با سلام
مردی ۲۶ ساله مجردم که سال های زیادی از عمرم رو به سختی مشغول مطالعه و تحقیق بودم و طی این حدود ۵سال اخیر تقریبا هیچ رفت و امدی با دوستان قدیمی و فامیل و… نداشتم و برا اینکه داخل مطالعه تمرکز بیشتری داشته باشم بیشتر شب ها مشغول مطالعه بودم و روزها استراحت می کردم
ولی الان بعد از گذشت سال ها از جوونیم و اسیب های جسمی که برام پیش اومد و اینکه تمام اون سختی هایی که متحمل شدم به خاطر مسائلی شاید مثل پارتی و… به اون هدفی که داشتم نرسیدم الان واقعا ناراحتم که چه ارزشی داشت اون همه رنج کشیدن ها چرا منم مثل جوونای دیگه مسافرت نرفتم چرا داخل مهمونی ها نرفتم چرا داخل جمع ها حاضر نشدم چرا مثل دیگران شادی و تفریح نکردم و هزاران چرای دیگه

الان که می خوام برگردم و بیشتر داخل فامیل باشم علاوه بر ضعفی که داخل برقراری ارتباط با دیگران دارم خیلی ها با دید یه ادم منزوی و گوشه گیر بهم نگاه می کنن و هر چی سعی می کنم بهشون نزدیک بشم تحویلم نمی گیرن و یه موضوع دیگه ای که هست اینه که ۹۹درصد اوقات در جمع ها با حرارت زیاد درباره مسائل سیاسی صحبت می کنن و بعضا به تمسخر و دعوای لفظی مشیده میشه و منم واقعا از اون موضوعات نه اطلاعی دارم و واقعا متنفرم
واقعا درمونده شدم نمی دونم چکار کنم بعضا می خوام با بعضی ها صحبت کنم هیچی به ذهنم نمیرسه هر چقدر فکر می کنم نقطه اشتراکی بین خودم و طرف مقابلم پیدا نمی کنم تا صحبت رو باز کنم و با بعضی هاهم که بعد کلی فکر یه موضوعی که به ذهنم میرسه و شروع می کنم به حرف زدن ولی طرف انگار اصلا بهم گوش نمیده و بعد کای حرف زدن می بینی فقط میگه اهاااا

چی بگم والا واقعا درمونده شدم حتی یه نفر رو ندارم که حتی باهاش درددل کنم انگار تو این عالم کسی نبست من رو درک کنه