كمك
سلام من با پسر عموم چهار سال رابطه دارم به خواسته ايشون رابطه مقعدي ولي اول گفت مثله دوس منم گفتم تغيير ميكنه و به هر حال بهم حسي پيدا ميكنه اما بعد از چهارسال هنوز ميگه دوس بهش ميگم با خانوادت صحبت كن الان ديگه كار داري و ميتوني ميگه بابام ميگه اصلا حرف فاميل نزن بيا واست غريبه فلاني و انتخاب كردم وولي اسم منو نياره احساس ميكنم خودش دوسم نداره و اصلا با عموم حرفي نزده البته من با مامانش يه بار دعوام شد و خونشون رفت و امد ندارم ولي الان مامانش مياد خونمون ولي رابطه انچناني مثل قبل نداريم و خيلي كم ميان از ماني كه بهش گفتم تكليف معلوم كن ميگه بيا رابطه تمام كنيم و مثل دختر و عمو پسر عمو باشيم چطوري ميتونم به ازدواج بكشونم رابطمونو و با حرف زدن قانش كنم نميخوام از دستش بدم و اسش وقت گذاشتم و عمرم باش گذاشتم و دوسشم دارم دو سالم ازش بزرگ ترم و سي ساله هستم چطوري ميتوني نگش دارم و بدونم دوسم داره و برنامه رو به سمته ازدواج ببرم ؟!البته من با اينكه رابطه داريم خيلي تهديش ميكنم كه به همه ميگم با من بودي الان فقط ميگه دس از سرم بردار و ولم كن ديونم كردي
سلام ۶ ساله که ازدواج کردم امسال بچه دار شدیم تودوره بارداریم متوجه شدم همسرم با یکی از همکارهاش بهم خیانت کرده و مدتی با دوستن بعد بارداریم دستشو رو کردم پذیرفت و احساس پشیمانی و……
خواست که دوباره بهش فرصت بدم به خاطر زندگیم واینکه دوستش داشتم پذیرفتم الان ۷ ماه گذشته ودوباره فهمیدم تمام حرفهاش دروغ بوده واصلا رابطشو بهم نزده واز یه طرف میگه بهش علاقه دارم ومیخوام در کنار تو باهاش بمونم واز طرف دیگه میگه منو ببخش و یه فرصت دیگه به من بده تا جبران کنم
من واقعا نمیدونم باید چکار کنم لطفا راهنماییم کنید ممنونم
۱- نباید عکس العمل آنی از خود نشان دهید و یکمرتبه به دلیل بدعهدی همسرتان تصمیم بگیرید که از او جدا شوید. شما نیازمند کمی زمان هستید تا مسایل دیگر را نیز زیر و رو کنید. نباید به طور خاص تمام توجه خود را به خیانتی که از او سر زده معطوف نکنید.
۲- باید قبول کنید که احساس خشم، عصبانیت، شک و تردید، شکه شدن، آشفتگی، ترس، درد و رنج، افسردگی، و پریشانی برای فردی که شاهد خیانت همسرش بوده کاملا نرمال است.
۳- این مشکل باعث به وجود آمدن برخی مشکلات فیزیکی در فرد می شود از قبیل: حالت تهوع و استفراغ، اسهال، مشکلات مربوط به خواب (بی خوابی و یا پر خوابی)، لرزش، اختلال حواس، کم غذایی و کم اشتهایی. سعی کنید در این حال بیش از پیش از خود مراقبت کنید.
۴- خودتان را وادار کنید تا غذاهای سالم مصرف کنید، طبق برنامه پیش بروید، به اندازه کافی استراحت کنید، هر روز ورزش کنید، به اندازه کافی آب بنوشید و تفریح داشته باشید. ایجاد تعادل، بهترین راه حل، برای مبارزه با آسیبی است که به شما وارد شده است.
