27
مشاوره فردی
سلام من خیلی دوست دارم باهام مثل یک نی نی
کوچولو رفتاربشه باهام صحبت کنه شیشه بهم بده
تا بخورم لاستیکیم کنه. ازهمه بیشتر دوست دارم لاستیکیم
کنه.دریت مثل بچه ها حس خوبی.من ازدواح کردم خانمم گاهی
مث نی نی ها باهام برخورد میکنه ولی شیشه بهم
نمیده لاستیکی هم نمیکنم.میگه برات ضرر دارد.
من چند سال که این کار رو میکنم نمیدونم چی حسی
دارم نسبت به لاستیکی.وقتی میبینم یک بچه رو داره پوشکش
میکنه من ی جوریم میشه و دوست دارم منم پوشک کنه
با منم مث نی نی ها حرف بزند.حالا میگید من چه کار کنم؟
شما رو به خدا بگید من باید چکار کنم. سپاس
مشاوره خانوادگی
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
با سلام و خسته نباشيد من حدود يك سال و نيم نامزد كردم گاهي اوقات كه با نامزدم مياييم خونه ما مثلا هفته اي دو بار اومدني مأدرم ميگه وسايل برا خونه بگير منم وضع مالي پدرم و درك ميكنم و ميخرم و هيچ اعتراضي بابت اين كارم ندارم و دايم نامزدم اعتراض ميكنه كه اونها به ما بي احترامي ميكنن خودمون ميخريم و خودمونم هم ميخوريم ميگه بايد اونها ما رو درك كنند چون اول زندگيمونه و دايم دعوام ميكنه آيا اين كار من درست است يا نه موندم چه جواب قانع كننده اي بخش بدم لطفا راهنماييم كنيين واقعا كلي دعوا ميكنيم خواهش ميكنم
شما در دوره شناخت و نامزدی هستید و ایشون باید بدونه در چه شرایطی داره ازدواج میکنه
اگر قرار باشه به چنین رفتارهایی که از خانواده شما انجام میشه بیش از اندازه دقت کنه مسلما در آینده با مشکل برخورد خواهید کرد
زندگی مشترک نیاز به درک و گذشت داره و باید در این مورد با هم گفتگو کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
بهرحال هر بچه ای حق به گردن پدر مادرش داره حالا چه خوب باشه چه بد چه فقیر چه پولدار….شما یه کار دیگه هم میکنید.اینکه بهشون پول بدین ماهانه.ولی باهمسرتون هم حرف بزنید….سوال خوبی بود.من دخترم۲۱ساله محل اهواز.درک میکنم چی میگین و پدر مادرتونم درک میکنم.ولی بگین که اول زندگیمه درک کنید بگو چشم کمکتون میکنم…..ممنون از سوالات خیلی خوشم اومد ازسوالاتون…شب بخیر
سلام .دختری رو به بنده معرفی کردن که خواستگاری رفتیم-دختر بسیار خوبی هستن ولی بعد چهار روز یه مطلبی رو گفتن که نمیدونم چیکار کنم.ایشون نامزد داشتن که طلاق گرفتن و همه اطلاع دارن ولی یه مطلبی رو جز پدر و مادرش کس دیگه ای نمیدونه و به من گفتن اونم اینکه نامزد قبلیشون رو دوست نداشتن .نامزدشون رفته بود خونشون و به زور بکارتشونو از بین بردن و دوران نامزدی طلاق گرفتن.من نمیدونم چی کنم .دختر خوبیه ولی بکارت نداره
متاسفانه بکارت دختر معیاری برای نجابتش شده …
ایکاش به جای افزایش اینج های تلویزیونها کمی به افکار و منطق خودمون وسعت میدادیم تا اینطور با شک و تردید در مورد خوب و بد بودن یک انسان براساس یک بکارت قضاوت نکنیم
در این مورد حتما “با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
با سلام من ۹ماه ازدواج کردم و شوهرم به با هر حرف کوچکی قهر میکنه و همیشه به خانوادم توهین میکنه من دیگه تحمل منت کشی ندارم وخسته شدم اون اصلا منطقی فکر نمی کنه همیشه خودشو حق به جانب میدونه من خودم همیشه واسه آشتی می رم جلو ولی بازم آشتی نمی کنه نمیدونم چکار کنم دیگه راهی بلد نیستم
قهر کردن یعنی قطع ارتباط. وقتی فردی قهر می کند یعنی نمی خواهد درباره موضوع حرفی بزند و به شما هم اجازه نمی دهد که وارد حیطه مورد بحث شوید. اما واقعیت این است که تا زمانی می شود به یک مشکل پرداخت و آن را حل کرد که هر دو طرف به صحبت درباره آن تمایل داشته باشند.
