سلام خسته نباشيد
از اولش بگم حتي يه سر سوزن به همسرم شك ندارم،تو اين شركتيم كه همسرم هست همه به هم خيلي نزديكن و راحت،چند وقت پيش همسرم يكي از همكاراي خانومشو بهم معرفي كرد،قبلا هم يكي دوبار ديده بودمش،مجرد بود و دوست پسرشم تو همون شركت،باهم مسافرتم رفتيم تا ماه بعدش به دلايل مشكلاتي از هم جدا شدن اين دو،اوايلش مشكلي نداشتم ولي هميشه اسمش تو خونمون بود و از چرا جداشدنشو و چيزاي ديگه،همسرم ميگفت خيلي ناراحته،كه سر همينم با هم بحثمون شد و همسرم گفت كه دكتر شركت بهش گفته بيشتر بايد هواشو داشته باشين و قبلا هم خودكشي داشته،مادرشم كه دو سال پيش فوت شدن و كلي اوضاع روحيش خوب نيست،ولي همسرم گفت من براش مهممو هر چي من بگم اون انجام ميده،اصلا كلا بيخيالش ميشه،منم گفتم گناه داره وكمكش كنيم جفتمون،باهاش پيامي در ارتباطم،يه بار خونش رفتيم،ولي من دوس ندارم كسي با همسرم انقد راحت باشه يا همسرم با كسي،اونجا خيلي تو ذوقم خورد از اين همه راحتي،يكي دو بارم تنهايي خونمون اومد،يه شركتم تاسيس كردن كه با اون خانومو دوست پسر قبليشه،نميدونم چرا انقد از اين شركت بدم مياد،يني هر چيزي كه همسرمو به اون خانوم نزديكتر كنه،اصلا اسمش مياد حالم كلا دگرگون ميشه،با اينكه سر سوزني به همسرم شك ندارم،همسرم همبشه ميگه نگران هيچي نباش،اگه به من اعتماد داري طرف حسابت من باشم نه كس ديگه اي،ولي خيلي حساس شدم،واقعا نميتونم تحمل كنم،موندم چيكار كنم