9
قبل از ازدواج
با سلام و خسته نباشید خدمت شما مشاور گرامی من دختری هستم 33 ساله که مدت 8 ساله با آقایی قصد ازدواج داریم اما خونوادش نمیذارن .2.3 باری برا خواستگاری اومدن اما هربار نظرشون عوض شده و مخالفت کردن بارها خواستم این آقا رو رها کنم اما بعد از 8 سال این کار واقعا برام غیر ممکنه من هر کاری برا رسیدن به این آقا کردم حتی مجوز گرفتم و یه دبستان تاسیس کردم به امید اینکه خونوادش راضی شن اما اون حتی جرات نداره در موردم با خونوادش صحبت کنه شما بگید چیکار کنم؟بی صبرانه منتظر جوابم با تشکر
خب حتما” انتظار دارید به خاطر چنین اشتباه بزرگی که ۸ ساله مرتکب شدید شمارو تشویق کنیم ؟ نه دوست عزیز این روش شما فقط بهترین لحظات زندگیتون رو سوزونده و اگر به همین منوال باشه لذتی از زندگی نخواهید برد
مثل عروسک خیمه شب بازی توی دست های ایشون قرار گرفتید و روزی متوجه خواهید شد اونقدر ترسو بودید که نتونستید از این زندگی و وابستگی بیهوده خارج بشید و اونوقت بسیار حسرت خواهید خورد
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام مجدد خیلی متشکرم از پاسخ گویی راهنمای گرامی حتما با این مراکز تماس خواهم گرفت…موضوع جدیدی که اخیرا اتفاق افتاده اینه که اون آقا دقیقا دیروز دوباره با خونوادش سر من بحث کرده و باعث شده از خونه قهر کنه و بزنه بیرون الان باید چیکار کرد؟چطور میتونه خونوادشو راضی کنه؟در ضمن بهونه های خونوادش خیلی واهی و بی منطقه ..شرایط من از حد یه دختر معمولی خیلی بالاتره خونواده و اصالتم. تحصیلاتم.شغلم.دبستانم.وضعیت ظاهرم و…نمیدونم دلیل اینهمه لجبازی چیه؟متشکر میشماگه دوبارهلطف بفرمایید و راهنمایی کنید با تشکر
دلیل خاصی نداره … نظر هر کسی میتونه نسبت به دیگری تفاوت داشته باشه … پس بهترین راه استفاده از واسطه ای قابل اعتماده که بتونه وساطت کنه
و گرنه باید صبر کنید
سلامخسته نباشید
من پسری هستم ۲۳ ساله و با دختری حدود ۲ سال خورده است باهم قصد ازدواج دارم در اوایل ما فقط یه ماه و یا دوماه صحبت کردیم و دیگه هیچ صحبتی نه پیام و نه تلفن هیچ چیزی نداشتیم تا الان که چند ماهی میشه باز داریم باهم بعد از دوسال داریم حرف میزنیم در این بین داداش با دختری ازدواج کرده که اون دختر نه از من خوشش میاد و نه خواهر شوهرش و همین امر باعث شده که اعتقاد داداشش رو نسبت به ما عوض کنه و داداشش الان طوری رفتار میکنه که نه از من خوشش میاد و نه خواهرش حالا این دختره که نه از من خوشش میاد و نه از خواهرشوهرش هرکجا بره ببینه اون فرد به ما نزدیک هست یعنی با ما رابطه خوبی داره یا جزء اقوام نزدیک هست میاد جلوی اونا بدگوی ما دونفر رو میکنه حالا اگه حرفاش درس بود میشد قبول کرد اما هیچ کدوم درس نیستن حالا من یکی از مشکلات رو مطرح میکنم که خیلی کوچیکه که حرف های زدن که اصلا از نظر من نباید توجه کرد بهش اما نامزدم به همه اینا توجه میکنه خوب پسر عموی من خونه اش با داداش نامزدم خیلی نزدیکه حالا این زن داداش نامزدم رفته به نامزدم گفته که زن پسر عموی نامزدت که من باشم گفته تو خیلی پز میدی بعد اومده جلوی زن پسر عموم بهش گفته من و نامزدم هر دومون پز میدیم و خیلی از حرف های بی ربط دیگه که من فقط پیش پاه افتاده هاش رو میگم یا مثلا الان چند ماهی هست باردار هستند و هم اینکه میخوان ماشین بخرن حالا من نمیدونم چه سری که من چه ارتباطی با بچه اونا و ماشین اونا دارم که شاده مثالشونم من به نامزدم میگم منو شما نباید به حرف مردم گوش بدیم اگه بخوایم گوش بدیم توی زندگی هیچ پیش رفتی نمیگنم اونم همیشه این جوابو میده میگه درسته نباید گوش کرد ولی نمیشه نادیده گرفت بعد وقتی من حرف یکی رو بهش میگم اون این جواب رو بهم میده میگه مگه حرف مردم برات مهمه که میگی من بهش نگفتم که پس چرا خودت میگی و چیزی رو که نباید بهش توجه کنی توجه زیادی بهش میکنی این یه مشکلم هست که نمیدونم چطوری درستش کنم….
