مشاوره ازدواج با دوست دختر دانشگاهی
سلام و خسته نباشید
پسری هستم 26 ساله، یک سال پیش از مقطع فوق لیسانس فارغ التحصیل شدم و از همون موقع تا حالا مشغول به کار هستم. البته مشمول خدمت سربازی هستم ولی تا حالا واسه اعزام سربازی اقدام نکردم، چون کارم رو مهمتر از سربازی میدونم.
تو این چندین سال تحصیل تو دانشگاه با دخترای زیادی دوست بودم که هر کدومشون از هر نظری شاید شاید مناسب ازدواج بودند، ولی حالا که زمان ازدواجم رسیده، من به دختری علاقه مند شدم که رابطه فامیلی داریم (دختر عمه) که 2 سال از من بزرگتره. البته با این دختر عمه قبلا دوست نبودم.
این علاقه هم به گونه ای نیست که بگم کاملا احساسی هست، خیلی با خودم فکر کردم و تموم جوانب امر رو در نظر گرفتم و دیدم که از خیلی جهات به همدیگه نزدیک هستیم.
تا حالا هم 3 تا مشاور عوض کردم که نظراشون با هم فرق داره. یکی از دوستام سایت شما رو معرفی کید که خیلی مفید بوده واسه خودش.
حالا ممنون میشم که من رو راهنمایی کنید.
تو بن بست بزرگی گیر افتادم.
سلام خسته نباشید نمیدونم چجوری باید پرسشمو مطرح میکردم توهمین بخش نظرات یا جای دیگه امیدوارم درست باشه
باعرض پوزش چون واقعا درشرایط کاملا عصبی قرار دارم سراغ اصل موضوع میرم که زودتر کمکم کنید
من سالت ۸۹ تا سال ۹۳ وارد یه رابطه شدم که منجبر به نامزدی ماشد من اون موقع ۱۸ ۱۹ سال داشتم و اولین رابطم با جنس مخالف بود و درکل ملاک های شکل نگرفته و خاص خودمو داشتم
سال ۹۱ کنکور قبول شدم و به دلیل علاقه به اون فرد شهرستان رفتم خانوادمم خیلی به فکرم بودن و همراه من نقل مکان کردیم
( فراموش کردم بگم الان ۲۳ سالمه و دانشجو هستم.تک فرزندم و پدرو مادرم بازنشسته هستن)
بعد از نقل مکانمون و گذشت یک ترم تحصیلی اون اقا که از فامیل ها هم بود به همراه خانواده خواستگاری اومدن و با وجود مخالفت های پدرم با پادرمیونی همه و مادرم پدر راضی به نامزدی شد اما چون اصرار داشت که من کم سن هستم و هنوز از روی بچگی تصمیم گرفتم برای همین عقدی جاری نشد و فقط رفت و امد فامیل بیشتر شد یه مراسم کوچیک هم گرفتن تمام فامیل متوجه این رابطه شدن….دی ماه سال ۹۳ یعنی یک سال و نیم از جریان نامزدی گذشت و رفتارها تغییر کرد هم از جانب ایشون هم من و جوری شد که تصمیم گرفتیم رابطه رو تموم کنیم
بعداز تموم شدن رابطه من از دانشگاه انصراف دادم و برای کنکور مجددا درس خوندم
همه ساکت بودن و هیچ کدوم از خانواده ها نه پیش قدم شدن که بدونن چجوری شده ونه چیز دیگه
تا اینکه بعداز عید خبر رسید که برای ایشون خواستگاری رفته و جواب مثبت گرفتن
با توجه به شرایط بد روحی و اوضاح فامیل که شهرستانم بود و همه ی حرف و حدیث ها ۱۰۰ برابر من سعی کردم به روی خودم نیارم و کنکور دادم و خلاصه تهران قبول شدم و ما مجددا به تهران نقل مکان کردیم
حدود دوترم از دانشگاه و رشته جدید گذشت و شرایط من برای اینکه وارد رابطه جدیدی بشم اوکی شد
الان یک ساله که من وارد این رابطه شدم و با حرف و قول هایی که ردو بدل شد طرف مقابل و من قرار شد تا زمانی که وارد مقطع ارشد نشدیم حرفی از خواستگاری زده نشه و ازدواجی ام نباشه(پدردر جریان نیست اما مامان میدونه)
نمیخواستم زود تصمیم بگیرم و درسمم خیلی برام اهمیت داشت
حالا همه ی اینارو گفتم تا ازتون برای این کمک بخوام که
اخر این هفته عروسی دخترخالمه و ما مجبوریم به اون شهرستان بریم
و چون اون اقا ،پسر عمه ی دختر خالمه حتما تو جشن حصور داره به همراه خانوم و خواهر و مادرش
من و مادرم نمیدونیم که دقیقا باید چه رفتاری از خودمون نشون بدیم و این فکر مارو خیلی درگیر کرده
