با سلام. من43 سال سن دارم و کلا آدم موفقی هستم در اجتماع و شغل و زندگی خوبی دارم. چندسال پیش باخواستگار قدیمی خود که همسن خودم هست مواجه شدم که خارج از ایران زندگی می کردو مشکلات زیادی داشت و شاید به دلیل علاقه قدیمی سعی کردم با حفظ فاصله و شئونات اجتماعی کمکش کنم و مبالغی پول بهش قرض دادم که بعد از مدتی به بهانه این که پول را گم کردم یا پلیس مغازه ام را تعطیل کرد حرفی از پس دادن پول نکرد منهم اشتباه کردم و به رویش نیاوردم و بعد از آن به ایران برگشت با این که پول داشت اما حتی یک تومن هم پس نداد و بازبا چربزبانی موفق شد مبلغ دیگری برای راه اندازیه یک مغازه در ایران از من پول بگیردکه مثلا قرضهایش را بتونه پرداخت کنه ضمن این که تا ایران نبود خیلی کارهای اداری داشت که من باصرف وقت یا هزینه و بدون چشمداشتی براش انجام دادم. و تمام این ماجراها منجر به برقراریه یک رابطه بیشتر چتی شد و ما اوقات زیادی در محیط های چت باهم حرف می زدیم و تقریبا از زندگیه همدیگه باخبر بودیم اما به مرور متوجه شدم اصلا آدم روراستی نیست و بسیاری مسائل را پنهان می کنه و تصور میکنه چون جمله دروغ برزبان نیاورده پس دورغگو نیست در مورد پس دادن پولها هم هربار صحبتش پیش آمد به نحوی از زیرش دررفت و بازهم تقاضای کمک مالی می کرد. من چون مطالعاتی در روانشناسی دارم متوجه شدم کلا از نظر شخصیتی مشکلاتی داره که پس از بررسی به این نتیجه رسیدم تمام علائم یک آدم سایکوپات و خودشیفته و دارای اختلال شخصیت مرزی را داره و با این که خیل ازش طلب دارم ولی نهایتا به این نتیجه رسیدم تنها راه قطع رابطه با چنین آدمیه چون با پرخاشگری همیشه انتظار داره براش کار انجام بدیم اما خودش کوچکترین قدمی بر نمیداره ودر تمام این مدت به اندازه سرسوزن کاری برای من انجام نداده حتی اگر وقتی دلم گرفته بود حتی یک همدلی و همراهی کلامی نکرده. همیشه معتقده که یک آدم خاص با تواناییهای مخصوصه و… بسیاری مسائل دیگه و نکته اینجاست که من در تمام این مدت بارها و بارها به نتیجه رسیدم که باید از خیرپول بگذرم و قطع رابطه کنم اما بازهم هربار بهم برگشتیم و هربار این وقیح تر شد. آخرین بار ازم خواست براش وامی بگیرم که بتونه مغازه اش را سرپا نگهداره و این دفعه من طفره رفتم و گفتم نمی تونم. چند روز پیش به یک بهانه واهی شروع کرد به فحاشی وتهمت زد که من افرادی را اجیر کرده ام که مزاحمش بشن و این که آدمی با قلب سیاه و پر از کینه هستم و نسب به همسر ایشان( که چهارمین همسرش هست شش هفت سال از خودش بزرگتره و بچه های بزرگ داره و یکی دوسال پیش اونهم به نظرم بخاطر پولش باهاش ازدواج کرد) حسادت می کنم. همچنین گفت که من اعتماد غیرقابل اعتمادی هستم و ازم می ترسه. منهم از فرصت استفاده کردم و بهش گفتم ادامه این رابطه درست نیست و هروقت تونستی دینی را که به گردنت هست ادا کن. از این جمله هم بسیار بهش برخورد و با قهروغضب رفت پی کارش الان مشکل من اینه که با این که میدونم راه درست بیرون کردن چنین آدم انگلی از زندگیم بوده اما ته دلم ناراحتم و احساس شکست می کنم و از این که اجازه دادم این شخص اینطوری چندین سال وقتم را حروم کنه و ازم سواستفاده کنه و اینقدر بهم بی حرمتی کنه از خودم بسیار ناراحت و ناراضی ام . از خودم با این تجربه چنین انتظاری نداشتم.و نمیدونم چطوری آروم بگیرم. دلم میخواد همه این حرفها را بهش بزنم و سبک بشم اما ممکنه این کار فرصتی برای پررویی وبی ادبیه بیشتر بهش بده. دلم میخواد اونهم ادب بشه اما نمیدونم چطوری. سوال دومم از شما اینه که اگر طبق معمول و بعد از مدتی باز پیام داد من چه واکنشی نشون بدم. آیا با بی تفاوتی هیچ پاسخی ندم یا این که تمام حرفای زشتش را بهش گوشزد کنم از شما خواهش می کنم بهرین راهکار را بهم بگید