سلام ، او من رو خیلی ناراحت کرد وقتی گفت دیگه نمی خواهمت گفتم شاید از روی احساسات می گه سعی کردم به طور منطقی قانعش کنم ولی او فقط می گفت تو غلط کردی و دیگه نمی خواهمت ، بهش گفتم از خانواده ات با اینکه حرف خلافی نزدده ام عذر خواهی کردم این کار رو با من نکن همان طور که قبلاً بهش گفته بودم ، من روی تو حساسم و با من بازی نکن ، او با احساساتم بازی کرد و رفت ، به من گفت دیگه بهم زنگ نزن و فرداش بهم اس ام اس داد من رو ببخشید ، فکر کردم به خاطر رفتارش داره عذر خواهی می کنه ولی دیدم نوشته ببخشید که به خاطر من مجبور شدی گوشیت رو عوض کنی ، من با اینکه بهم خیانت کرد ولی هنوز نتونستم فراموشش کنم و خوابهایی در ارتباطش می بینم ، اگر اطرافیانم از رفتار دختر و مادر و برادرش که انگار برای شر به پا کردن امده بود ولی من به حساب غیرت گذاشته بودم آگاهم نکرده بودم آرام نمی شدم و داشتم از شدت ناراحتی می مردم فقط خدا رو شکر می کنم که چهره واقعی این دختر رو زود دیدم ولی باز هم تاثیر بر احساساتم گذاشته بود و روزهای بعد به پدرم گفتم بگید من دیگه دختر را نمی خواهم در حالی که برای داشتن دختر اشک در چشمانم جمع شده بود و این رو قبلاً به دختر گفته بودم که چقدر دوستش دارم( انگار دختر نسبت به ازدواج مردد بود ولی من سعی کردم قانعش کنم که زود نیست و این اعتماد به نفس رو بهش داده بودم در حالی که دختر خودش اعتماد ربه نفس خوبی داشت من سعی کردم بهش بفهمونم که چفدر حمایتش می کنم و دوستش دارم و کمکش می کنم ، دیگه نمی دونم چطور باید به دختری اعتماد کنم ، او دیگه بعد از آن شب که گفت دیگه نمی خواهمت دوبار اس ام اس داد و دیگه اس ام اسی نداد من هم که دیده بودم چقدر با من و اطرافیانم بد برخورد کرده بود جوابش رو ندادم آیا او به من فکر می کنه یا من رو فراموش کرده کسی بهت میگه تو بهترین کسی هستی که انتخاب کردم. با تشکر