مشکل تحقیر توسط شوهرم
سلام
ممنون که به درددلم گوش میکنین. جرفایی که دارن از درون واسم غده سرطانی میشن. دوساله ازدواج کردم. مثلا بخاطرش دوسال با خانواده م جنگیده م.هیچکس نه با خودش تو خانواده من راضی بود نه خانواده ش. مذهبش هم فرق میکرد. از لحاظ تحصیلی از من خیلی پایین تربود. تجربه ازدواج هم داشت. بخاطر دلم و عشقی که بهش داشتم جلوی کوه مشکلات وایسادم. هنوز عقد نکرده بودیم بارها بهم میگفت من نمیخوامت. دلم واست میسوزه که میگیرمت. ولی من عاشقش بودم. الان فکر میکنم با خودم که من عاشق چی این ادم بودم. بخاطرش پیر شدم. افسرده شدم. بارها قبل ازدواجمون چشم ناپاکی هاش رو دیدم و باهاش برخورد کردم. بهش با متانت و اروم اروم فهموندم هیچ زنی از مرد چشم هیز خوشش نمیاد. اینارو فقط من نمیگفتما. حتی یه روز وقتی توی مترو منتظرش بودم بیاد و یهو دیدم دختر کنارم داره به یه مرد فحش میده و میگه برو گم شو .مرده شور چشای هیزت ببرن. نگاه کردم دیدم شوهرمه. توی لب تاپش هم قبل ازدواجمون دیدم توی لاین داره با یه دختره اشنا میشه و داره کلی دروغ تحویلش میده که من دکترا دارم و این حرفا. اینم بگم که تا یه مدت همین دروغا رو بمن هم گفته بود که من دکترا دارم و بشدت پولدارم و تو بهترین جای تهران چندتا خونه دارم و زنم بچه دار نمیشد و سرد بود تو رابطه و ازاین حرفا. بارها موقع رابطه زناشویی در مورد دخترای دیگه خانواده م حرف میزد و اونها رو در حال تماشا تصور و برای توصیف میکرد. اینا تنها مشکلات رابطه ما نیستن. این ادم از اول ذهن منو خراب کرده و اعتمادمو از بین برده. من اوایل رابطه دوستمو میاوردم خونه. یکم که گذشت احساس کردم به اونم چشم داره. الان یه دختر تنهام. خانواده م در جریان رفتارهاش نیستن. غرورم اجازه نمیده بگم . راستی یادم رفت هنر دیگه ش رو بگم. دست بزن داره. بدترین فحش ها هم بهم میده. یه روز بعد کلی کتک خوردن زنگ زدم مامانش. مامانش گفت به ما زنگ نزنین. بما چه. خدتون میدونین. الان بیکارهم هست یه دو ماهی. البته کلا شاید در ده سالی که کار کرده دوسالش سرکار بوده. مدام با همه صاحبکاراش دعواش میشد و اخراجش میکردن. من صبرم خیلی زیاد بود. اما الان چند مدته بددهن شدم. بهش سرد شدم. و حتی از خودم هم بدم میاد. وقتی میرم بیرون از مردم خجالت میکشم. از همه زندگیم رو پنهون میکنم. قبلا تظاهر میکردم اما الان کلا بیرون نمیرم.
نمیدونم چکارکنم. نمیدونم چرا اینکارو کردم. فعلا هیچ راه درامدی ندارم. خانواده م هم حتی بخوام برگردم حمایتم نمیکنن. نمیدونم . خیلی وقتا به خودکشی فکر میکنم. به هیچ حرفیش اعتماد ندارم. همه رو از اون بهتر میبینم. حسرت ماشین و خونه و طلا و حتی مبل یا تختخواب رو دارم. برام الان مادیات بشدت مهم شده درصورتی که قبلا پسرای پولدار رو رد میکردم و دنبال یه انسان بودم. بگین مشکل از کجاست. بگین چکارکنم. یکم دلداری بدین منو. دارم دق میکنم بخدا.
با سلام و احترام خدمت شما
در هر حال شما اکنون زندگی خود را تشکیل داده اید و برای جفظ آن باید تلاش کنید. بهتر است از ایشان هم بخواهید تا هر دو باهم نزد مشاوره خانواده بیایید و مشکلاتتان را مطرح کنید. اگر مشکلات عاطفی و اخلاقی بین شما حل شود به نظر نمی رسد مادیان این قدرها هم مهم باشد . روانشناسان کانون مشاوران ایران در این زمینه می توانند کمکتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۵
با این شرایط
ازش جدا شو مهرتئ بزار اجرا تا قدر زندگیو بدونه
خودتم آیه یاس نخون خوانوادم نمیزارنم و ازین حرفا
تو بد ترین شرایط تنها پشتیبان آدما در درجه اول خانوادشونه
تو نهایت سعیتو برای ساختن زندگیت کردی.از اولشم که خانوادت راضی به این ازدواج نبودن الانم خودت دیدی که این اده زندگی نیست وهرکاری کردی درست نشده.تاجایی که خودتم مثل اون دارای خلقیات بد میشی. پس عمرتو تلف چنین ادمی نکن و چه خوب که بچه هم نداری هرچه زودتر برگرد پیش خانوادت و اگه خجالت میکشی از خانوادت،پیش یه فامیل خوب که رابطه خانوادت باهاش خوبه برو پیش اونا تا اونا باخانوادت حرف بزنن ودیگه به خونه اون مرد برنگرد .مطمئن باش هیچ خانواده ای بچشونو طرد نمیکنن شاید از دستت عصبانی باشن و سرکوفتت بزنن اما تنها رهات نمیکنن.بعد میتونی یه زندگی جدید وخوب شروع کنی. اصلا هم خودتو سرزنش نکن چمن همه اشتباه میکنن خوبه که زودتر متوجه اشتباهت شدی.نذار بیشترازین دیر بشه.
