سلام. خانمی 30 ساله هستم دو سال ازدواج کردم دارای یک فرزند پسر 10 ماهه .بخاطر شغل من وهمسرم دور ازهم زندگی می کردیم و حدود یک سال است که باهم زندگی میکنیم قبل ان با هم مشکل چندانی با هم نداشتیم . .همسرم از نظر سنی 30 ساله است. من ادم احساسی وعاطفی هستم. وهمسرم برخلاف من خیلی منطقی.من وقتی از دست همسرم ناراحت می شم راحت بهش میگم ولی همیشه برعکس جواب میگیرم.و واکنش همسرم نسبت به قهر کردن های من سکوت ودست اخر خودم هرچند ایشون مقصر باشند باید پیش قدم برای شکستن سکوت شوم. همسرم راخیلی دوستم دارم وبراش احترام خاصی قایلم چون واقعا مرد زحمتکشی هست.ولی حس میکنم وبه عینه دیدم به خانواده خودش خصوصا مادر و خواهرش نسبت به من بیشتر اهمیت می دهد هرچند دور از ما زندگی میکنند.ووقتی به روش میارم رفتارش بدتر میشود نسبت به من بی اهمیت تر رفتار میکند.وگاها شده که اظهار کرده مادرش بیشتر از من اهمییت دارد و بخاطر مادرش حاضر است از من دست بکشد.قبلا هم گفتم من ادم عاطفی هستم. تاحالا نشده وقتی تلوزیون تماشا میکنیم یا وقتی باهم هستیم یا حتی هنگام خواب من در اغوش بگیره وببوس وبپرسد که روزم را چطور گذراندم. این مرا خیلی ازار میدهد.ولی من برعکس همیشه این کارها را انجام میدهم تا مبادا در عشقم و روابطم نسبت به ایشون خللی وارد شود.وقتی با همچین رفتاری از طرف ایشون مواجه میشم خیلی احساس سرخوردگی و بی ارزشی میکنم.سعی کردم ام به علایق و کارهایش تا حدودی همراه و هم فکر شوم. چون فوق العاده عاشق فوتبال است وشده شب ها تا نصف شب من خونه تنها بودم وایشون فوتبال اوایل نسبت به این رفتارشان علکس العمل نشان میدادم. ولی هیچ فایده ای نداشت.در کارهای منزل به ندرت کمک میکند.ادم لجبازی است.ودر بحث ها هیچ وقت نمیخواد کم بیارد حتی اگر مقصر باشد وهیچ وقت هم معذرت خواهی نمیکند. وادمی هم نیست که اهل جر و بحث بیش از حد باشد.به نظر شما من چطور باید رفتار کنم.نسبت به ایشون سرد باشم وهمانطور که به من اهمیت نمیدهد به ایشون اهمیت ندهم.