سلام
من دبیر هستم و همسرم نظامی
یک ساله ک ازدواج کردیم
خودمون دوتا باهم مشکلی نداریم و اتفاقا خیلی هم ارتباط خوبی داریم
ما مشکل من وابستگی همسرم به خواهرزادشون که یک پسر سه ساله هست و مادرشون هست ب صورتی ک روزی دوبار باهاشون تلفنی حرف میزنن
یا وقتی من میخوام صحبتی کنم میگن بزا بگم امروز فلانی چه شیرینکاری کرذ!ایشون ب تنهایی میرن خونه مادرشون دو سه ساعت
هرچی میگم ما متاهلیم و باید با هم هفته ای یکبار بریم انگار نه انگار
خانواده شوهرم از من توقع تغییر دارن یعنی هیذبه همسرم میگن چرا زنت ساکته چرا کم حرف میزنه یا اگه حرفم بزنم میگن چرا حرف زد!! دوست دارن چاپلوسذباشم با پنبه سر ببرم اما متاسفانه چون منو مادر پدرم دختر خود ساخته و مستقلی بار اوردن الان دیگه تو 25 سالگی نمیتونم تغییر کنم و همسرمم توان گفتن این حرف که زن من همین جوری ک هست رو نداره
بابا مگه من از کسی انتقاد میکنم ک شما هی ایراد میگیرین
چرا حجابشو زیادی رعایت میکنه چرا چرا چرا
واقعا خسته شدم
امیدوارم ی راه حلی جلوی پام بزارین