باید بی تفاوت باشیم ؟ یا برعکس رفتار کنیم و جلوی فامیل سلام واحوال پرسی کنیم؟
من نمیخوام که کسی برای من ترحم نشون بده و بگه که مثلا طفلی ازدواج نکرد و اینجوری شدو…
برای همین باید چجوری طاهر بشم؟ جدی باشم و خشک؟ یا بخندم و شاد؟ حرفی بزنم و تحویلشون بگیرم یا رومو برگردونم؟
لطفا کمکمون کنید من و مامان خیلی بابت این موضوع دلهره پیدا کردیم
ممنونم
در برخوردتون کاملا” ریلکس و آرام برخورد کنید چون واقعا اتفاقی نیفتاده که قرار باشه جبهه گیری کنید … شما یک انسان آزاد هستید و به همین نحو شاد و سرحال برخورد کنید
چون قرار نیست با یک خواستگاری که به نتیجه رسیده یا نه روابط خانوادگی رو تحت شعاع قرار بدید و رابطه فامیلی رو به روال سابق ادامه بدید
هر کسی هم در این مورد سوال کرد بگید این موضوع خیلی وقته تمام شده و در همون ابتدا با ارامش و با وقار اجازه ورود و دخالت در زندگی شخصیتونو بهشون ندید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام خوبين ؟ من ميخوام تازه ازدواج كنم همسرم تهراني هست خودم تبريزي مادرم مخالف هست ك من برم پيش شوهرم تهران چيكار كنم راضيش كنم همسرم فوق العاده انسان خوبي هست هم تحصيل كرده و اروم و با شخصيت خواهشا راهنماييم كنين
بیشتر نگرانی والدین به نوع رفتار دختر و پسر برمیگرده که قبل از مراسم عروسی رابطه منجر به بارداری بشه …و گرنه شما همسر قانونی ایشون هستید و کسی نمیتونه در این مورد مانع شما باشه ولی احترام به نظر والدین و کمی صبر میتونه از ایجاد تنش و ناراحتی جلوگیری کنه
من ۱۹سالم بودبایکی دوست شدم موقعیت اجتماعی عالی اما زودعصبانی میشه زودم خاموش منواون عشق بازی باهم داشتیم اونم ناخواسته پیش اومدبرای من چ اولین مردزندگیم بود منواون ۱۲سال اختلاف سن داریم سریکی ازهمکاراش ک ازمن خواستگاری کردمن جواب رددادم متوجه شدباکی دوستم ازمن پیش دوستش دروغ گفت وازاون پیش من باعث شدکات کنم دوسال نبودیم بعددوسال آشتی کردیم الان صمیمی ترازروزاولیم اما احساس میکنم دگ منوبرای ازدواج نمیخوادالبته ی تیکه هایی برای ازدواج میادک من جدی نمیگیرم من نمیتونم متوجه بشم دودقیقه بعدچ حرفی میخوادبزنه خیلی گنگم اسرارداره باهام صحبت کنه اما حضوری میگه ی چیزایی بایدبگم من نمیدونم بایدادامه بدم یانه لطفا ب من جواب بدیدخیلی گیج وگنگم
خب شما بهتر از هر کسی میدونید با چنین فردی باید چه برخوردی کرد … اعتماد شما نسبت به ایشون از بین رفته و شما باید بتونید ایشون رو ببخشید
هر چند با شرایط سنی شما و اختلاف سنی که وجود داره این ازدواج توصیه نمیشه ولی متاسفانه دخترها شدیدا به یک رابطه وابسته میشن بدون اینکه عواقب اونو در نظر بگیرن
سلام.۲۴ساله هستم و متاهل..۲ساله که عقدکردم و شوهرم هم فامیل هست و برای این وصلت به جزخودم کسی خیلی راضی نبود.نه اینکه مخالفت کنن اما به عهده ی خودم بود و منم شوهرم رو دوست داشتم و دارم..شوهرم خیلی خوبه اما با رفت و امد با فامیل و یکی ازخواهرام مشکل داره و بارها سر این مسئله بحث کردیم و به مشکل خوردیم..نمیدونم باید چکارکنم واقعا…الانم گفته که یا باید اونو انتخاب کنم یا فامیل و…
شما هنوز زندگی مشترک خودتون رو شروع نکردید پس بهتره از همین الان بدونید قراره با چه قوانینی زندگی کنید … و حدود و حریم ایشون رو در زندگی مشترک بدونید
درسته سخت خواهد بود ولی به هر حال باید پای دوست داشتنون بایستید … یکی از دلایلی که خانواده ها باید موافق باشند همین مسایلی هست که امروز شما با آنها سروکار دارید