سلام خدمت متخصصین گرامی
من به علت اختلافهایی که از قبل با همسرم داشتم تصمیم به جدایی گرفتم؛ درحالی که باردار بودم.
دادگاه کار ما رو تا زمانی که من وضع حمل نکردم معلق نگه داشت.
زمانی که پسرم به دنیا اومد خانواده پدرش اومدن داخل بیمارستان و بچه رو همراه خودشون بردن من هم اصلا طرفش نرفتم چون هم شرایط نگهداریش رو نداشتم هم میترسیدم بهش وابسته بشم و بخاطر بچه مجبور بشم کاری بکنم که باب میلم نیست
چون حرمتها بین من و همسر سابقم شکسته شده بود و به هیچ وجه قابل ترمیم نبود.
الان پسرم یک سال و شش ماهشه و پیش مادربزرگش زندگی میکنه.
ایشون یک زن تنها حدودا 46ساله هستن که با فرزند آخریشون که یک پسر 22ساله هست زندگی میکنن.
از لحاظ مالی نمیدونم به درستی میتونن نیاز های پسرم رو تامین کنند یا نه
عاطفی هم که خدا داند البته مادرشوهرم با نوه های دیگرش رفتار نسبتا خوبی داشت ینی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو براشون فراهم میکرد که این کار هم به نظر من بدی های مخصوص خودش رو داره چون بیش از حد بچه رو لوس بارمیاورد.
مثلا پسر خواهرشوهرم زمانی که کوچیک بود از یه چاقو خوشش اومد اما من اون رو بهش ندادم شروع کرد به گریه کردن مادربزرگش علت گریه را پرسید من گفتم بخاطر چاقو مادربزرگ مهرلون هم به خاطر اینکه بچه گریه نکنه چاقو رو داد به بچه 2ساله.
از این قبیل کارها زیاد میکنن و من به شدت نگران هستم..
همسر سابقم الان ازدواج کرده و پسرم رو با خودش نبرده…
تمام نگرانی من الان سر این موضوع هست که الان نه پدری بالای سرش هست نه مادری نمیدونم اگر الان اقدام کنم برای اینکه بیارمش پیش خودم به نفعش کار کردم یا بیشتر بهش ضرر زدم.