چرا افراد به جای صحبت درباره مشکل یا ناراحتی شان، قهر می کنند؟
همان طور که می دانیم رفتارها در دوران کودکی بیشتر با مشاهده رفتار والدین آموخته می شوند. اگر در الگوهای رفتاری والدین این افراد دقت کنید یعنی از آن ها سوال شود که وقتی پدر و مادرتان با هم دچار مشکل می شدند نتیجه نهایی بحث آنان چه می شد، بیشتر آن ها این طور جواب می دهند که مثلاً پدر یا مادر قهر می کرد و موقعیت را ترک می کرد! همچنین این باور در این خانواده ها ایجاد و تقویت می شود که در بحث و صحبت درباره یک مشکل، همیشه باید یک نفر پیروز شود. در صورتی که در بحث و صحبت کردن درباره مشکلات پیش آمده، برد و باختی وجود ندارد؛ یعنی ممکن است دو نفر مدت ها درباره آن موضوع با هم بحث کنند و در نهایت به نتیجه مشخصی هم نرسند. پس این سوال پیش می آید که هدف این بحث کردن چیست؟ هدف اصلی صحبت کردن درباره یک مشکل، گفتن از احساسات و ناراحتی ها به جای نادیده گرفتن آن هاست.
گفت وگو کنید
همیشه سعی کنید درباره مشکلی که با همسرتان دارید، با او صحبت کنید حتی اگر ظاهراً به حرف شما گوش نمی کند. می توانید برای او یادداشتی بگذارید یا پیامکی بفرستید. در ضمن از مردها در بیشتر مواقع انتظار جواب نداشته باشید چون مردها به ندرت به اشتباه خود اعتراف می کنند. شاید علت این که همسر شما قهر می کند این است که فکر می کند نمی تواند در صحبت با شما پیروز شود یا به نتیجه دلخواهش برسد.
برای این که بتوانید همسرتان را برای صحبت کردن با خودتان درباره مشکلات قانع کنید ابتدا سعی کنید به طور کامل به صحبت های او گوش کنید. در این مرحله از خودتان هیچ دفاعی نکنید یعنی سعی نکنید قضیه را توضیح دهید یا حتی نخواهید از ناراحتی همسرتان با این توضیحات کم کنید. از ناراحت شدن همسرتان نترسید، او هم حق دارد گاهی، حتی به اشتباه ناراحت شود. ابتدا همسرتان باید متوجه شود که شما به حرف های او گوش می کنید. خود این کار یعنی گوش کردن، هنر بزرگی است که افراد کمی قادر به انجام آن هستند. وقتی صحبت های همسرتان تمام شد بهتر است در همان موقعیت چیزی در دفاع از خودتان یا برای حل قضیه نگویید و آن را به موقعیت دیگری موکول کنید و اگر نمی توانید تا آن موقع صبر کنید از همسرتان بپرسید که آیا دوست دارد شما در جواب حرف هایش چیزی بگویید یا نه. اگر خواست برایش توضیح دهید.
نترسید از این که گاهی در بحث ها محکوم شوید یا همسرتان حرف شما را درست متوجه نشود. باز هم در آینده فرصت این را خواهید یافت که درباره آن حرف بزنید شاید وقتی که هیچ کدامتان عصبانی یا ناراحت نیستید و می توانید خوب به حرف های هم گوش بدهید.
