از سال 84 با دختری هم کلاسی بودم و بینمون رفاقت بود،رفاقتی از جنس رفاقت و نه دوست پسر دختری،یه دوره هایی فشارهای رو ذهنم خیلی شد،خلاصه بگم درگیر مصرف گاه گداری و گاهی شدید مواد شدم،اما همیشه خودمو مراقبت کردم،کمکم به این دختر ابراز علاقه کردم و در صادقانه ترین شکل باهاش بودم،من کنار گذاشتم و رسیدیم به ازدواج،حالا بعد مدتها من رفتاری کردم که شک برانگیز تو خونه نامزدم توی چمدونم ته از مدتها پیش داشتم یه تیکه وسیله ی خلاف بود،یا خودم بردم حموم و دستشویی و اینطوری شک برانگیختم تو خونواده پدر خانمم،و وقتی ام پرسیدند شکشونو چون ادمای بسیار متمدن و فهمیده ای هستند ماجرا رو گفتم و گفتم هیچ خطلیی نکرده ام و فقط وسوه بوده،حالا همه زندگیم وجار تزلزله و اصلن نمیدونم چه تصمیمی بگیرند،چه کنم باید،کمک به حل کنید،من و همسرم مشکلاتمون رو حل بلد بکنیم،من phd ادبیات دارم و خانوم ارشد،هر دو کارمندیم فعلا