سلام.من حدود 6 سال پیش با یه پسر آشنا شدم که هفت سال از خودم کوچکتره و با وجود مخالفت من به ادامه رابطه ایشون دست بردار نبود چون اول آشنایی راجب سنش به من دروغ گفته بود و من تا فهمیدم بهش گفتم که این رابطه نتیجه ای نداره و حتما پدرو مادرش مخالفت میکنن اما دست بردار نبود و از همون اول قصدمون ازدواج بود و حتی صیقه محریمت هم خوندیم و از رابطمون هم خانواده اون و هم خانواده من خبر دارن.تا اینکه پدر ایشون فوت کردن و مادرش به شدت وابسته هست تا حدی که حتی خرید هم خودش نمیره و مدام توی همه کاراهای پسرش دخالت میکنه حتی توی سرکار رفتنش و خدمت رفتنش دخالت میکرد و الان به حدی شدت گرفته این مساله که وقتی که باهم بیرون هستیم مدام تماس میگیره و پسر هم جرات نمیکنه بگه که بامنه .من با مادر پسر یه بار لفظی برخورد کردم چون داشت دخالت میکرد و فحاشی.حالا من دیگه از طولانی شدن رابطه واقعا خسته شدم و هرچی بهش میگم که تکلیفرمنو مشخص کنه میگه باید بیای از مادرم معذرت بخواهی در صورتی که من میدونم معذرت خواهی کاری رو حل نمیکنه چون واقعا مادرش بی ادب هستش و از طرفی هم من به پسر گفتم موردی نداره اگر میبینی نمیشه بیا از هم جدا بشیم اما اون دست برادر نیست میگه باید یه راهی پیدا کنیم که مادرم راضی بشه ولی خودش میترسه محکم جلوی مادرش بایسته چون هم بددهنه هم اینکه حتی دست بزن هم داره یه بار قابلمه سمتش پرت کرده بود.میخواستم بدونم که ما الان باید چیکار کنیم من دیگه واقعا از این شرایط خسته شدم چطور میشه با یه ادمی که اصلا حاضر نیست حرف کسیو گوش کنه حرف زد و قانعش کرد.خواهشا کمک کنید.ممنونم