با سلام و روز بخیر
من العان 9 ساله که ازدواج کردم همسرم پسرعموی منه و دیپلمه است توی روستا زندگی میکنن و من لیسانس دارم و در شهر اهواز زند/ی میکنم شوهرم جوشکاره من هم تقریبا در اکثر مواقع در این چند سال کار میکردم از تدریس و برنامه نویسی گرفته تا کار در موسسه خیریه یعنی یه جورایی همیشه دستم تو جیب خودم بوده شوهرام اهل رفت و امد نیست و آداب معاشرت هم بلد نیست یعنی سر هر چیز کوچیکی از مردم ایراد میگیره قهر میکنه و دیگه هیچی خودش رفت و امد نمی کنه اجازه رفتن رو به من هم نمیده خیلی هم خسیسه پول داره ولی العان 4 ساله خونه خریدیم حاضر نیست خونه رو رنگ کنه به هر حال مشکلات زیادی داریم که انشالا دفعات بعد بیشتر توضیح میدم ما عید نوروز خونه پدریش دعوا کردیم و من رو کتک زد توری که صورتم پر خون شد پدر من هم انجا(روستا) خونه داره و تعطیلات میره انجا من رفتم خونشون پدر شوهرم انگار خداخاسته عصبانی میگفت برو برو دختره پرو برو خونه بابات من هم رفتم خونه پدرم و باهاشون امدم اهواز البته خونه خوذم هم اهوازه و تا دوهفته خونشون بودم البته دعوای ما هم سر رفت و امد بود اکثر فامیل مثل مادر بزرگم و عمه ام و عمو و چند تا داییم خونشون روستاست وخیلی بهم نزدیکن یعنی کنار هم هستن و همیشه من برای رفتن خونه انها مشکل دارم توی این دو هفته هم شوهرام نیومد دنبالم وچیزی نگفت و خانوادش هم همینطور فقط همون موقع که روستا بودیم مادرش امد که من برنگشتم بالاخره با وساتت یکی دیگه از عموهام برگشتم خونه ولی پدرم گفته بود که حتما باید بیاد دنبالت ببینم چرا تو رو می زنه
داداشم بهم میگفت بیا طلاق بگیر وقتی امدم اینا رو بهش گفتم از ان موقع تاحالا خونه بابام نرفته ولی انتظار داره که من برم خونه باباش تازه انها برای من قیافه گرفتن البته توی این مدت برای یه فاتحه مجبور شدم برم حالا واقعا موندم چیکار کنم برم خونشون یا نه با رفتنم احساس میکنم به پدر و خانوادم خیانت کردم و کوچیکشون کردم و اگر هم نرم باز تو عید فطر همه میرن باز میگم شاید ان موقع من مقصر جلوه کنم

در این دعوا خانواده من هیچ حرف یا بی احترامی بهش نکرن فقط بخاطر اینکه پدرم گفته بیاد باهم صحبت کنه ببینم حرف حسابش چیه و داداشم گفت بیا طلاق بگیر اقا قیافه گرفته
خواهش میکنم راهنماییم کنید.