مشاوره بعد از ازدواج
سلام روز بخیر.
مشکلی دارم که به تفصیل خدمتتون عرض می کنم لطف بفرمایید مثل همیشه کامل راهنماییم کنید. خیلی ممنون.
میدونم طولانیه اما با صبر و راهنمایتون من رو از این جهنم فکری نجات بدین.
کمتر از ۲سال از ازدواجم میگذره، با آقایی که شکر خدا اخلاقی خوبی دارن از همهجهت. این آقا مربی ورزشی خودم بودند و ازین طریق اشنا شدیم(البته پیششون کمک مربی بودم). اول ازدواج گفتم که با کارکردنشون بعد ازدواج با خانمها که البته بیشتر دختر بچههای دبستانی هستن، مشکل دارم. اول گفتن نمیتونه بچههایی که اینهمه براشون زحمت کشیدهرو ول کنه و در قبالشون مسوله، بعد گفتن کلاس رو به خودم میسپارن و البته خودشون هم دورادور ناظر کلاس هستن.(برداشتم این بود تا وقتی من راه میافتم)
من به یکباره شدم مربی حدود ۴۰ نفر هنرآموز قد و نیم قد! هرچی از سختی ها و استرسش بگم کم گفتم اما به خاطر زندگیم تحمل کردم. تا بالاخره راه افتادم و حالا بعد ۲ سال به لطف خدا از بهترین مربیهای رشتهمون هستم.
دو تا مشکل دارم که خیلی خیلی داره ازم انرژی میگیره و خوشبختی و آرامش مثال زدنی زندگیمون رو به شدت تحت تاثیر گذاشته:
۱. اینکه آقام گاهی سر کلاس دخترا میان چون خانوادهها از اول ایشون رو مربی بچههاشون میدونن و خودشون هم به بچهها وابستهن و نمیتونن به راحتی حتیبعد از گذشت دو سال ازشون دل بکنن.
اینموضوع باعث میشه احساس کنم من رو لایق جایگاهی که هستم نمیدونه و نمیتونه بهم اعتماد کنه و البته این دو مربی بودنه باعث میشه کنترل بچهها برام سختتر بشه، چون شاید طبیعی باشه که ندیده و نشنیده به تواناییهای مربی مرد بیشتر اعتماد کنن تا مربی زن. من مربیه بدی نیستمو خیلی باشگاهها درخواست دارن براشون کار کنم , حس میکنم توی باشگاه خودمون که کار، تفریح و گاهی سلامتیم رو براش گذاشتم، قدرم رو نمیدونن و این از کارایی و ارامش اعصابم خیلی کم میکنه.
۲. بدتر از اون فکر و خیالاتم وقتی با دخترای بزرگتر و گاهی شاگردای دانشجومون کار میکنه، سراغم میاد و اذیتم میکنه. قبول کنید جامعه پره آدامای مریضه که شاید یکیشون زندگی من رو گرفتارکنه… بهخدا دلم خیلی میشکنه این موقعا، شب نخوابیدنا و گریه کردنا و خودخوریها عذاب آوره برام.
در این مورد خیلی صحبت و بحث داشتیم گاهی هم دلگیری.
نمیتونه حسم رو درککنه و بفهمه چقدر این وضعیت برام عذاب آوره . وقتی بهشون میگم فکر می کنم بهم باور نداری، میگن تو خودت به خودت باور نداری.
واقعا مشکل از منه؟من شکاکم یا اون درکم نمیکنه؟چکار باید بکنم؟ لطفا راهنمایم کنید.
خیلی ممنونم
شک به شوهر
دوست عزیز جواب شما بسیار ساده است.
این کار و زندگی شما و همسرتونه.
پس باید قبول و درکش کنید.
چون هر فکر و شکی میتونه اساس کار و شغل و زندگی شمارو مختل کنه.
غلبه بر حس ناامنی نه تنها زندگی شما را بهبود می بخشد.
بلکه به همسر شما هم اجازه زندگی کردن می دهد.
هیچ چیز به اندازه کنترل شدن توسط همسر نمی تواند روح یک انسان را آزار دهد.
هر زن یا مردی می تواند دوستانی از جنس مخالف داشته باشد و در کنار آنها نیز خوشحال باشد.
اما به این مفهوم نیست که علاقه او به شما خدشه دار می شود و ممکن است شما را رها کند.
اگر نگران هستید که او را ازدست بدهید شاید در نتیجه اصرار زیاد بر خیانت کار بودنش او شما را ترک کند.
آن وقت باید بروید و عذرخواهی کنید. این رفتار منطقی نیست.
تا زمانی که در کنارتان هست، او را قبول داشته باشید و باورش کنید.
وقتی او هست یعنی دوستتان دارد پس با این تفکر با او رفتار کنید.
پس با همسرتون صحبت کنید.
اگر در این مکان نمیتونید توانایی خودتون رو بطور واقعی نمایش بدید در جای دیگه ای شروع بکار کنید.
و بدون اینکه نقش کاراگاهو برای شوهرتون بازی کنید.
در کنارش باشید تا در مواقع حساس بتونید مدیریت کنید.و تمام این مسایل فقط با درک و صحبت به نتیجه خواهد رسید.
http://forum.moshaver.co/f133/%D8%B4%DA%A9-%D8%A8%D9%87-%D8%B4%D9%88%D9%87%D8%B1-1456/
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