باسلام.مادرشوهرم و دختراش همش بهم بی احترامی میکنن.منم وقتی از خودم دفاع میکنم شوهرم طرف اونارو میگیره. من همیشه احترامشونو نگه داشتم و محبت میکنم بهشون اما اونا خیلی متوقع اند.زمانیکه هم ما میخایم بریم خونه مادر شوهرم محض احترام،میگه زنتو بچه هات نیان فقط خودت بیا. میگه فقط پسرم بیادزنو بچشه هان نه.این حرفو خواهرشوهرامم میگن.با این حال شوهرم هیچی نمیگی و میره. خلاصه فقط هوای مادر و خواهراشو داره.البته خواهراش ازدواج کردن و رفتن.درحالیکه خودشون اصلا مادرشوهراشونو محلم نمیذارن اما از ما توقع دارن کنیز مادرشون باشیم.هروقتم قرارباشه یهسر بریم خونه مادرشوهر،شوهرم همه چیز از قبیل گوشت و میوه مونو میخره میبره اما باز بی احترامی میکنن. مادرشوهرم با اینکه حقوق داره اما اونو میده به دخترش،میاد از شوهره من پول میگیره منم خیلی اعصابم خوردمیشه.همش دعواداریم نمیگم به مادرش کمک نکنه اما اون نیازی به کمک نداره ومیگه حیف عروسم بخوره حتی ما وقتی چیزی برا خونمون میخریم از حسادت میترکه.موندم چکار کنم ما وضع مالیمون خوبه اما چون نیت مادرشوهرم خوب نیست نمیخام شوهرم پول بده
حریمها را حفظ کنید. برای این کار بهتر است میزان رفت و آمد به خانه پدری همسرتان و میزان ارتباطات کلامی را که باید داشته باشید، مشخص کنید. این گونه به نظر میرسد که زندگی شما در کنار مادر شوهرتان مانند یک آکواریوم تمام شیشهای است؛ به گونهای که وی میتواند هر حرفی بین شما و همسرتان را بشنود و هر گونه میخواهد ایراد بگیرد؛ در نتیجه بهتر است در کمال احترام و رعایت حرمتها، میزان و سطح رفت و آمد خود را کنترل کنید. برای مثال شرایطی ایجاد نکنید که مادر همسرتان بتواند در خلوت و دور از چشم همسرتان، حرفهایی به شما بزند که موجب ناراحتیتان شود.
جایگزین بیان حرفهای مادرشوهر به همسر
به جای مطرح کردن حرفهای مادرشوهرتان به همسرتان، پیشنهاد میکنم که خودتان بیاموزید چگونه مودبانه و در کمال احترام پاسخ وی را بدهید تا موارد اختلاف به همسرتان منتقل نشود. در واقع باید همسرتان را در این موضوع دخالت ندهید تا بازی جدیدی در زندگی شما شروع نشود.
ما در ارتباط با اطرافیان به سه سبک رفتاری برخورد میکنیم:
۱. سبک پرخاشگرانه:
در این سبک همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره ما به سمت اطراف است تا یک مقصر بیابیم. با احساسات خود آشنا نیستیم و مدام در کلمات خود از متلک استفاده میکنیم و لحنمان تند است: «تو این کار را کردی»، «این طوری گفتی» و…
۲. سبک منفعلانه:
فرد منفعل در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تایید است؛ اما بعد ناراحت میشود، بدگویی میکند و از دیگران میخواهد که از او حمایت کنند. نگاه چشمی ندارد، همیشه عصبانیتهای پنهانی دارد که با مدلهای بیمار گونه نشان میدهد.
۳. سبک قاطعانه:
چنین فردی کاملاً به حسهای خود آگاه است. در عین اینکه به دیگران و خودش بیاحترامی نمیکند و خودش هم با کلام و رفتارش وارد حریم کسی نمیشود اما میتواند ناراحتیهای خود را مطرح کند و به راحتی نه بگوید.
از شما میخواهم با یک مشاور صحبت کنید و برای آموختن رفتار قاطعانه بیشتر تلاش کنید تا وقتی مادرشوهرتان با حرفهایش باعث ناراحتی شما میشود یا به حریم خصوصیتان ورود میکند، به جای اینکه پشت همسرتان پنهان شوید و بخواهید او از شما دفاع کند، خودتان با رعایت احترام و جایگاه وی بهترین پاسخ را بدهید و اگر به همسرتان میگویید نیز حالت شکایت نداشته باشد و از او رفتار دفاعی نخواهید، چراکه هر گونه دفاع همسرتان از شما در مقابل مادر خود، رابطهتان را خرابتر میکند
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