مشکل خانواده
سلام. من دختری 23 ساله هستم که پدرم از همان ابتدای تولد من دارای 2 همسر بود که یکی از زن ها مادر من می باشد و دیگری که بچه دار نشده مرا بزرگ کرده است. الان هر دو مادرهایم از پدرم به دلیل ازدواج مجدد وی جدا شده اند و من با مادرهایم زندگی می کنم. هر گاه بحث ازدواج برای من پیش می اید نمی دانم چگونه این قضیه را بازگو کنم. به همین دلیل از ازدواج فرار می کنم و اجازه نمی دهم هیچ خواستگاری پایش را به منزل بگذارد. چند ماهی هم هست که با پسری که 4 سال همکلاسیم بود رابطه دوستانه پیدا کردم و قصدمان ازدواج است. همدیگر را دوست داریم ولی نمیدانم این موضوع را چگونه مطرح کنم؟ آیا بعد از گفتن این موضوع او با من می ماند؟ آیا خانواده اش راضی به این وصلت میشوند؟ واقعا درمانده شده ام. از شما راهنمایی می خواهم
دختر جون بزار خواستگار بیاد.اونوقت حقیقت رو بگو اگه بخوادت حتما میمونه.از اول گفتن حقیقت خیلی بهتره.
شما تمایلی به ازدواج ندارید ولی با فردی ۴ سال دوست شدید ؟
دوست عزیز شما شرایط نا مساعدی ندارید که اینقدر نگران هستید …
رابطه ای درست رو برای ازدواج در پیش بگیرید تا در آینده به آرامش برسید
بهتره هر موضوعی هست رو با مادرتون در میان بگذارید … ایشون هم اگر شرایطش برای ازدواج مهیاست بهتره برای خواستگاری اقدام کنه
من با این فرد ۶ ماه هست که ارتباط دوستانه برقرار کرده ام. و از ابتدا هم مادرم را در جریان گذاشته ام و به او گفته ام که قصدمان ازدواج است نه دوستی های خیابانی. اما فکر می کنم اگر این شرایط را به او بگویم عقب می کشد. گفتن شرایطم خیلی سخت و ناگوار است. تا به امروز کسی را ندیده ام که شرایطی مثل من داشته باشد و همین موضوع مرا خیلی داغون می کند. واقعا از شما دوست عزیز تقاضای راهنمایی دارم که چکار کنم؟ درضمن این شخص اولین شخصی است که من اجازه دادم وارد زندگیم بشود و دوسش دارم