سلام من میخوام مشکل یه پسر 17-18 ساله رو مطرح کنم این پسر وقتی بچه بود بچه فوق العاده باهوش و درس خونی بود منتها وقتی مشکلی تو مدرسه براش پیش میومد تو خونه مطرح میکرد پدرش اونو مقصر میدونست و بهش میگفت مقصر تویی تو نباید اینکارو میکردی و یا این حرفو میزدی و … یا وقتی نمره بیست میگرفت یا درسی رو خوب یاد میگرفت با ذوق و شوق میومد تعریف میکرد اما پدرش میزد تو ذوقش و میگفت کار خاصی نکردی … رفته رفته تو درس افت کرد تا الانم تو درسش خیلی ضعیفه اصلا علاقه ای به درس نشون نمیده و فقط سرش با کامپیوتر و بازی گرمه (دسترسی به اینترنت نداره) الان نسبت به تشویق و تنبیه فوق العاده بی تفاوته اصلا براش مهم نیس تو کاری موفق بشه ، موفق نشه … خیلی هم منزوی و کم حرفه هر اتفاقی بیفته براش چه تو مدرسه چه بیرون از خونه اصلا چیزی نمیگه بیشتر وقتا تو خودشه اما از نظر مذهبی وقتی به سن تکلیف رسید نمازشو به وقت و کامل میخوند خیلی هم اهمیت میداد به مسائل مذهبی تا اینکه با خانواده میرن یه عروسی مختلط ! از اون به بعد کاملا رفتارش تغییر کرد دیگه اون پسر بچه نماز خون و با اعتقاد نیست نمازشو یه خط در میون میخونه و … وقتی هم بهش میگی چرا اینکارو میکنی میگه اونا اصلا خدا رو قبول ندارن چرا تو رفاه و آسایشن وضع مالیشون انقدر خوبه و … (وضع مالی خودشون در حد متوسط ) امسال هم روزه میگرفت نمازشو گه گداری میخوند تا اینکه خانواده پدریش اومدن خونشون افطاری انقد تو گوشش خوندن که تو بچه ای واسه چی به خودت گشنگی و تشنگی میدی ( خانواده پدری نسبت به نماز و روزه خیلی کاهلند ) این شد که روزه هاشم یه خط در میون میگیره ( توانایی روزه گرفتنو داره ) مادر این اقا پسر از نظر اعتقادی خیلی معتقد به نماز و… هست ولی پدرش نه پیشاپیش ممنون از راهنمایی هاتون