۵- خندیدن کاملا طبیعی و نشان دهنده سلامت فرد است. فیلم یا سریال های تلویزیونی خنده دار تماشا کنید و مقداری از وقت خود را با افرادی صرف کنید که خنده بر روی لب های شما می اورند. زندگی بدون اینکه توجهی به قلب های شکسته و خیانت های همسران داشته باشد، همچنان در حال پیش رفتن است.
۶- گریه کردن نیز یک امر کاملا طبیعی است. اگر خود به خود گریه نمی کنید، می توانید آهنگ های غمگین گوش کنید و یا به تماشای فیلم های تراژیک بنشینید.
۷- برای خود یک ژورنال درست کنید. تمام افکار و احساساتی که به شما به دلیل خیانت و بی وفایی همسرتان دست می دهد را بر روی کاغذ یادداشت کنید.
۸- با همسر خود در مورد بدعهدیش صحبت کنید. تمام سوال هایی که به ذهنتان میرسد را بپرسید. شاید با این کار به این نتیجه برسید که همسرتان هنگام ارتکاب به این کار، اصلا فکر نمی کرده که به شما خیانت می کند.
۹- به دنبال مشاوره بروید. سعی نکنید تا به تنهایی از پس این مشکل برآیید. هم شما و هم همسرتان پیش از اینکه مجددا رابطه جنسی بدون محافظت با هم برقرار کنید، باید تحت آزمایش HIV (ایدز) و تست سایر بیماری های آمیزشی قرار بگیرید.
۱۰- حداقل یک روز به خود فرصت دهید.
۱۱- نباید ضربه روحی وارده را پنهان کنید. با فرزندانتان صادق باشید؛ اما لازم نیست جزییات مشکل را نیز برای آنها شرح دهید. قسم هایی نخورید که بعدها نتوانید به آنها عمل کنید. تنها چیزی که بچه ها باید بدانند این است که حال شما رفته رفته رو به بهبودی خواهد رفت.
۱۲- سعی نکنید این بازی، که چه چیز و یا چه کسی مسبب بروز چنین فاجعه های شده است را شروع کنید. با این کار صرفا انرژی خود را تلف می کنید. در اینصورت فقط می توانید نفر سوم را سرزنش کنید و خودتان خوب می دانید که هیچ چیز درست نخواهد شد.
۱۳- اگر بیش از اندازه عصبانی باشید، بر سر مسایل کوچک داد و بیداد راه بیندازید، احساس کنید که بر روی طناب باریکی در حال راه رفتن هستید، و زمانی که به یاد بدعهدی همسر خود می افتید، عکس العمل های شدید فیزیکی از خود نشان دهید، بی شک دچار استرس بعد از ضربه روحی شده اید و باید هر چه سریعتر به پزشک مراجعه کنید.
۱۴- انتظار نداشته باشید که حس آشفتگی، بی اعتمادی و عصبانیت به مجرد اینکه تصمیم می گیرید همسر خود را ببخشید و به سرسپردگی خود ادامه دهید به راحتی از بین برود. از بین رفتن دردورنج وارده از طریق خیانت، نیازمند زمان است.
۱۵- واقع بین باشید. درآمد، سرمایه، وضعیت مسکن، و حمل و نقل خود را در نظر بگیرید. اگر تصمیم به خاتمه زندگی زناشویی خود می گیرید باید ببینید که آیا جایی برای زندگی کردن دارید و منبع درامدی دارید که از آن طریق بتواند نیازهای اولیه تان را مرتفع سازید.
توجه:
۱) بی وفایی یک فرد، هیچ گونه دلیل روشنی ندارد. ممکن است نشات گرفته از سایر مشکلات در زندگی مشترک باشد، ممکن است چیزی در درون قلب همسرتان وجود داشته باشد و … به هر حال شما هیچ گاه به درستی دلیل واقعی آنرا متوجه نخواهید شد.