مشکل دوم اینه که مسائل کوچیک رو با مسائل بزرگ مقایسه میکنه هرچند از نظر من اصلا مشکل نیست ولی اون اینو مشکلی بزرگ میبینه مثلا یکی از من پرسید گفت داری به نامزادت پیام میدی منم گفتم نه صفحه گوشیم رو چرخوندم گفتم ببین حالا نامزدم میکه چرا اینکاری کردی اون حق نداره توی حریم شخصی ما دخالت کنه بعد گف اصلا تو چرا کارتو بهش توضیح میدی گف کارت خیلی اشتباه اصلا به هیچ کسی ربطی نداره که ماچیکار میکنیم منم گفتم درسته به هیچ کس ربطی نداره ولی این مسئله ای نبود که بخوام پنهانش کنم چون نه سودی ازش میبردم نه ضرر میکردم داشتم باگوشی کار میکردم گفتم بیا تو هم ببین بعد همین مسئله رو ربط میده به مسائل بزرگتر من گفتم این رو نیاید بااون مقایسه کنی چون دومسئله متفاوت هستند اونم گفتش که هردوشون یکی هست وخیلی حرف های دیگه یا گاهی سر مسائل دیگه ای که بازم کوچیک هستن باهام بحث میکنه و دعوا میکنه بعدشم خودش گریه میکنه و سر چیزای میخواد بحث کنه که اصلا مهم نیستن
ممنون میشم کمکم کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
دیدگاه
سلام چطور واسطه ای مد نظرتونه؟توخونوادش فوق العاده مادر سالاری حاکمه یعنی مادرش موافق باشن هموشون مدام قربون صدقم میرن و تعریفم میکنن و وقتی مادرش مخالفه همه ۳۶۰ درجه تغییر موضع میدن روی هیچ کدوم از اعضای خونوادش نمیتونم حساب کنم .در مورد اینکه فرمودید صبر کنم مشکل منم اینه نمیتونم دیگه صبر کنم میخوام سریعتر تکلیفم مشخص شه تا کی صبر کنم؟به نظرتون با صبر کردن قضیه ختم به خیر میشه؟ممنون از پاسخ دهی تون
با سلام
دختری ۳۰ ساله هستم. به دلیل موقعیت تحصیلی و شغلی مناسب و شاید یک سری وِیژگی های ظاهری خواستگاران زیادی داشته و دارم و همه آنها نیز از نظر موقعیت اجتماعی و اقتصادی، وضعیت مطلوبی داشته و دارند ولی به دلیل این که در خانواده ای زندگی می کنم که از نظر اقتصادی در شرایط مناسبی نیستند؛ برای حفظ آبرو و حریم خصوصی خود (به خصوص در مواردی که خواستگاری در محل کار و توسط همکاران انجام می شود) مجبور به رد خواستگارانم می شوم چرا که متاسفانه در جامعه اکثراً با افراد ظاهربین و مادی روبرو هستم که از محله و متراژ محل سکونت گرفته تا شغل و درآمد پدر برایشان بسیار مهم است. از طرفی با وجود موقعیت شغلی خوبی که دارم هنوزاز نظر مالی به وضعیتی نرسیده ام که بتوانم به خانواده ام کمک کنم. آیا ازدواج نکردن من در این شرایط تصمیم درستی است؟ لطفاً در این خصوص راهنمایی بفرمایید.ممنون
موقعیت های خودتون رو از این طریق از بین نبرید … اجازه بدید برای خواستگاری بیان … و هر کسی هم که همون بهتر که از همین روز اول بره …
اینطوری میتونید کسی رو پیدا کنید که واقعا” خودتون رو بخواد نه متراژ خونه و پول و ….