سلام
من3سال با یکی بودم.رابطه ما ازین رابطه های عشق های ی نگاهی و ابکی نبود.
ما حتی اوایل رابطه ازهم تست روانشناسی گرفتیم.3ماه همو شناختیم بعد احساس و دخالت دادیم.
باباش با ازدواجمون مخالفت کرد اول گفت دانشجویی بعد گفت برو خدمت بعد گفت برو سرکار.همه رو انجام داد تا شد3 سال.کلا باباش با ازدواج مشکل داره واسه بچه های دیگشم اذیت میکنه.
گفته بذار خودم یکی و واست انتخاب کنم.
مامانم ی روز عصبانی شد به طرفم حرفای بدی زد.
طرفمم . دید اینجوریه و باباشم راضی نمیشه گفت جدا شیم.
من با مامانم طرفمم حرف زدم.طرفم به مامانش گفته حالا ک شما قدم برنمیدارین من نمیتونم باز امیدوارش کنم.
حالا نمیدونم چکار کنم و بهترین کار چشه.رابطه ما حیف الکی خراب شه.
منم بدون اون نمیتونم واقعا چون همه چیزشو از روی عقلم انتخاب کردم و قبولش دارم.
ی خواستگار سمجم دارم ولی واقعا نمیتونم با کسی دیگه باشم به هیچ عنوان.
چکار کنم؟