مشکل اجتماعی
سلام
دختری 19 ساله هستم تازگیا خیلی احساس تنهایی میکنم و تنها شدم دوستانی داشتم اما همیشه این ترس باهام بوده که نکنه تنها بمونم الان دوستای دوران دبیرستانم هر کدوم درگیره زندگیه خودشونن. این ترم تو دانشگا خیلی تنها شدم یه خواهر دوقلو دارم که از وقتی با یه پسره دوست شده منو ول کرده تا حالا به این شدت احساس تنهایی نکردم چون همیشه حد اقل خواهرم باهام بوده . دلم از خیلیا شکسته.مشکل ارتباط بر قرار کردن دارم وقتی یه ادم جدید میبینم هیج حرفی واسه گفتن ندارم قفل میکنم تا الانم اگه دوستی داشتم خودشون اومدن طرفم و من نزدیک هیچ کس نمیشم خیلی منزوی ام دلم میخواد به حال خودم باشم . دیشب از فکره این که کل روز تنها بودم خوابم نمیبرد اعصابم خیلی داغونه طوری که دستامو با تیغ خط خطی کردم و سیگار میکشم . در ضمن وسواس فکری ام دارم وقتی میبینم یه مشکلی دارم و کامل نیستم (کمال گرا هم هستم) کل روز بهش فکر میکنم. ذهن عیب جو دارم همش از خودم ایراد میگیرم مشکلات کوچیکو تو ذهنم بزرگ میکنم و دنبال ناراحتی غم و غصه هستم افسردگی هم دارم و بد بین هستم.ظاهرم بد نیست الانم با یه پسر دوستم ولی این حالمو خوب نمیکنه الان بیشتر به یه دوست که صد در صد باهام باشه نیاز دارم مهارت ارتباط بر قرار کردن با دیگران رو ندارم کمک کنید خیلی تنها شدم
راستش شما تمام مشکلات رو یکجا نوشتید …دوست عزیز تمام این مشکلات رو شما میتونید با ورود به جمع حل و فصل کنید … مثلا” شرکت در گروه های ورزشی و یا مثلا” کوهنوردی …. چون در جمع بودن میتونه از این خلق و خوی شمارو دور کنه و در این مدت باید در کنارتون مشاوری متعهد هم حضور داشته باشه تا بتونید راه رو درست انتخاب کنید … فقط سعی کنید از ورود افکار منفی به خودتون جلوگیری کنید
سلام دوست عزیز۱۹ساله امیدوارم موقعی تی که اینارومینویسم دیرنشده باشه برات وبیای ولااقل بخونی منم دختری۱۹ساله هستم نمیدونم طعم یه خواهرداشتن چجوریه ولی فکرکنم احساس عالی ایه حتی اگه کمترنزدیکت باشه من دوتابرادردارم وهیچ وقت تاکیدمیکنم هیچ وقت احساس تنهاییموهیچ کدوم نتونستن پرکنن حتی نمیتونم اتفاقات روزمره روبرای مامانم تعریف کنم چون به شدت دخالت میکنن من همیشه درحسرت خواهری بودم که درکنارم باشه اره شایدباهات نباشه ولی برضدتم نیست خب تاحالاببین چقدرسرتری.من دانشجوی ترم دومم اون توی یه شهرستان خیلی دورخیلی.نمیدونم چه شکلی هستی ولی ظاهرمن خوبه البته بقیه بم میگن ونظرخودم این نیست میگی بایه پسردوستم واییییییییییی اشتباه کردی منم تودانشگاه کسایی بودن که…ولی من تن به هیچ کدومشون ندادم بدون که پسری که باهات دوست میشه فقط به خاطریه چیزه..که خودتم میدونی بهت بگم پسرازودمیگیرن پس تاحالاشرایطتتوفهمیده واین فقط به ضررته با این شرایطی که گفتی احتمال اینکه بهش خیلی وابسته بشی هست واون وقته که اون نازمیکنه وولت میکنه درسته باکسی نیستم ولی میبینم ودرضمن برادردارم وباخیلیادرارتباطم وتودانشگاهم که فت وفراوونه پس الکی چیزی ازخودم نگفتم ایناپیش زمینه بودبرای فهمیدن خیلی چیزاحالایکی یکی مشکلاتتوبررسی میکنیم۱٫پسرروول کن مگه نه ولت میکنه اگه میخوای بقیه ی کارایی که میگموگوش نکنی طوری نیست ولی این یکیوحتماانجام بده هرجوری شده تاکیدمیکنم هرجوری البته اگه خودت سراغ مسایل…..نیستی اخه بعضی ازدخترام دیگه مثل پسرادنبال این چیزان!!!!!!!!اگه هم نیست پس ولش کن۲٫اگه منزوی هستی اونجوری که خودت میگی پس بچه مثبتم هستی چراسیگاراصلامیدونی سیگاریعنی چی؟اونم واسه یه دخترمثل قدیمیانمیگم زشته ولی عوارضش فاجعه اس فاجعه قبول نداری بروتواینترنت سرچ کن ۳٫حس تنهایی مختص تونیست مال همه اس من ادم به شدت پرشوریم ولی خیلیم گوشه گیرم با اینکه باهمه ارتباط برقرارمیکنم ولی ازهمشون دورم اونامنونمیفهمن نمیفهمن پشت اون چهره ی شادیه دل داغونه یکی که تنهادلخوشیش اهنگای گوشیشه وگریه های پنهانی!!!!البته تاحایی که من میدونم همه دختراخیلی گریه میکنن وشایدگریه های من درقبال گریه های خیلیای دیگا گریه نباشه..اینم ازتوصیه های من ولی اصلادرموردخانوادت نگفتی اوناخیلی موثرن اگه بابات اهل دودودم نیست اینکه اومدی طرف سیگار……..نمیدونم چی بگم…ومهمترازهمه مادرت کجاست؟مگه اون بهت نمیرسه اصلاحتی اگه اونم به تونرسه بایدبگم تویی که بایدباهاش حرف بزنی اون که غیب دون نیست بایدباهاش حرف بزنی حتی اگه بخوادخیلی دعوات کنه حتی اگه تنبیهت کنه بایدبگیییییییییییی توثمره وتکه ای ازوجوداونی پس هیچ وقت بدتونمیخوادنگفتی مادرت چجوریه ولی اگه فکرمیکنیابت باهاش تویه جوب نمیره پس حرفموگوش کن پسره روتوروخداول کن اجازه بده زندگیت عادی پیش بره اگه احساس تنهایی میکنی پس من بایدچه احساسی کنم اینم بگم دانشگارفتن اعتمدبنفس ادمومیاره پایین واحساس تنهایی روبالا چون اونجاهمه یه نفرودارن والانم خواهرت بایه نفره اینجوری فکرمیکنی نمیدونی تنهایی یعنی چی تنهایی یعنی شب بدون گریه نداری یعنی قهقه ی خندت همه روگیج میکنه ولی دلت داغونه یعنی چهارسال دوری به یکی گفتم میدونی چهارسال یعنی چی؟خندبدوگفت پ ن پ نمیدونم ولی من باخنده ی اوم سوختم سوختم چون من مزه ی ثانیه روهم میفهمیدم توتاحالاعلاقه نسبت به یهنفرروتجربه کردی؟تووضعت خیلی خوبه عزیزم خودتوجمع وجورکن وبه زندگیت برس اگه اینارخوندی یه جواب بزارتابدونم خوندی یانه