشکل از توئه
و پدرمم رفتن با پدرشون صحبت کردن و پدرشون ضمانت دادن که اصلا به این شکل نبوده که پسرشون اهل چیزی باشه و بخوان با ازدواج سر ب راهش کنن
و منم تصمیم گرفتم اعتماد کنم با وجود اینکه هنوز اون بو رو حس میکردم
و یه روز ایشون رفتن بیمارستان ریه و عکس نسخشونم فرستادن وگفت دکتر گفته این عوارص سیگار گذشتس و دارو داده
بعد از اون..دیگه اون بو رو حس نکردم
یک یا دو هفته که گذشت یه روز یه شخصی که ب گفته ی پدرم از اقوام نامزد سابقم بودن گفتن ایشون با برادر من تریاک مصرف میکرده و الانم یک ماهه متادون مصرف میکنه و اسم صمیمی ترین دوستاشو که پسردایی و پسرعموش بودنو گفتو گفت اینام این کاره هستن
دو سه روز بعد از اون با پیج مشترک من و خودشون که تو اینستا باهم داشتیم به یه دختر پیام داده شد که ۳۰۰تومن میدم فلان کارو برام بکن و من که اینو دیدم دیگه واقعا بهم ریختم..اما ایشون همش منکر که کار من نبوده
پدر و مادرمم به خاطر حرفایی که شنیده بودن رفتن پیش شوهر دوستم..که یکی دیگه از پسرعموهای نامزدمم میشدن چون ایشون مدیر مدرسه بودن مورد اعتماد تر بودن از نظر خونواده اما ایشون نه جیزیو رد کرد نه تایید..گف بلخره یه شیطنتایی بوده با پدرش صحبت کنید
لحن حرف زدن ایشون دل خونواده ی منو بیشتر لرزوند و تصمیم گرفتن بهم بخوره این قضیه
تو این روزا هم دقیقا پدرش آنژیو داشت
بعد از آنژیو ،پدرش با پدرم حرف زد و پدر من گفت من آزمایشو قبول ندارم و حتی ثابت هم بشه که اینطور نیست دیگه دختر نمیدم
ایشون تو این مدت خیییییییلیییییی ادعای عشق و دوس داشتنش میشد اما الان یک ماهه گذشته فقط غیر از اون بار یبار دیگه پدرش با پدربزرگم حرف زده و یبار مادرش اومد دم در خونمون
این چنوقت فقط پیام میداد یبارم نیومد و همشم میگف من ثابت میکنم من تلاش میکنم..پاشده رفته قله دماوند بمن میگه به این قضیه فک کن ببین چی دستگیرت میشه
من خیلی تو این یک ماه اذیت شدم و ذهنم پر از سواله
بنظر شما راه درست چیه