دختر دانشجویی هستم که از زمانی که به یاد دارم با خانواده پدری همیشه در جر و بحث بوده ایم، همه ی مسایل به کنار درحال حاضر مشکل جدیدی به وجود آمده..
پدر بزرگ من مدت 5 6 سال است که در بستر بیماری است و با وجود داشتن 5پسر و 1 دختر تمام کارهای آن ها را پدر من انجام میدهد.پدر من تمام حوصله و وقت خود را صرف آنها میکند و در خانه برای ما کمتر حوصله دارد و ترجیح میدهد سر خودش را با لپ تاب یا تلویزیون گرم کند تا با ما صحبت کند.مادربزرگ و پدربزرگ من جدا از ما زندگی میکنند اما یک هفته است که پدر بزرگ من به بیمارستان منتقل شده و اصلا حالش خوب نیس..چند وقتی هم هست که برای آنها پرستار گرفته شده اما پرستار فقط برایشان غذا آماده میکند یعنی بقیه کارها از جمله حمام و انسولین دارو و … به عهده پدر من است..مادربزرگ من سرناسازگاری با پرستار برداشته و اگر اتفاقی برای پدربزرگم بیفتد او دیگر در خانه نخواهد ماند و بدون شک به خانه ی ما می آید چون هیچکدام از فرزندانش او را قبول نخواهند کرد.(الانش که الانه نمیان..!) به خاطر رفتار و اخلاقی که او دارد هیچکسی نمیتواند او را تحمل کند ولی پدر من چون چندین سال است که کارهای او را انجام میدهد و با او راحت است بدون شک به خانه ی ما می آید چون وقتی حرف پرستار میشود مادر بزرگم میگوید من فقط به خاطر حاجی او را در خانه نگه میدارم!…مادر من از این قضیه بسیار ناراحت است و قبلا هم گفته که اگر او به اینجا بیاید مادرم را خانه را ترک خواهد کرد…
در این شرایط که پدرم به روی مادرش نه نمیتواند بگوید و بقیه فرزندانش او را قبول نمیکنند(حتی وقتی با آنها صحبت میکنیم اثری ندارد) و مادر من و خود من نیز از این مسله ناراحت هستیم..چه کاری میشود انجام داد؟