باسلام. پسر 27 ساله هستم و با دختر 18 ساله اشنا شدم. و بعد از تحقیقات ب او پسشنهاد ازدواج دادم و ازش خواستم با 7انوادش در میان بگذارد. که باعث دعوا و بحث در خانوادش شد. و از اون زمان موج مخالفت خانوادش بر علیه من شکل گرفت. بطوری ک مادرش اعتمادش رو تسبت به دخترش از دست داده. و مدام بهش شک میکنه و میخواد مچش رو بگیره. اخیرا و در ایام امتحانات فشار ب حدی زسیده ک دختر نا امید و داغون شده. و حتی برای درس هم تمرکزش رو از دست میده. حتی بخاطر اینکه فکر نیکنه مشکلات و فشارها رو فقط خودش تحمل میکنه و من اروم و راحت هستم، از منم دلخور و ناراحته. باتوجه ب اینکه خانوادش مهمترین مساله دخترشون رو درس خوندن عنوان کردن و گفتن تا وقتی درسش تموم نشه ازدواج نمیکنه)پدرش بعد از اطلاع از رابطمون، ب من زنگ زد و گفت ارتباطم قطع کنم و تا دوسال دیگه ک درسش تموم شه اونوقت ببینم خدا چی میخاد)؛ الان ک یکسال تا پایان درس دختر مونده من چکار کنم ، باتوجه ب وضعیت موجود. ناگفته نماند ک ما قصدمون برا ازدواج با هم 100% هست و هرجور شده ازدواج خواهیم کرد. والان میخام تکلیف درستم رو بدونم.
ممنون بابت حوصلتون
ایمیل من arman.shiraz.2007@gmail.com