ا سلام و عرض ادب .بنده امیر 26 ساله چند هفته است دچار مشکل روحی و روانی شده ام و انواع و اقسام فکرها و کارها به سرم زده.الانم ک این متن رو مینویسم حال روحی چندان مناسبی ندارم.مشکل بنده از جایی شروع شد که حدود چهارسال پیش به دختری تقریبا مذهبی و محجبه اشنا و به هم علاقه مند شدیم .چهارسال با یکدیگر صحبت میکردیم و هم دانشگاهی بودم.تا اینکه موضوع به صورت غیر ملموس به گوش خانواده بنده رسید اما به محض شنیدن این موضوع و تحقیقات ب بنده ب صورت غیر مستقیم فهماندند ک ایشان هم کفو بنده نیست و از زمین تا آسمان فرق دارید…به هرحال بنده هم گوش ب صحبت های پدر مادر و از در رضای پدر مادر در گرو خوشبختیست درامدم .وبا ان دختر قرار گذاشتیم تا شرایط مساعد بشه و هرچی خدا خاست . من فارغ التحصیل شدم و به خدمت رفتم و رابطه مون کمتر شد .البته دروغ نباشه ته قلبم این بود ک بزار دختر بیچاره بره دنبال زندگیش تو ک هیچی نداری و نمیتونی خوشبختش کنی و پدر مادرتم ک راضی نیستن.ولی واقعا دوستش داشتم از ته دل..چند وقت ازش خبر نداشتم تا اینکه سه هفته پیش شنیدم ازدواج کرده انتظار داشتم صبر کنه واسم اما نشد..انگار دیگه روح ندارم خیلی حالم بد شده.مدام خاطراتش یادم میاد .تو خواب و بیداری رهام نمیکنه.داره ذره ذره وجودمو ممیگیرهنمیتونم جاهایی که باهاش بودم برم .من ادم معمولی تو اعتقادات هستم هرچه متوسل شدم به اهل بیت هرچه مستحبات هم انحام دادم نشدک نشد.احساس میکنم اخر خط همینجاست.درد بیکاری و و بی پولی یک طرف این درد دو برابر شده واسم .درس خوندن هم واسم سخت شده من دانشجوی ارشد هستم.ممنون میشم کمکم کنید .هیچکس تا حالا نتونسته کمک کنه.ممنون