نشانه اعتماد به نفس پایین
اگر همسرتان قهر می کند، زود رنج و حساس است یعنی ممکن است رفتاری که بقیه را ناراحت نمی کند او را آزرده خاطرکند چون همیشه در رفتار دیگران به دنبال علایم بی ارزش سازی می گردد یعنی فلانی که این رفتار را انجام داد هدفش توهین به من بود و از این قبیل نتیجه گیری ها و استدلال ها
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام من در خانواده زندگي ميكنم كه وضع مالي نسبتا خوبي داريم اما بدليل خسسات پدرم هميشه در خانه دعوا ميكنيم وپدرم دربرابر همه نياز هاي ما سكوت ميكنه و هيچ حرفي با نميزنه هميشه ساكت من هم از اين وضعيت ها خسته شدم كه نمام دعوايمان بر سرپول است از ان طرف برادر بزرگترم هميشه به من توهين ميكنه وغرور منو ميشكونه به من ميگوييد تو چيزي سرت نميشه بلد نيستي واگر من مث خودش رفتار كنم تلافيشو سرم در مياره من داخل اين خانواده هميشهه ناديده گرفته ميشم چند باري سعي كردم با حرف زدن كارم پيش ببرم اما كسي به من تو جه نميكند
اگر شما هم والدینی دارید که شما را مورد آزار احساسی قرار می دهند، نکات زیر میتواند کمکتان کند.
مراحل
۱٫ هراز گاهی با دوستان یا اعضای خانواده که قابل اعتماد هستند دردودل کنید. این امکان وجود دارد که آنها هم متوجه رفتارهای والدینتان شده باشند.
۲٫ به حرف زدن ادامه دهید. اگر یک فرد خاص حرفهایتان را باور نکرد یا یکی به شما گفت مشکلتان آنقدرها هم بد نیست، دلسرد نشوید. گاهی اوقات بچههایی که به دیگران درمورد والدین بد خود میگویند جدی گرفته نمیشوند چون از نظر جسمی آسیب ندیده اند، اگر این اتفاق برای شما هم افتاد، به آن فرد بگویید که آزار احساسی زخمهایی به جا میگذارد که برطرف شدن آن مدت بیشتری میبرد.
۳٫ اگر همه چیز خیلی غیرقابلکنترل شد به پلیس یا هر کس دیگری که فکر میکنید مراجعه کنید. تازمانیکه به حرفهایتان گوش ندادهاند دست از کار نکشید.
۴٫ دوستیهای عمیق ایجاد کنید و در فعالیتهای زیادی شرکت کنید. اینکار به شما کمک میکند بتوانید مشکل با والدینتان را از ذهنتان بیرون کنید و بهتر با آنها کنار بیایید.
۵٫ سعی کنید با والدینتان حرف بزنید. امیدهای واهی نداشته باشید—نمیخواهید که دلسردتان کنند.
۶٫ راهی برای دور شدن از والدینتان پیدا کنید. سعی کنید از یکی از اقوام که درکتان میکند بخواهید و پیش او بروید یا دانشگاهتان را شهرستان انتخاب کنید که از آنها دور شوید.
نکات
· ریلکس باشید، زمانی را به تنهایی بگذرانید، احساساتتان را یادداشت کنید، چند نفس عمیق بکشید و وقتی که آرام شدید با آرامش و مهربانی با والدینتان حرف بزنید. مثلاً، “مادر معذرت میخواهم. وقتی به من توجه نمیکنی و به حرفهایم گوش نمیدهی عصبانی میشوم. اینطوری فکر میکنم هیچ ارزش و اهمیتی برایت ندارم. فکر میکنم اگر صادق باشیم و آرامشمان را حفظ بکنیم بتوانیم مشکلمان را حل کنیم.” از کلمات غیرمحترمانه استفاده نکنید و حتی اگر تقصیری به گردنتان نباشد عذرخواهی کنید. سعی کنید باگذشت باشید.
· دلسرد و ناامید نشوید.
· به خودتان آسیب نرسانید.
· افکار خودکشی نداشته باشید.
· کمی پول پسانداز کنید. مطمئناً به آن نیاز پیدا میکنید.
· نادیدهشان بگیرید.
· بخاطر حرفهای بدی که والدینتان به شما میگویند خودتان را مقصر ندانید.
