سلام من یه دختر 23 ساله ام که دو ساله عقد کردیم. همسرم سه سال ازم بزرگ تره، ما به دلیل سنت های خانوادگی همدیگه رو خیلی کم می بینیم. همسرم از لحاظ محبت های لسانی برام چیزی کم نمی ذاره،علاوه بر ابراز محبت های زبانی زیاد، خیلی هم ابراز نیاز جنسی می کنه. اما الان که خوب فکر می کنم، هر وقت کاری رو ازش خواستم که نظر خودش یه چیز دیگه بوده، هیچ وقت بهم بله نگفته، و به نظر خودش عمل کرده، من دختری نیستم که بخوام به خاطر خواسته هام دعوا و جار و جنجال راه بندازم. اما فکر می کنم هیچ وقت به خواسته هام عمل نمیکنه؛ همسرم دانشجوئه و کار دائمی نداره، هر وقت ازش چیزی برای خرید خواستم، حتی چیزای کوچیک دست رد به سینه ام زده، یعنی برام کادو می خره اما همیشه اون چیزی که خودش دلش می خواد، طلا، حس میکنم چون می خواد پولش پس انداز بشه همیشه طلا می خره. و اگه من چیز کوچیکی مثلا حتی یه سوغات ساده ازش بخوام، اولش که معلوم میشه دوست نداره بخره، بعدش که میبینه تو روحیه ی من اثر گذاشته، می خره اما، از سوغاتش معلوم میشه که گشته تا ارزون ترین نمونه ی موجود توی بازار رو گیر آورده باشه. این موضوع فقط شامل مسائل مالی نمیشه. اکثر اوقات اگه خودش نظری در مورد مسئله ای داشته باشه، تقریبا محاله که به نظر من عمل کنه، شاید فکر کنید که بیان من بده، اما من با مهربون ترین و زنانه ترین حالات ازش خواسته هام رو طلب می کنم، تا حدی که حتی از نوع بیانم خیلی عذر می خوام، حتی تحریک میشه، اما بازم جوابش به من رده.اما من اصلا مث اون نیستم.خواسته هاش برام خیلی مهمن، حتی اگه نقطه ی مقابل خواسته های خودم باشن. توی این دو سال که فکر می کنم، تقریبا کاری نیست که بگم واسه دل من انجامش داده، اما همیشه روزی صدها بار با جمله بندی های مختلف، بهم میگه که من عاشقتم و بدون تو زندگی برام معنایی نداره، خوب من موندم که این چه جور عشقیه که آدم واسه عشقش حاضر نیست یه کار کوچیک هم انجام بده.
بهش میگم که تو منو بدون هزینه دوست داری. یعنی اگه لازم باشه خلاف میلت کاری برام انجام بدی حاضر نیستی. منکر میشه. وقت هایی هم که واسه این “نه” گفتن های زیادش دلخور میشم. ما که از هم دوریم، تلفنی که می خواد از دلم در بیاره؛ اکثر حرفاش در مورد نیاز جنسی و نیازش به جسم منه، یعنی ابراز نیاز می کنه، تا من راضی بشم.نمیدونم چه ربطی داره ناراحتی من به نیازش، یعنی چرا فکر می کنه وقتی به من ابراز نیاز کنه، من باید ناراحتیم و دغدغه ام از بین بره، فک می کنم می خواد ناراحتی منو سطحی حل کنه، نه اینکه ذره ای به خواسته هام بخواد عمل کنه، تا من دلم واقعا ازش راضی باشه، تا من احساس کنم محبوبشم. من توقع ندارم یه مرد همیشه به حرف من عمل کنه، اما نه های زیادش به من این حس رو میده که دوستم نداره. همسرم پسر خیلی پاک و مذهبیه. اما خوب من همش فک می کنم منو فقط واسه رفع نیازهاش می خواد و من براش یه وسیله ام. مث کیف و کفشش که بهشون نیاز داره، اما کیف و کفشش ازش توقعی ندارن. منم نباید داشته باشم. من زندگی مشترک رو بدون عشق، فقط یه زباله می دونم، چی کار کنم. این افکار و شک به علاقه ی واقعی همسرم منو تا مرز دادگاه رفتن و طلاق گرفتن داره پیش می بره. ممنون میشم کمکم کنید. تشکر زیاد.