۲) نوع خیانت، معمولا فهم و درک آنرا راحت تر می کند. آیا به یک شب ختم می شود؟ به دلیل مشکلات زندگی بروز کرده؟ اعتیاد به برقراری رابطه جنسی بوده؟ آیا خیانت صرفا برای خاتمه دادن به زندگی مشترک بوده؟
۳) به خاطر داشته باشید که زندگیتان با گذشته فرق کرده و باید ناراحتی به وجود آمده را تسکین دهید.
۴) به طور مشابه می توان گفت که مرگ نزدیکان نیز باعث بروز غم و اندوه می شود (از عدم پذیرش از سوی فرد شروع می شود، بعد خشم، عصبانیت، کشمکش، افسردگی و در نهایت به پذیرش ختم می شود) پس چنین مسایلی بدین معنا نیستند که زندگی به پایان رسیده است و شما دیگر قادر به ادامه دادن آن نیستید، چرا که در اصل شما این توانایی را در وجود خود دارید و تنها مشکل به کارگیری ان است که کمی دشوار می باشد.
۵) پیش از اینکه خانواده خود و یا همسرتان را در جریان بد عهدی او قرار دهید، مجددا بر روی این امر فکر کنید. افراد خانواده می توانند کینه ها را برای مدت زمان بیشتری نگه دارند و شرایط را بدتر کنند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام.نزدیک به یک ماه هست که باپسری در ارتباط هستم.امروز بعد از مکالمه تلفنی که باهم داشتیم به من گفت انشاالله میخوام بیام عروسیت،بچه هاتو ببینم ،دخترتو و پسرتو …من رو نشونشون بدی و بگی ببین عمو… من باید چه برخوردی داشته باشم؟آیا مسئله رو مطرح کنم و ازش بپرسم که آیا واقعا قصد ازدواج داره یانه؟یا اینکه اصلا به روی خودم نیارم؟؟
خب مسلما ایشون قصد ازدواج نداشته و به شما بستگی داره بخوایت به چنین رابطه ای ادامه بدید یا خیر ؟
چون با سالها مراوده و معاشرت نمیشه به طور ۱۰۰در ۱۰۰ کسیو بشناسی چه برسه به یک ماه آشنایی …
فقط توصیه میکنم خودتون رو به خواب نزنید تا احساسات و سرنوشت شما به بازی گرفته نشه
سلام دختری ۲۵ ساله ام خواستگاری دارم که ۱۲ سال از من بزرگتر است ما به همدیگر خیلی علاقه مندیم و فقط مادرم با ازدواج ما مخالف است الان حدود دو سال است که از من خواستگاری میکنند و جواب رد میشنوند از لحاظ خانوادگی و فرهنگی هم کاملا به همدیگه میخوریم از نظر شما این اختلاف سنی مشکل ساز میشود؟ لطفا من را راهنمایی کنید.
متشکرم.
مرد ها باید سن شان از زنان بیشتر باشد . چرا ؟ چه مزیت هایی دارد ؟ و چقدر باید تفاوت سنی باشد ؟
تفاوت سن مرد با زن: کارشناسان فیزیولوژیک معتقدند که رشد دختران بیشتر از رشد پسران است لذا یک دختر ۱۴ ساله خیلی از مسائل را درک می کند و خیلی از واژه های اخلاقی ، اجتماعی و انسانی را می فهمد . در مقابل یک پسر ۱۴ ساله خیلی عقب تر است از نظر جسمی هم همینطور است . دخترها زود تر از پسرها رشد می کنند . بخاطر همین مطلب اسلام بلوغ تکلیفی را برای دختران ۹ سال و برای پسران ۱۵ سال تمام ذکر کرده است . پس می توان نتیجه گرفت که دختران زود تر از پسران به بلوغ جسمی ، جنسی ، عقلی ، اجتماعی ، و تکلیفی می رسد .
در ازدواج هم بهتر است این موضوع رعایت شود .