· درصورت امکان از روبه رو شدن با آنها خودداری کنید. سعی کنید وقتتان را در اتاقی جدا یا خانه دوستانتان سپری کنید.
· به دنبال راه حل های طولانی مدت برای به دست گرفتن کنترل امور باشید، مثل نقل مکان از آن خانه یا رفتن به دانشگاه شهرستان یا مدارس شبانه روزی.
· از داد زدن سر والدینتان و بدوبیراه گفتن به آنها خودداری کنید. اینکار همه چیز را بدتر میکند.
هشدارها
· هیچوقت هیچنوع بی احترامی نشان ندهید.
· اگر نادیده شان میگیرید، نگذارید خیلی به چشم بیاید چون اینکار عصبانیشان میکند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام میخواستم بدونم چرا همسرم (مرد) ابتدا با من بصورت کاملا راحت لب میگرفت و لبامو میخورد ولی الان دوست نداره و از اینکه آب دهنم بهش میخوره چندشش میشه؟ و بهونه میاره و میگه فقط لب هامون رو بذاریم رو هم این کار رو دوست نداره یا میگه من لبشو بخورم اون دوست نداره؟
چرا با اینکه یه مرده اینطوری رفتار میکنه و یهو عوض شد؟
در این مورد اگر به هم نزدیک باشید میتونید دلیلشو پیدا کنید
یکی از مهمترین عوامل عدم رعایت بهداشت دهان و دندانه که اثر بسیار بدی روی این رفتار میگیره
پس این موارد رو بررسی کنید تا بتونید دلیل این دوریو متوجه بشید
سلام.خسته نباشین.من۶ساله که ازدواج کردم وتو یه خانواده۴نفره که خییلی به هم وابستگی داریم بزرگ شدم.خانواده ام از ازدواجم راضی نبودن ولی کوتاه اومدن.از همون اول خیلی دخالت میکردن تو زندگیم و به خودشون اجازه میدن هرچیزی بگن.تا الان که شوهرم میگه بریم جای دیگه ای زندگی کنیم و دور باشیم در حدی که دو سال نمیتونم دیگه خانوادمو ببینم.خانوادم که فهمیدن خیلی ناراحت شدن و ایندفه دخالتشون باعث شده که باشوهرم بحث کردن و دعواشد.و منم این وسط نمیدونم چیکار کنم.طرف شوهرم باشم یا خانوادم.خودمم دوست ندارم دور باشم ولی شوهرم اصلا گوش نمیده و خودشو پیشرفت خودشو میبینه.برادرم گیر داده بهم که طلاق بگیرم چون شوهرم داره بی احترامی میکنه.ولی من شوهرمو دوست دارم.به حدی رسیدم که تو فکر خودکشی افتادم.ممنون میشم راهنماییم کنین
بهتره صبور باشید و طرف شوهرتون باشید و این به معنی دوری از خانواده خودتون نیست
در این مورد که گفتید خوبه که دور باشید … دوری شما باعث قطع این تنش ها و بی احترامی ها خواهد شد …
در ضمن اگر قرار بود خودکشی کنید بهتر بود وارد زندگی مشترک نمیشدید چون حرفتون بسیار کودکانه است و با چنین تفکری باید نگران تربیت کودکان با مادربودن شما بود
پس تفکرتون رو اصلاح کنید و سعی کنید مدیریت کنید تا اوضاع از تب و تابی که هست را بشه … و بدونید خود شما هم در ابتدا مقصر هستید و باید صبر کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام خسته نباشید حدود دوساله که ازدواج کردم,یک سال هم نامزدبودیم.دوران نامزدی خوب بود گاهی بحث داشتیم اماسریع حل میشد,مشکل من بد اخلاقی شوهرمه خسیسه میگه ندارم حتی نمیدونم چقد درامد داره خرج منو نمیکنه اما برای خانوادش جونشم میده,بچم یکسال و نیمشه تاحالا براش ی جوراب نگرفته پولشم نداده من بگیرم با پول خودمم بگیرم ناراحت میشه میگه ولخرجی,هرچی لازم داشتم تاامروز بابام برام گرفته همش میگه ندارم ازبابات بگیر خسته شدم ب خودکشی فک میکنم تروخداکمکم کنید ب چشم ی کنیز ب من نگاه میکنه یکسال پیش حامله بدم منوازخونه انداخت بیرون بی دلیل شیش ماه بعدرومامانم دس بلندکرد ی ساله باهم قهرن فقط من میرم خونشون رفت وامدنداریم تاکی دستمو جلوی بقیه درازکنم خسته شدم
