3
مشکل در رابطه
سلام. من يازده ساله که ازدواج کردم.بدليل اخلاقى که همسرم داشت از رابطه جنسى با اون ديگه لذت نميبرم.به فکر طلاق افتادم.بدنش تحريکم نميکنه. البته الان اخلاقش مثل گذشته نيست ولى ديگه خيلى واسه من ديره. از رابطه باهاش لذت نميبرم.چکار کنم؟
خب وقتی تصمیم خودتونو گرفتید دلیلی برای مشاوره نیست و مسیر طلاق و جدایی مشخصه
ولی قبلش متن زیرو مطالعه کنید
طلاق را جدی گرفته اید؟
آیا واقعا می خواهید طلاق بگیرید یا این یک تهدید ناشی از افسردگی، خشم، ناامیدی و احساس شکست است؟ آیا طلاق را راه فرار از بحران می دانید یا راهکاری است برای بهتر زندگی کردن؟ اگر حرف از جدایی می زنید فقط به این دلیل که هدف تان جلب توجه همسرتان است به این نکته هم فکر کنید که شاید واقعا او این تهدید را عملی کند؛ بنابراین با چنین مسائلی شوخی نکنید چراکه ممکن است در شرایطی قرار بگیرید که به خاطر غرور بیجا، راهی جز طلاق پیش روی شما و همسرتان باقی نماند.
واقعاً دیگر دوستش ندارید؟
جر و بحث های غیر اصولی، توهین های ناآگاهانه، خشونت های خانگی، تنش های دائمی و اختلاف نظرهای شدید معمولا باعث می شود که حتی اگر زمانی شریک زندگی تان را دوست داشته اید اکنون دیگر هیچ احساس مثبتی به او نداشته باشید؛ اما اگر رابطه تان خشونت آمیز نبوده و هنوز هم محبتی نسبت به هم احساس می کنید، خوب است به جای جدایی به بهبود رابطه فکر کنید. می توان به شما این اطمینان را داد که اگر همسرتان را دوست داشته باشید در ۹۰ درصد حالات، تغییر شرایط اگر اصولی و با کمک گرفتن از مشاور باشد دور از دسترس و غیر ممکن نخواهد بود.
به سختی های طلاق فکر کرده اید؟
طلاق اتفاق تلخی است اما لزوما تصمیم بد ی نیست چراکه یک راه حل و فرصت برای تمام کردن رابطه ای اشتباه است. رابطه ای که زن و شوهری در گذشته برای به سرانجام رسیدن آن، تصمیم هایی ناآگاهانه گرفته اند و نتیجه اش شرایط فعلی زندگی مشترک شان شده است. با این حال شاید انتخاب تان غلط بوده و راه را اشتباه رفته باشید اکنون این فرصت را دارید که با جدایی شرایط زندگی تان را بهتر کنید؛ اما در هر صورت شما در جامعه ای زندگی می کنید که روی خوشی به جدایی نشان نمی دهد. حمایت های اجتماعی از زنان و مردانی که جدا شده اند بسیار کم است. فراموش نکنید بعد از جدایی شرایطی پیش می آید که بیشتر احساس خلاء ، ناامیدی، افسردگی و شکست کنید. آیا می توانید با شرایط تازه به خوبی کنار بیایید یا در حال حاضر فقط به سختی های امروزتان فکر می کنید و نسبت به مشکلات آینده تان کاملا ناآگاه هستید؟
هیچ اشتراک نظری ندارید؟
اگر همیشه هر یک از شما به شیوه خودش زندگی کرده است و هرگز احساس نکرده اید شریک و همراهی در زندگی دارید، بعید نیست که بودن و نبودن همسرتان فرقی به حال تان داشته باشد زیرا این رابطه فقط عنوان زندگی مشترک را یدک می کشد؛ اما در کمتر موردی چنین وضعیتی را می بینیم؛ بنابراین کمی بیشتر به شباهت هایتان فکر کنید و علاوه بر عیب های طرف مقابل، خوبی هایش را هم ببینید و سپس تصمیم نهایی را بگیرید. در خور ذکر است بررسی نکردن همین موضوع ممکن است بعد از طلاق برای تان پشیمانی به بار بیاورد و از تصمیم فعلی تان منصرف شوید.