حال سوالی که مطرح می شود این است که چقدر تفاوت سنی خوب است ؟
؛به نظر من برای تفاوت سنی هفت سال عالی است اگر بیشتر از این نباشد بهتر است . البته تفاوت ۱۰ سال یکسری حسن ها دارد و یک سری قول ها که بحث آن در آینجا نیست . البته واضح است که اگر تفاوت سنی کمتر از ۱۰ سال باشد بهتر است . حداکثر و حداقل سنی که به نظر می رسد مناسب باشد ۴ سال و ۷ سال است .
زمانی مشکل بین همسران ایجاد می شود که تفاوت سنی آنان ۱۰ سال با بالا باشد یا اینکه سن دختر بیشتر از سن پسر باشد .
این موارد احتمال یکسری اشکالات را در بر خواهد داشت که به چند علت آن اشاره می کنیم :
نکته اول : یکی از بحرانها و آفات انتخاب جوانان و تصویرسازی ذهنی ، سن زیاد است.
نکته دوم : زنان چون از بدنی نازک تر و نرم تر برخوردار هستند ، به مجرد آنکه فرزندی را به دنیا می آورند ، در وجود جسمانی و زیبایی آنان ۵۰ در صد ، شکست ایجاد می شود . البته در همه زنان اینطوری نیست . ولی در زنانی که سن زیادتری دارند چون جوان تر نیستند شکست آنها بیشتر نمایان می باشد .
نکته سوم : بروز اختلافات است چون زن بیشتر در جامعه بوده لذا بیشتر با مسائل آشناست از آن طرف هم مرد سرپرستی خانوده را به عهده دارد و تجربه او از همسرش کمتر است لذا یکسری بگومگو ها و اختلافات بروز می کند . اینجاست که زن نمی تواند هدفش را به مرد بفهماند و مردم هم هرچه می گوید به حساب خودش زن درک نمی کند و منظور مرد را نمی فهمد .
نکته چهارم : سطح توقعات بالاست مرد جوانتراست ، توقعهایش جوانانه و گاهی اوقات بچه گانه است . اما همسرش یک زن و یک مادر مجرب است . و هماهنگی این دو سقف می شود اگر مرد آشنا به مسائل آیین همسرداری نباشد اختلاف ایجاد می شود . ولی اگر عقل میان این مرد و زن حاکم شد در زندگی مشکلی پیش نمی آید حتی اگر اختلاف این چنینی هم داشته باشد .
نکته پنجم : پاسخ به نیازها ، اگر تفاوت سن زن با مرد از ده سال زیاد تر باشد مرد زودتر پا به پیری و زمان رکود جنسی می گذارند ولی زن که از نظر شهوت بالا تر از مرد است ، از همسرش توقع ارضای جنسی دارد و مرد توان پاسخگویی ندارد لذا احتمال گرایش به انحطاط جنسی و مسائل حرام پیش می آید و اگر هم این نشود ، زن خودش را در زندکی شکست خورده و ناکام می داند و همیشه غصه می خورد که چرا تن به این ازدواج و زندگی داده است.
دوم : از نظر شخصیت خانوادگی :
مرد باید از خانواده ای باشد که در اجتماع از خانواده همسر خود یک درجه بالاتر باشد . مثلاً اگر جامعه را به ۵ دسته تقسیم کنیم :
دسته اول : رجال : امرا ، وزراء ، نمایندگان ، مهندسین ، دکترها ، روسا، …
دسته دوم : سر شناسها : فلان حاج آقا ، فلان رئیس اداره شهرستان ، یا رئیس فلان کارخانه ، …
دسته سوم : متوسطین : فلان دبیر ، فلان استاد دانشگاه ، فلان حاج آقا کاسب ، …
دسته چهارم : متوسطین و ضعیف تر : مغازه دار ، کاسب معمولی ، کارمند ، معلم دبستان و …
دسته پنجم : مستضعفین : که اکثراً کارگر ، خدمتکار ، روز مزد ، کلفت ، رخشوی ، نمکی و… می باشند .