خواهش میکنم راهنمییم کنیدبخاطر دخترم نمیتونم جدابشم تحمل این وضعم برام سخته قبلن خیلی دوسش داشتم الان فقط نفرت دارم دلم نمیخواد ببینمش
دوست عزیز باید شرایطو بپذیرید و بخاطر دخترتون ادامه بدید … شما یک سال با ایشون نامزد بودید پس خیلی خوب میدونستید با چه کسی ازدواج میکنید … پس امروز نمیتونید دنبال راه حلی باشید چون افراد خسیس رو نمیتونید تغییر بدید آن هم با وجودی که تمایلی به تغییر در این افراد وجود نداره …
اول از همه بهخاطر بسپاریم که بیماری همسر خسیس ما هیچ گاه درمان نمیشود؛ بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل و ترمیم کنیم. درمان قطعیای برای این بیماری وجود ندارد؛ فقط با این شیوهها میشود با او مدارا کنیم:
– طبیعت افراد خسیس را باور کنیم و بپذیریم که به بیماری امساک و خساست بیمارگونه دچار هستند. این باور باعث میشود تا رفتارهای او برایمان قابل تحمل باشد.
– مقابله به مثل نکنیم؛ این مقابله هیچ اثری جز تکرار رفتارهای نامطلوب او ندارد. حتی این رفتارها میتواند با شدت بیشتری تکرار شود.
– پیش از خرید هر وسیلهای برای منزل با همسرمان مشورت کنیم. با وجود اختلافنظر، مشورتکردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبهرو نشویم. به این ترتیب، مانع از جنجال شده و زمینهسازی کردهایم.
– برای خریدهای شخصی تنها برویم ولی قبل از بیرونرفتن از منزل، حتما به همسرمان اطلاع بدهیم تا احساس کنارگذاشتهشدن به او دست ندهد. توافق کنیم که این تصمیم برای سلامت روحی- روانی هر دوی ما لازم است.
– بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش میکنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکلشان و تلاشی که برای ترک این صفت میکنند، به آنها کمک کنیم.
فراموش نکنیم نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آنها ایراد بگیریم. کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
– زمانی که از رفتار همسرمان غمگین و عصبی میشویم، ناراحتیمان را ابراز کنیم؛ البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح بدهیم که از رفتارهای او ناراحت میشویم و خجالت میکشیم. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
– همانطور که اشاره کردیم، این افراد در ابراز احساسات نیز ناتوان هستند. در مقابل این ناتوانی، لجبازی و بیاعتنایی نکنیم اما طوری رفتار کنیم که طرف مقابل هم با کمی کماعتنایی ما روبهرو شود. با کمی تغییر در رفتارهای گذشته خود میتوانیم به راحتی تغییراتی در رفتار همسرمان ایجاد کنیم.
– اگر فرزندمان از رفتار همسرمان رنجید، مقابله به مثل را به او یاد ندهیم. فقط به فرزندمان توضیح بدهیم که این عقیده پدر یا مادر توست و باید به عقیده آنها احترام بگذاری. فقط دفعه بعد طوری رفتار کن که با سرزنش او روبهرو نشوی.
– افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه میکنند؛ بنابراین به جای دلخورشدن یا مسخرهکردن همسرمان از او تشکر کنیم. همین که او هزینهای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر ما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرمان است.
– برای تقسیم دخل و خرج منزل، همفکری کنیم تا به تدریج تغییراتی در شرایط ایجاد شود.
– با دوستان و آشنایان قطع رابطه نکنیم؛ این راه چاره نیست. با حفظ تعادل در رفت و آمدها این مشکل به تدریج برطرف خواهد شد.
– از روانپزشک، روانشناس یا مشاور کمک بگیریم.
