با سلام و عرض ادب.
قصه طولانی دارم امیدوارم که در حوصله شما بگنجد و از این بابت متاسفم.
تک دختر هستم. یک برادر کوچکتر از خودم دارم. 34 سال سن. فوق لیسانس مترجمی زبان انگلیسی. و کارمند

اردیبهشت 93 ازدواج کردم و زیر یه سقف رفتیم. زندگی ما از ابتدای آشنایی با دروغ شروع شد. مدرک تحصیلی دیپلم بود و لیسانس جلوه دادن و شغل پدر و تعداد اعضا خانواده. بعد از 10 ماه آشنایی، خواستگاری انجام شد. و قبل از خواستگاری حقیقت این موارد دروغ گفته شد. که من بدلیل آشنایی ده ماهه و دلبستگی که پیدا کرده بودم بسیار احساسی عمل کردم و هیچوقت تصور نمیکردم که این قضیه شاید مشکل ساز بشه. 8 ماه خواستگاری بطول انجامید. 8 ماه نامزدی. 1 سال و 2 ماه هم عقد. ولی شرط من برای ازدواج ترک سیگار ایشون بود. که قبول کردن و گفتن که ترک کردن.
4 ماه بعد عروسی متوجه سیگار کشیدنش شدم دعوا و مرافعه و یکماه قهر و وساطت شد و قضیه با ادامه سیگار ایشون و دیگه نپرسیدن من ازشون درباره سیگار و حتی عدم تعیین زمان برای ترک تمام شد. درصورتی که هر روز بدتر شد و من بی نتیجه ماندم.

2 ماه اول زندگیم این آقا اکثر شبها تا نیمه ها شب بیرون بود و خیلی اوقات تا ساعت 2 نیمه شب. که به پدرشون اعتراض کردم و کمتر شد. حالا بماند که از همون نامزدی من پنهان کاری ها و دروغ های متفاوت میشنیدم و میدیدم و هر سری با معذرت خواهی و قل تموم میشد. غافل از اینکه این قضیه تموم شدنی نیست. مسافرت های مجردی و پنهانی. 9 ماه بعد عروسی، درحال اسباب کشی به منزل خریداری شده بودیم که بعد از بازگشت از یه سفر یکروزه برای اخذ وام، متوجه شدم که کلید داده شده به برادر کوچکترشون که بسیار از لحاظ اخلاقی مشکل داره. این قضیه هم بدلیل اون شرایط خاص و انتقال شرایط به برادرشون و کوتاه آمدن من دوباره بدون نتیجه تمام شدو فقط تحملش موند برای من. بعد دیگه این آقا همیشه سر دیدن پدر و مادر من به شهری دیگر بهانه های مختلف کاری میاورد که منمیرفتم و ایشون تنها. تقریبا 8 ماه پیش با شی مشکوک مواجه شدم یه ریمل روی میز اتاق خواب و کم شدن تعداد یکی از کاندوم ها مواجه شدم. و این شد که دستگاه شنودی تهیه کردم و کار گذاشتم و چند روزی از خونه رفتم. و هفته بعدش متوجه مشروب خواری این آقا شدم چیزی که هیچوقت اینکارو برای حفظ ظاهرش پیش خانواده و فامیل من انجام نمیداد.
و متوجه شدم که خونه دورهمی مختلط گرفتن و آقا یه پارتی تولد مختلط هم رفته و تاکید هم داشته که مثلا دوتا دختر بنام نگین و بهاره حتما باشن و ….
این قضیه بعد 4 ماه دعوا و قهر و جر و بحث فیصله داده شد بخاطر ترس پدرم از طلاق من و تاکید اطرافیان که خوب باشین و بساز و باید تحمل کنی و …

این نکته رو بگم که این آقا بشدت رفیق بازه و وقتی دستاش بهش زنگ بزنن نتونه بره روزگار من سیاهه و اکثر اوقات انرژی برای خونه نداره نه خنده ای نه لبخندی همش یا تلویزیون و شبکه های اجتماعی و شام و همیشه با تاخیر حداقل یکساعته از خواب من. بندرت شده ما باهم به رختخواب بریم.
و اینکه پدر من از ایشون خواستن که بیاد و یک جلسه صحبت کنن و که ایشون قبول نکرد و گفت من حرفی با کسی ندارم و 400 کیلومتر راه نمیرم که بابات با من حرف بزنه. خلاصه بعد این قضیه که ایشون یه بار اومدن سمت خونه پدر و مادر من، پدر و مادر من بخاطر روحیه صلح جویی شون از همیشه برخوردشون باهاش بهتر بود.

و همه بمن گفتن که دیگه شوهرت اینکارارو نمیکنه و به داداشش کلید نمیده و …. ولی من یه بار دیگه دستگاه شنود رو گذاشتم چون خیلی رفتارهای مشکوک از ایشون میدیدم. با گذاشتن دستگاه متوجه شدم که این آقا علاوه بر رفیق بازی تمام جلسات و اکیپ هاشون پر از دختره و اینسری هم با دوتا از دوستاش توی خونه جمع شدند و از صبح تا شب به هر دختری میشناختن مسیج زدن که دور هم باشن و بیشتر تاکید شوهرم به اینه که بیارن خونه کم کم. و دوستش یکی از دوست دخترهاشو پیدا میکنه و میرن دنبالش میاد خونه. ورق بازی و حرف و گپ و این دونفر رو هدایت میکنه برن انباری بالا (برای سکس) که اوناهم میرن و میگن هوا روشن بوده و نتونستن.
و دوباره فرداش که آمار از اومدن من گرفت بعدش زنگ میزنه به برادرش و با دوست دخترش میاد و شوهر من خونه رو براشون خالی میکنه یکساعت و سکس میکنن توی اتاق خواب من.
حرفی که همیشه شوهر من میگفت و شعار میداد که اتاق خواب من انقدر برام مقدسه که در اختیار هیچکس قرار نمیدم. ولی خانم دکتر، من الان دوسال و دو ماهه که بخشش میکنم و هرسری بدتر میشه و زندگی با این آدم پنهان کار دروغگو بپیچون و همیشه در حال فرار و همش با دوستاش و مسافرت پنهانی رفته و اکیپ ها دختر پسری و …. واقعا برام غیر قابل تحمل شده و سلامت روانی ام در خطره

و اینسری دوتا تماس مشکوک با یه دختر هم ازش شنیدم که بهش میگه قرار بذار بریم بیرون
نظر شما چیست؟
لازم به ذکر است که من قبلا مشاوره رفتم و بدلیل عدم پذیرش همسرم برای آمدن نزد مشاور، دیگه جلساتم تموم شد و اون آقا کلا نسخه زندگی منو پیچید و بمن گفت فقط بدون تنش جدا شو که آسیب نبینی.

شما بفرمایید هر راهکاری دارین من انجام میدم.
همیشه من قدم برداشتم و این آقا یکبار هم جلو نیومد و هیچ اشتباهی رو جبران نکرد و من همیشه بخشیدم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم و واقعا دیگه حتی نمیتونم یک لحظه به حرفاش اعتماد کنم.

با تشکر فراوان از صبر و حوصله شما