آدمی بودم که همیشه به اراده و قدرت من حسادت می شده..از نطر تحصیلی و کاری تو جایکاه خوبی هستم و کاملا مستقل … همیشه منطقم غالب بوده بر احساسم..اماااا… سر یه جریان اتفاقی یه نفر رفته تو فکرم..خودمو میشناسم آدمی نیستم که بخوام بدون فکر انتخاب کنم.. اصلا هم به آینده مشترک فک نمی کنم.. ولی ملکه ذهنمه ..رو کارام تاثیر گذاشته. چیکار کنم ؟