ممنون از راهنمایی خوبتون من با خساستش کناراومدم این موضوع که فقط منو بچمو بی ارزش میدونه اذیتم میکنه درحالی که خرج خونه پدرشم میده برام قابل هضم نیس من هنوز مثل مجردابا پدرومادرم مهمونی میرم جایی بامن نمیاداحساس میکنم مشکل اعصابم داره همجا تنهامیره خودسره,درضمن تو نامزدی خیلی دستو دل بازبودخرج زیاد میکردبه من میگفت خسیسی بعدازدواج عوض شد مشکلات انوقت مربوط ب حجابم بود میگفت چادری باشم دانشگاهم قبول شدم همینجا اما نذاشت برم ممنون میشم کمکم کنیدحس بدی دارم احساس میکنم بخاطرپول بابام منو میخواسته به سرم میزنه خودکشی کنم ازش متنفرم حتی دلم نمیخواد ببینمش ازش فراریم از خدامیخوام جونموبگیره وقتی میاد سمتم ببخشید سرتونو درداوردم امکان دکتررفتن ندارم چون دلش نمیاد پول بده حتی زخم معده وورممعده گرفتم بس که حرصم داد اماپول نداد دیگه برم دکتر ممنون ازشما ببخشید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
ممنون از وقتی که برای راهنمایی بنده گذاشتین خیلی متشکرم
سلام من دختری ۲۴ ساله هستم دوسال پیش توی چت روم با پسری اشنا شدم که همسن خودم هستن چون راهمون از هم دور بود چند ماه ایشون به تهران اومدنو خونه اجاره کردن منم چون ایشون رو دوست داشتم ایندمو باهاش میدیدم به هر نوع رابطه ای با ایشون متاسفانه تن دادم ایشون هم به من قول ازدواج دادن حتی بم گفتن میان خاستگاری ولی من چون خانوادم در رده بالاتری هستن و وضعیت مالیه خوبی دارن چون ایشون کار نداشت گفتم الان نمیشه حالا بعد دوسال با تمام دعوا ها و کوتاه اومدنا از طرف من ایشون میگه من از رابطمون خسته شدم دوریم از هم توام که گفتی نیام خاستگاریت هرچی بش میگم من بخاطر حفظ غرور خودت گفتم قبول نمیکنن حتی چندروز پیش رفتم توی چترومو با دختر دیگا ای رابطه برقرار کردن البته بعدش اومدو کلی اظهار پشیمونی هم کردو قسم خورد دیگه تکرار نمیشه ولی من واقعا دیگه نمیتونم به ایشون اعتماد کنم بهمم قول داده باز میره سر کارو تا یسال دوسال دیگه میاد خاستگاریو حتی بم گفته اگه منو بخوای باید خونوادتو ول کنیو بیای شهر من
رفتارای بد زیادی حرفای بد زیادی ازش شنیدم ولی توان جدا شدن ازش رو ندارن چون به شدت بش وابستم واقعا درمونده شدم لطفا راهننایی بفرمایید ممنون میشم باید چیکار کنم واقعا میتونم به ایشون اعتماد کنمو قید خونوادمو بزنم یا ایشون بازم بم خیانت میکنه؟؟
واقعا جالبه شما از این رابطه انتظار معجزه و آرامش اینده رو دارید !!!