اگر جامعه را از نظر شخصیت اجتماعی به این پنچ سطح تقسیم کنیم . من از خانواده پنجم باشم و دختر از خانواده اول ، بسیار اشتباه است .
مرد یک خدمتکار قراردادی اداره شهرداری و مثلاً دختر از خانواده وزیر و امیر و…
عقلاٌ این دو با هم هماهنگ نمی شود . خیلی بعید می رسد که بتوانند با هم زندگی خوشبختی داشته باشند . اگر هم نمونه ای باشد بسیار نادر است و برعکسش به وفور پیدا می شود .
فاصله طبقاتی یک درجه خوب است که مرد بالا تر از همسراش باشد . این موارد اثرات خوبی را برای تحکیم زندگی ایجاد می کند و زن همیشه به وجود مردش افتخار می کند . که از خانواده بالاتری هستند و در میان اقوامش همیشه سر بلند است . اما اگر زن بالاتر بود ، احساس سرشکستگی می کند . مخصوصاً اگر از دو درجه بالاتر باشد و چون مرد ، رئیس خانواده است لذا دچار اختلاف زدگی می گردد .
پس بهتر آن است که اگر بشود همان روایت پیامبر (ص) را عملی کرد .
سوم : از نظر اقتصادی :
بهتر است مرد و خانواده اش یک درجه از خانواده ی زن بالاتر باشد تا همسرش از نظر مادی و خرج در زندگی احساس راحتی کند و به خودش بیشتر دلگرم شود. مثلا: زن تا دیروز در خانه ی پدرش پرتقال و سیب می خورده حالا که ازدواج کرده گاهی موز، کیوی و آناناس هم بخورد.یا از نظر پوشاک، کفش و… هم باید همینطور باشد. این مایه دلگرمی و شادابی زن می شود و علتش هم همان فاصله اقتصادی خانواده ی مرد با زن است. اما اگر بر عکس شود چقدر خطرناک می شود. مثلا تا دیروز دختر در خانه پدرش کباب،موز، نوشابه ی خارجی می خورده حالا در خانه همسرش ، خیلی رفاه داشته باشند یک دوغ ترش است. تا دیروز کفش چرمی و خارجی آنچنانی می پوشیده حالا باید کفش پلاستیکی بپوشد. یواش یواش اختلافها، سردی ها، عدم دلبستگی بین زن و شوهر، بروز می کند. پس مرد باید یک درجه از نظر اقتصادی از همسرش بالاتر باشد نه کمتر و نه بیشتر. فاصله یک درجه خوب بنظر می رسد.
چهارم : از نظر قد :
پیامبر (ص) فرمودند: “بهتر است مرد مقداری از نظر قد و قامتش از همسرش بالاتر باشد.” این مطلب از نظر روانی و تحکیم روابط زندگی برای زن و مرد اثرات خوبی دارد. با ذکر مثالی مطلب را بیان می کنیم: مثلا کسی که می خواهد با بچه کوچکی صحبت کند و بازی کند باید قامتش را خم کند و با بچه ها بگو مگو کند و بخندد و مثل آنها بازی کند تا بین بچه و تو ارتباط محبت آمیز برقرار شود. با قامت ایستاده نمی شود با بچه رابطه برقرار کرد.
بنظر می رسد در زندگی زناشویی نیز این قضیه حاکم است. از آنجائیکه مردها دارای غرور مردانه هستند و این غرور مزاحم مسیر عاطفه و عشق زندگی است و از طرفی زندگی بین زن و شوهر باید از محبت و عطوفت برخوردار باشد لذا این غرور کاذب مردها مزاحم ایجاد محبت و عطوفت میان زن و شوهر می شود. و وقتی قد کمی کوتاه تر باشد، مرد مجبور است بخاطر اینکه حرف را بشنود یا دقیقاًبا او گرم بگیرد، خود را بشکند تا با او هم اندازه شود و این در سلامت روابط زن و شوهر مؤثر است. برای مرد هم خوب است؛ چون مرد رئیس خانواده است، اِشرافیت بیشتری بر کوچکترها دارد و کوچکها هم اطاعت بیشتری از بزرگترها دارند. این از نظر روانی مؤثر تر است و همسرش را بیشتر اطاعت می کند.
