4
نارضایتی از شوهرم
من با همسرم مشکل دارم نمیتونم واقعا بهش اعتماد داشته باشم چندین بار تا حالا مچشو گرفتم الان دارم زجر میکشم چکار کنم هیچوقت قشنگیای منو نمیبینه همیشه از اندام زنای دیگه حرف میزنه من بدم میاد میگه چرا حساسی درصورتیکه اندام من مشکلی نداره همه میگن خیلی خوبه قیافم براش جذاب نیست همش میگه بینیتو عمل کن ولی پول نمیده تا حالا نشده یبار بمن بگه باهم بریم بیرون بگردیم من دختر فعالی بودم اصلا خونه نمیتونستم بمونم واقعا اذیتم لذتی نمیبرم وقتی پیش منه همش شوخیای فیزیکی میکنه مثلا میخاد فنای کشتی کجی رو روی من بزنه اصلا نوازشم نمیکنه همش با شوخی منو میزنه حرصمو درمیاره خیلی اذیتم
باسلام.. پانزده سال هست که ازواج کرده ام و زندگیم برای خودم سخت بوده . شوهرم بسیار وابسته به خانواده است به طوریکه حاضر نشد جدا زندگی کنیم و همیشه سر یک سفره با خانوادۀ یازده نفری شوهرم غذا میخوردیم . آنها بسیار الکی خوش و پر از سر و صدا و دردسرهای فراوان هستند. پدرشوهرم نمایندۀ مجلس بوده و بچه ها در بین دو دنیای مدرن و سنتی متحر مانده اند. گاهی چادر سر میکنند .. گاهی روسری .. گاهی هیئت میروند و گاهی رقص مدرن میکنند .. دروغ هم در خانه رواج بسیار دارد. البته شوهر من مرا به هزار ترفند وحیل وادار کرد تا با چادر وارد خانۀ آنها شوم . من دوست نداشتم دو رنگ باشم و چادر را نگهداشتم . پنج سال است به آمریکا آمده ام . در اینجا فهمیدم عموی بچه ام به او در سن سه سال و نیمگی دست درازی میکرده. عمو الان بیست و یکی دوسالش هست ) .. از بودن در آن خانه و ترسها و نگرانیها و ریخت وپاشهایش هم دیگر خسته شده ام . اگر به ایران بروم میدانم که مجبورم با آنها دوباره زیر یک سقف زندگی کنم و سر یک سفره بنشینم و چه بسا باید برایشان غذا بپزم چون هیچکس نباید به پدر شوهرم آزاری برساند.. چه باید بکنم ؟ هنوز نرفته احساس خستگی میکنم . خانواده طوری نیست که بتوانم بنشینم و حرف بزنم .. شوهرم هم تا دهانم باز میشود عصبانی میشود . خانۀ مادرم هم کوچک است و تعداد نفرات آن کم نیست . وقتی دوریم زندگی عادی و منطقیی داریم ولی وقتی با هم هستیم استقلال و امنیت روانی احساس نمیکنم .. اگر این تابستان به ایران بروم باید برخوردم چه طور باشد ؟ اصلا بروم ؟! نروم ؟! آنها فکر میکنند به من مهربانی میکنند و من فکر میکنم دوستی آنها دوستی خاله خرسه است و پر از شر برای من .. از دو رو بودن بیزارم .. ولی انگار یک ماهی همه اش باید فیلم بازی کنم .. نیست ؟!
دوست عزیز شما فقط یک ماه قراره این خانواده رو تحمل کنید و متاسفانه این مدت رو برای خودتون تبدیل به تابو کردید … بهتره واقعا” در این مدت از نقاب خاص خودشون استفاده کنید … گاهی برای جلوگیری کردن از بحث و جدال لازمه انسان نقابی به صورت بزنه که بتونه در پس اون زندگی آرام خودش رو داشته باشه …پس صبور باشید
چون شما در هیچ شرایطی نمیتونید این خانواده و طرز فکرشون رو در این مدت کوتاه تغییر بدید
با سلام
من ۶ ساله ازدواج کردم و یه دختر دو ساله دارم ازدواجم خیلی رسمی و سنتی بود و هیچ رابطه غیر معمولی قبل از ازدواج با همسرم نداشتم متاسفانه همسرم زمانیکه من پنج ماهه رو دخترم باردار بودم و خواهرم برای نگه داری از من که بیمار شده بودم به شهرستان اومده بود با نگاه کردن به دورن حمام به خواهرم به من و خانواده من خیانت کرد
من درحال انجام خطا دیدمش و اونم منو دید افتاد به دست و پام و منم برای اینکه خواهرم چیزی نفهمه فقط ریختم تو خودم
دروغگوییهای بزرگ و داستانپردازیهای بزرگتر از اونم یه مصیبت دیگه ای هست که با شوهر تنبل و راحت طلبم دارم و واقعا دیگه از چشمم افتاده
چکار کنم؟؟؟؟؟
به هر حال این رفتارها به نوعی به خود خانواده برمیگرده و بهتره فراموش بشن … چون تکرار این خاطرات فقط زندگی رو به شما تنگ خواهد کرد … در مورد تنبلی و سایر مشکلات باید با گفتگو قاطعانه موضوع رو به بحث و تبادل نظر بذارید …. به هر حال تنبلی در ایشون اگر ریشه دار باشه نمیتونید انتظار خاصی ازش داشت مگر اینکه اتفاقی طرز فکرش رو تغییر بده
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