تصمیم تان آگاهانه است یا احساسی؟
گاهی زن و شوهرها به خاطر چند اختلاف نظر ساده، دست به کارهایی می زنند که همه پل های پشت سرشان را خراب می کنند. با این توصیف آیا از این تصمیمی که برای طلاق از همسرتان گرفته اید، مطمئن هستید یا آن را صرفا از روی خشم و ناامیدی گرفته اید؟ پیش می آید که ما احساسات مان را عملی کنیم بدون این که کاملا به آن فکر کرده باشیم. رفتار و تصمیم های ما ممکن است کاملا احساسی باشند بدون در نظر گرفتن جنبه های عقلانی. تصمیم شما برای جدایی چگونه است؟ آیا این چیزی است که منطق حکم می کند یا فقط در آن احساسات دیده می شود؟ از شما خواهش می کنم برای یک بار هم که شده، یک کاغذ بردارید و در یک طرف آن خوبی ها و در طرف دیگر عیب های همسرتان را بنویسید و سپس نتیجه گیری کنید البته بی انصافی هم نکنید.
با طلاق می خواهید به چه برسید؟
آیا فکر می کنید رابطه شما آن قدر بحرانی و غیرقابل تغییر است که باید هر طور شده است تمامش کنید؟ آیا شرایط بعد از جدایی به مراتب بهتر و قابل قبول تر از ادامه زندگی در شرایط فعلی برای شماست؟ آیا شما سعی می کنید از خشونت دائمی رها شوید و قصد دارید خود و فرزندانتان را از این شرایط بیرون ببرید؟
آیا زندگی با همسرتان هویت، شخصیت، اعتبار، آبرو، عزت نفس، آرامش یا سلامت جسمی و روانی تان را تهدید می کند و تلاش شما برای بهبود زندگی خودتان است یا اصلا فکر می کنید بعد از طلاق هیچ تغییر مثبتی در زندگی تان ایجاد نمی شود؟ پاسخ این سوال ها به شما می گوید بعد از طلاق اوضاع تان بهتر خواهد شد یا به این موضوع پی خواهید برد که تصمیمی غیر اصولی گرفته اید.
سلام.خسته نباشید…نمیدونم از کجاشروع کنم …من دوساله عقد کردم و دانشجوی شمالم وهمسرم مشهد هستن و پسرعموی من میباشن.ایشون واقعن مرده خوبی ان ولی دوتا اخلاق بیخیالی و بد قولیشون اونقد منو ازار داده ک یکبار دست ب خوردن قرص زدم و ب بیمارستان رفتم…هدفم مردن نبود میخاستم ایشونو ب خودشون بیارم.ایشون و بنده با تفاوت سنی ۴ سال جفتمون دکتر دامپزشک هستیم. همه چیمون خوبه ولی من نمیتونم با این بیخیالی و بدقولیشون کنار میام.. از ی طرف ب شدت کینه ای و مغرورم و کاری ک میدونم ایشون از ندونم کاریشون انجام دادن ولی من باز جبران میکنم…برای مثال ایشون ب من قول دادن واسه کاری ک ب تبریز رفته بودن .بعداز اتمام کار ب شمال بیان و منو ببینن ولی بدون اینکه حرفشون براشون مهم باشه تو راه مشهد ب من زنگ زدنو گفتن برگشنم مشهد..این اتفاق ماه اول ازدواج رخ داد ولی منم جبران کردمو با خونواده بدون همسرم رفتم کیش ولی هنوز فراموش نکردم چقد ساده ازمن گذشتن….من قبل ازدواج در رابطه ای رفتم پراز عشق ک بنا ب دلایلی منجر ب ازدواج نشد.بعد از اتمام حدود یک ماه از رابطه ترجیح دادم با پسرعموم ک پندین سال دوستم داشت و منم قبلا دوسش داشتم ازدواج کنم تا بتونم راحت تراز رابطه قبلیم دست بکشم…من در اون رابطه با اون اقا اصلا دعوا نداشتم ولی باهمسرم همش دعوا دارم…همش حس میکنم اون عشقی ک من میخامو بهم نمیده…همش در کلنجارم با این ک میدونم واقعن دوستم داره…چیکارکنم؟با این زهن داغونم ک یدفه ب هم میریزمو همه عالمو رو سرم خراب میکنم…شدم مایه ازار خونواده…دوروز ک میرم مشهد اونقد همرو عذاب میدم ک میدونم جدیدن خونوادم ترجیح میدن نیام
دوست عزیز شما با اخلاق های متفاوت هستید و به همین خاطر جذب هم شدید …پس بدونید با هیچ کاری نمیتونید ایشون رو تغییر بدید جز به اینکه ایشون رو همینطور که هستند بپذیرید
چون زن و مرد مکمل هم هستند یعنی کامل کننده همدیگرن …. پس باید بتونید با این تغییرات کنار بیایت و درکش کنید تا به مفهوم واقعی تفاهم در زندگی برسید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