اگر تا همین چند وقت پیش یکی از هشدارهایی که مسئولان و کارشناسان حوزه خانواده میدادند در رابطه با تمایل ازدواج مردان با دختران کم سن و سال بود، الان ماجرا کمی برعکس شده و مسئولان کشوری میگویند که در سالهای اخیر تمایل ازدواج پسرها با دخترهای بزرگتر از خودشان به شدت افزایش پیدا کرده است. این خبر را علیاکبر محزون، مدیرکل آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال به خبرگزاری ایسنا داده و گفته است: «در ۱۰.۷ درصد ازدواجهایی که در سال ۱۳۹۱ در کشور ثبت شده، سن زوجه بیشتر از زوج بوده است.» او همچنین میافزاید: «در سال ۹۱ بیش از ۸۳۱ هزار ازدواج در کل کشور ثبت شده که در ۸۸ هزار و ۶۳۱ مورد سن زوجه بیش از زوج بوده که بیشتر این افراد فاصله سنی یک تا پنج ساله دارند.»
همچنین آمارها نشان میدهد در ۱۱ هزار و ۱۲۰ مورد از ازدواجهای ثبت شده در سال ۱۳۹۱ سن زوجه بین ۶ تا ۱۰ سال بیشتر از زوج بوده و در ۱۸۹۳ مورد نیز فاصله سنی زوجه ۱۱ تا ۱۵ سال بالاتر بوده است. همچنین سال گذشته در ۴۴۱ ازدواج ثبت شده در کشور زوجه ۱۶ تا ۲۰ سال و در ۲۸۴ مورد نیز بیش از ۲۰ سال بزرگتر از زوج بوده است.
میزان طلاق در این ازدواجها بالاست
بررسیهایی که از سال ۱۳۵۶ انجام شده حاکی از آن است که اینگونه ازدواجها سرانجام درستی نداشته و طلاق در بین این زوجها بیشتر است. او ادامه میدهد: اینگونه ازدواجها در گذشته کمتر از چند سال اخیر بوده و عوامل مختلفی برافزایش این ازدواجها دخیل است. مثلا در اکثر این وصلتها برای پسر مزایای مادی دختر مانند میزان درآمد، داشتن خانه، ماشین و… بیشتر از سایر مزیتهاست. به گفته این جامعهشناس حتی در برخی موارد دیده شده که پسرها به دلیل ادامه تحصیل تن به چنین ازدواجی دادهاند و با رسیدن به تحصیلات عالیه یا به اصطلاح هدف، سرناسازگاری گذاشته و در آخر این ازدواج به طلاق منجر شده است.
ازدواج پسران کوچکتر از دختران با سنتها و ارزشهای فرهنگی ما سازگاری نداشته و با آن منافات دارد. تاثیری که خانوادهها، بستگان و دوستان و… بر روح و روان یک پسری که قصد ازدواج با دختر بزرگتر از خود را دارد میگذارند بسیار زیاد است. اطرافیان اغلب بهدنبال منصرف کردن پسر یا دختر از این ازدواج هستند
دلایل گسترش ازدواج پسران با دختران بزرگتر از خود: اینگونه ازدواجها برای پسرها بیشتر کمبودهای دوران کودکی است که با دارایی و ثروت دختر پر خواهد شد. پس از پر شدن خلأهای کودکی یا نوجوانی احساسات کنار رفته و عقل جای آن را گرفته عاقبت ازدواج مشخص میشود. مسائل اقتصادی در ذهن پسران و ترس از آینده در فکر دختران برای تن دادن به چنین ازدواجی مهمترین نقش را ایفا میکند. براساس تحقیقات انجام شده در این مورد پس از آنکه شر و شور خواستههای هر دو طرف کاسته میشود، نارضایتی و مخالفت خانوادهها را درک میکنند. دکتر قراییمقدم در تحلیل وضعیت طلاق این زوجها میگوید: قطعا همه ازدواجهایی که دختر بزرگتر از پسر است به طلاق نمیانجامد و در مواردی ازدواج موفق هم دیده شده است چرا که شکلگیری یک طلاق حدود ۱۷-۱۸ عامل مانند اختلاف فرهنگی، درک متقابل، ناتوانی جنسی مردان، اعتیاد، شغل و… دخالت دارد که یکی از این عوامل میتواند اختلاف سنی باشد و این عامل هم به چند دسته تقسیم میشود. مهمترین بخش این تقسیمبندی هم طلاق دخترانی است که از همسران خود بزرگتر هستند.
