من یه دختر بیست سالم،بیشتر از هفت ساله با پسر خاله ام رابطه عاطفی دارم ما به شدت به هم علاقه داریم،خیلی زیاد اما خانواده ها به دلایلی که اگه بخوام بگم خیلی طولانی میشه راضی نیستن…چند باری تو جمع دخترای فامیل قرار گرفتم و یه سری شیطنت دخترانه کردیم مثه دوس شدن با چن تا پسر و اذیت کردنشون که آلان گریبان گیرم شده..من خودم به خاطر عذاب وجدان هم اینکه دوس نداشتم عشقم از کسی دیگه ای بشنوه تمام اتفاقات رو براش گفتم..میدونستم خیلی روی این مسائل حساسه اما بیشتر از تصورم واکنش نشون داد،تا جای که میخواد رابطمونو تمام کنه.خ یلی دوسم داره اینو میدونم و مدامم میگه اما میگه نمیتونم با بی اعتمادی سر کنم چون قبلش به شدت بهم اعتماد داشت.منم هرکاری که میتونستی کردم بهش گفتم که پشیمونم میدونم کارم اشتباه بوده و حاضرم هر تاوانی رو بدم تا بمونه حتی یه بار قرص خوردم اونم موند تظاهر کرد هیچی نشده اما دو روز بعد دوباره داغون شد مثه روز اول میگه بهش فک میکنم میمیرم..نمیدونم چکار کنم تا اروم شه معمولا اعتماد از دست رفته رو باید با عمل برگردوند اما چون ما از هم دوریم نمیتونم چیزی و با عمل بهش ثابت کنم.خیلی بی اعتماد شده نه فقط به من به همه..من خیلی خیلی دوسش دارم و قبول دارم کارمم اشتباه بوده و ازش پشیمونم .. توروخدا یکی بگه چکار کنم که اروم شه