دوست عزیز تمام اتفاقاتی که امروز مشاهده کردید در آینده مو به مو تکرار خواهد شد ولی با شدت بیشتری … به قیمت از دست دادن فرصت های خوب زندگیت
دقیقا شمایی که خودتون رو مثل یک معتاد وابسته به این رابطه کردید فرصتهای زیادی رو از دست خواهید داد و بدونید آینده هم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد
امیدوارم از خواب بیدار بشید
سلام .برادر من میخواد ب خواستگاریه دختر خالم بره .ولی دختر خالم فرد دیگه ای و دوست داره و باهاش ۴سال درارتباطه من واقعه نمیدونم چیکار کنم ک نظرمادرم و داداشم رو عوض کنم از طرفیم
میدونم جواب دختر خالم منفیه .و من نمیتونم از قضیه ای ک خبر دارم ب خانوادم چیزی بگم .لطفا راهنمایی کنید
به خانواده چیزی نگید ولی میتونید در موردش با دخترخالتون صحبت کنید تا ایشون هم از نظر روحی آمادگی داشته باشه
سلام اسم من آیلاره من تقریبا ۱۹ سالمه و امسال کنکور دادم من واقعا احتیاج به کمک دارم من احتیاج دارم با کسی در مورد بیماری اختلال چند شخصیتی صحبت کنم
تقریبا میشه گفت من همه ی تست های اینترنت رو سایت های مهم برای همچین بیماری گذاشتن رو انجام دادم و جواب هم همیشه یکی بود که من از این بیماری رنج میبرم میخوام واقعا با یک روانشناس در باره این موضوع صحبت کنم و متاسفانه هیچ کس رو تا حالا پیدا نکردم ممنئن میشم که کمکم کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام. من دختری هستم ۱۵ ساله از تهران.
منو ببخشید از اینکه متن طولانی شده. میخواستم در جریان همه چیز باشید تا بهتر بتونید کمکم کنید. من خانواده مذهبی ای دارم اما خودم در خیلی از مسائل اعتقادی با خانوادم موافق نیستم. من قبلا مخفیانه با دو پسر دوست بودم و هر دوبار خانوادم مطلع شدن، به اجبار و بدون اوردن دلیلی منطقی غیر از مسائل اعتقادی و مذهبی تلاش کرند تا رابطه ما قطع بشه. گوشیم رو گرفتن، اجازه ورود به اینترنت رو نداشتم و کاملا من رو کنترل میکردند. بار دوم مادرم من رو تنبیه فیزیکی کرد، طوری که سرم آسیب دید. تنها توجیهشون این بود: این روابط غیرشرعی و حرامند… این دلیل شاید برای خودشون کافی باشه اما برای من نه! در حقیقت پدرم در مورد آسیبهایی که ممکن بود متوجهم بشه هم با من صحبت کردند اما مادرم اصلا نمیتونستن خودشونو کنترل کنن و نه تنها حرف من رو گوش نمیدادن بلکه به بدترین شکل ممکن با من برخورد میکردن. خانواده ما تحصیل کرده هستن، مادرم جراح و پدرم مهندس هستن، و ازشون انتظار میره طور دیگه ای برخورد کنند. به هرحال از اون جریانات حدود۶ ماه میگذره و من کاملا به این مسئله واقف هستم که ممکن بود اتفاقات بدی برام بیفته. الان اعتماد پدر و مادرم هم تا حدی جلب شده اما همچنان نه گوشی رو به من دادن و نه اجازه اتصال به اینترنت. من فقط تبلتی دارم که سیمکارت نداره و تونستم رمز اینترنت رو پیدا کنم. حدودا ۲ ماهه که رمز رو دارم اما واقعا هیچ سوء استفاده ای نکردم. حتی مادرم یک بار متوجه شدن که من به اینترنت متصلم و متوجه شدن که هیچ کار بدی انجام ندادم، اما رمز رو تغییر دادن و من دوباره رمز رو پیدا کردم!! شاید فکر کنید دلیل اصرار من برای فهمیدن رمز اینترنت اینه که کار اشتباهی دارم انجام میدم (مادرم اول اینطور فکر میکردن ) اما من مطمئنم صحبتهای من کاملا بین خودمون محفوظه پس دلیلی وجود نداره که نخوام حقیقت رو بگم .
