سلام، من و شوهرم 9 ماه هست که ازدواج کردیم، من اهل رشت هستم و همسرم اهواز و به خاطر شغل همسرم در اهواز زندگی میکنیم. زندگی در این شهر واقعا برام سخته و فقط بخاطر شغل همسرم تحمل میکنم و یک مشکل بزرگ دارم که حتی تو خونه خودم هم احساس آرامش و راحتی نمیکنم. همسرم یک گربه داره که قبل از ازدواج هم داشت و من همیشه بهش میگفتم که دوست ندارم تو خونمون نگهش داریم اما اصلا توجهی نکرد و حالا هم اصلا اجازه نمیده درمورد گربه و واگذاریش کوچکترین حرفی بزنم.
حالا من واقعا با اون گربه مشکل دارم، از نظافت و موهاش که همه جای خونه پر شده تا سر و صدایی که از شب تا صبح ایجاد میکنه و حتی نمیتونیم شبها بخوابیم و همسرم حین خواب باید چند بار بره و ساکتش کنه.
یک اتاق خونه هم اختصاص داره به گربه، خونمون بزرگ نیست و به اون اتاق واقعا نیاز هست. من نقاش هستم و تنها سرگرمی من تو این شهر میتونه نقاشی باشه، اما با وجود کمبود جا تو این 9 ماه حتی یک بار هم سراغ نقاشی نرفتم و این واقعا تو روحیم تاثیر میذاره.
من خونه خودم رو دوست ندارم و حس میکنم اونجا اصلا خونه من نیست. صبح ها انگیزه ای برای بیدار شدن ندارم و تا ظهر میخوابم. حس میکنم آسایش و راحتی من اصلا برای همسرم مهم نیست و من تو این شهر مثل یه زندونی هستم که نه میتونم از خونه برم بیرون (به دلیل گرمای شدید هوا و ناآشنا بودن با شهر) و نه حتی تو خونه خودم کاری که دوست دارم رو انجام بدم.
میخواستم بدونم آیا مشکل از منه؟ من باید به خاطر علاقه و وابستگی شدید همسرم به گربش این وضع رو تحمل کنم؟ یا من این حق رو دارم که از همسرم بخوام از گربش بگذره؟