6
نميتونم فراموشش كنم
سلام من چند سال پيش با يه خانم آشنا شدم و باهم رابطه عاطفي برقرار كرديم اوايل ازش خوشم نميومد ولي بعد از يه مدتي به خاطر محبتايي كه داشت عاشقش شدم وخيلي بهم وابسته شديم اونم منو خيلي دوس داشت و حاضر بود برام بميره توي مدتي كه با هم دوست بوديم هيچ مشكلي نداشتيم و هيچ وقت دعوا نكرديم ولي يه روز به خاطر يه موضوعي ساده رابطمون بهم خورد و از هم جدا شديم، بعد يه مدت من خواستم برم ازش معذرت خواهي كنم كه فهميدم ازدواج كرده .الان 6 ماهه كه از اين موضوع ميگذره ولي من نتونستم فراموشش كنم شب و روز بهش فكر ميكنم.ديگه خسته شدم به ذهنم رسيده خودكشي كنم با برم يه جاي دور زندگي كنم
شما چند وقت با هم بودين انتظار نداشته باشيد اين رابطه كه مدتي با هم داشتين زود يادتون بره شما بايد صبور باشيد و به خدا توكل كنيد اگه دري بسته بشه خدا خيلي بزرگه و يكي ديگه رو باز ميكنه اصلأ به خودكشي فكر نكن و خودت رو با كار و درس مشغول كن
سعي كنيد ذهنتون رو از اون مسير خارج كنيد و به چيزايي كه آرمتون ميكنه فكر كنيد
شما اگه دوستش داري چرا خوشي اونو نميخواي؟خوشي اوت بودن با يكي ديگه بود به غير از شما
خیلی سخته درکت میکنم ولی اگه اون واقعا دوست داشت ازدواج نمیکرد پس سعی کن خودتو متقاعد کنی و بهش فکرنکنی
میدونم چه زجری میکشی چون من هم این درد هستم یه پسر عاشق شدم اون ولی من را دوست نداشت الان سربازه من خیلی دوسش دارم الان دیدم گوشیم اس داده اون پسری که دوست داشتم دیدم اس داداه دارم ازدواج میکنم الان دارم میمیرم نفسم داره وایمبسه مننم این درد بهش اس دادم دوست دارم نفهمید گفتم عاشقت هستم نفهمید گفتم دارم خودم را میکشم بهم گفت من تو را دوست ند ارم الان زجر میکشم
این مورد شما طبیعی هست ـزمان میبره ـاینکه ناراحت باشی واینا هم طبیعی هست ـطبیعیه که ناراحت باشی وحالت خوب نباشه ـزندگی بالا وپایین داره وتو تنها نیستی تو این مورد ـاین نیز بگذرد ـدوباره شرایط عوض خواهد شد وان شاالله شرایط ازدواجت فراهم میشه ـ قاعدتا چون ازدواج هم کرده ودیگه دردسترس نیست ارزشش زیاد شده برات ـ