چند ماه بعد از اتمام رابطم با اون پسر، از یک نفر دیگه خوشم اومده بود(میدونم این اقتضای سنمه و ممکنه ملاک های درستی برای انتخاب اون نداشته باشم) اما به هرحال من اصلا قصد دوست شدن باهاش رو نداشتم، اما خودش چند روز پیش به من پیام داد و من هرچقدر با خودم کلنجار رفتم نتونستم جوابش رو ندم. خیلی عذاب وجدان داشتم اما یه حس کنجکاوی و علاقه ای به اون داشتم که باعث میشد نتونم مقاومت کنم. چند روز با هم صحبت کردیم. در مورد مسائل روزمره و عادی. من از اون پسر خوشم اومده بود اما نمیخواستم و نمیتونستم باهاش دوست شم. قصدم هم همین بود که فقط باهاش چت کنم اما متاسفانه حس میکنم بهش وابسته شدم و خیلی ذهنمو درگیر میکنه. این پسر مثل بقیه شب و روز تو خیابون نیست، مثل من که تمام رفت وامدم محدود به مدرسه، خونه، کتابخونه و کلاس زبانم میشه، اونم فقط میره دانشگاه و باشگاه و مثل بقیه پسرا صبح تا شب تو خیابونا نیست. اینا رو از خودش نپرسیدم که شکی درش باشه، کاملا مطمئنم که اطلاعاتی که ازش دارم درست هستن. راستش من رفتارم طوریه که خیلیا جذبش میشن، مثل بقیه دخترا تو خیابون جیغ و داد نمیکنم یا آرایش غلیظ نمیکنم و زیاد دنبال جذب جنس مخالف نیستم. این پسر از همین خوشش اومده بود. در مورد یه سری از مسائل صحبت کردیم و فهمیدم خیلی از لحاظ فکری بهم نزدیک هستیم. واقعا از روی سادگی و هیجان این حرف رو نمیزنم. این مسئله ثابت شدست. ما واقعا روحیاتمون مکمل همدیگن، و واقعا احساس وابستگی دارم. بعد از یه مدت بهک پیشنهاد داد که باهام دوست بشه. منم خیلی با خودم کلنجار رفتم و در نهایت قبول نکردم. اما بعد در مورد دلایلم بهش توضیح دادم. اینکه به هرحال خیلی زود این رابطه تموم میشه و من بیشتر از اون ضربه میخورم، اینکه اگر دوباره خانوادم متوجه بشن اعتمادشون رو از دست میدم و خیلی چیزاهای دیگه. اما این اتفاق که افتاد و من دوباره شروع کردم به حرف زدن باهاش حس کردم واقعا نمیتونم این آدم رو از دست بدم. نه جمله محبت آمیزی در کار بود نه هیچ چیز دیگه، خیلی منطقی و عقلانی دیدم این آدم طرز فکری داره که واقعا میپسندم. دوست دارم باهاش رابطه داشته باشم، خیلی امن و کنترل شده حتی حاضرم مادرم رابطه ما رو کنترل کنه، اصلا خودش با ما بیاد تا هم رو ببینیم، گرچه این پسر تنها پسریه که به نظرم امن تر از بقیست. با توجه به شناختی که ازش به دست آوردم. اما حتی این مسئله هم غیرممکنه. چون باز هم نفس این کار از بین نرفته و همچنان این رابطه از نظر پدر و مادرم غیرشرعی و غلطه.
واقعا دنبال راهی هستم برای متقاعد کردن خانوادم برای یک دوستی درست و تحت کنترل خودشون. اما صحبت کردن باهاشون فایده ای نداشته. اونا اصلا این مسئله رو قبول ندارند که قبل از ازدواج من با کسی دوست باشم.
نمیخوام دوباره بدون اجازشون دست به کاری بزنم چون واقعا از عواقبش میترسم. خیلی ممنونتون میشم یه راهی نشونم بدید تا مشکلم رو با خانوادم حل کنم. منو ببخشید از اینکه متن خیلی طولانی شده. میخواستم در جریان همه چیز باشید تا بهتر بتونید کمکم کنید.
مخالفت خانواده
دوست عزیز اولا سن شما کمه و تازه بین سالهای ۲۱ تا ۲۵ به بلوغ عاطفی میرسید .
ولی در هر صورت اگر تمایل به ازدواج پیدا کردید تنها راه متقاعد کردن خانواده کمک گرفتن از افراد قابل اعتماد در فامیل و خانواده است.
و دوم اینکه پسر موقعیت خوبی داشته باشه تا از این طریق بتونید وارد صحبت شوید و گرنه نباید انتظار معجزه داشت.
و سوم اینکه قبل از باخبر کردن برای خواستگاری حتما مشاوره ای حضوری برای ازدواج هر دوی شما انجام بدید .
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