سلام.من و همسرم حدود 2 ساله در دوران عقد به سر میبریم.خانواده ی من اطراف شهریار زندگی میکنن در یک روستا و وضع مالی خیلی متوسطی دارن البته خودشون خونه دارن اما خانواده همسرم در تهران و یک منطقه خوب زندگی میکنن اما مستاجرن.من از بعد عقد اومدم و با خانواده همسرم زندگی کردم چون همسرم اینو میخواست.با تمام مشکلاتی که تا الان با خانوادش داشتم 2 سال تحمل کردم خودم کار پیدا کردم رفتم سر کار و از همون اول تمام مخارجم با خودم بوده و برای جهازمم پول جمع کردم چون خانوادم نمیتونن اونطور که باید جهاز خوب برام تهیه کنن.وام ازدواجمو همسرم برام ضامن جور کرد گرفتم قسطشو پدرم پرداخت میکنه .مشکلم اینه که با اینکه من تمام تلاشمو کردم و جهازم واقعا دیگه چیزی کم نداره و از هر چیز خوبشو خریدم.اما اون همش بهم سرکوفت میزنه که تو جهازت دست و پا شکسته است با اینکه هنوز منجهازمو نیاوردم و ندیده.من خیل دوست دارم عروسی بگیریم اما اون میگه نه عروسی نمیتونم بگیرم.ما تو خانوادمون بد میدونیم دختر بدون عروسی بره خونه بخت.اما اون اهمیتی نمیده به این چیزا.میگه اگه خونه رهن کنیم یه جای خوب ماشینمونم بخریم یه پس انداز هم برامون بمونه واسه آینده مون اگر پولی موند عروسی هم برات میگیرم.با اینکه کار کردن من پیشنهاد خودش بوده الان از اینکه وقتم براش کم شده ناراضیه و همش غر میزنه.یه خونه تو قرچک ورامین خریده که حدود 5 ماه دیگه حاضر میشه و قیمتش حدود 100 تومنه که همه ی برنامه هاش واسه بعد از فروششه.با همون باید زندگیمونو درست کنیم.کارش هم عکاسی داخل میدون آزادیه و اصلا در آمد مشخصی نداره یه روز کار هست یه روز نیست.بعد اصلا پشت کار نداره هر روز سر کار نمیره میگه چندین سال قبلا کار کردم خونه خریدم الان 100 ملیون پول دارم دیگه خسته شدم از زیر آفتاب موندن.ولی اینم بگم که واقعا دوسم داره و مرد خوش قلب و چشم پاکیه.خیلی هم به هم اعتماد داریم.خواهش میکنم کمکم کنید من باید چیکار کنم.