در گذشته متعارف شده بود که دختران با مردی که حداقل ۴-۵ سال بزرگتر از آنها بودند ازدواج میکردند. در خانوادههای ایرانی هنوز سنتهایی مبنی بر مسئولیت بیشتر مرد و تصمیمگیری نهایی از سوی او وجود دارد طبعا این ۴-۵ سال بزرگتر بودن، پختگی بیشتر را هم به همراه دارد. با توجه به این مسئله مرد بزرگتر میتواند تکیهگاه مناسبی برای همسرش بوده و زندگیها از تداوم بیشتری برخوردار خواهند بود. وی در ادامه میافزاید: حدود ۱۵-۱۶ سال پیش گفته بودیم که دهه ۸۰ دهه بحران خواهد بود اما هیچ توجهی به آن نشد. نتیجه این بیتوجهی بالا رفتن سن ازدواج است. تا ۱۰-۱۱ سال پیش دخترها در سنین ۲۰-۲۱ سالگی تن به ازدواج میدادند ولی امروزه این سن به ۳۰ و حتی بیشتر از ۳۰ سالگی افزایش یافته است.
رو به تجرد بودن جامعه و رغبت نداشتن آنها به ازدواج به عوامل زیادی بستگی دارد اما یکی از دلایل مهم آن مطمئن نبودن پسران از تامین معیشت، مسکن و زندگی است. به همین دلیل در پی دختری است که بتواند در مسکن، گذران زندگی و… به او کمک کند. او به فکر این است که زندگی بهتری داشته باشد که بهتر بودن زندگی سن دختر را تحت تاثیر قرار میدهد. مثلا یکی از مشکلات جامعه ما مسکن است و مانند کشورهای توسعه یافته تناسبی وجود دارد. یک پسر اگر دستمزدی معادل پایه حقوق را بگیرد باید مبلغی معادل حقوقش را روی آن بگذارد تا بتواند یک مسکن مناسب برای زندگی تهیه کند.
وقتی جامعه در حال تحول است مسلما چنین مسائلی هم دستخوش تحولاتی خواهد شد. وقتی معیارهای همسرگزینی به هم میریزد و حسابگری و عقلانیت جای احساسات را میگیرد این تغییرات هم به وجود میآید. البته با این آمار باید گفت که هنوز جای نگرانی ندارد ولی اگر افزایش پیدا کند طبعاتی در پی خواهد داشت. البته این ازدواجها اگر با اختلاف سنی ۲-۳ ساله باشد را نباید امری خیلی غیرعادی تلقی کرد. میتوان به نقطه مثبت این مسئله هم نگاه کرد که دختران و پسرانمان صرفا از روی احساسات زندگی خود را شروع نمیکنند. دکتر زاهدیاصل با اشاره به آمار طلاق میافزاید: با توجه به آمار ۱۳ درصدی طلاق که در کل جامعه وجود دارد، آمار طلاقهایی که به دلیل بالا بودن سن زوجه است، زیاد به چشم نمیآید.