باسلام خدمت شما من 15سال داشتم که عاشق یه پسری شدم راستشو بخواین قبلا با یه نفر بودمکه اون دوست این اقا بود و اون اقا نیز با یه دوست من بود بعد از جدایی من از دوست پسرم و اون از دوست دخترش باهم اشنا شدیم بهم گفت هم دردیم می تونیم به هم کمک کنیم و بعد از تهمتی که دوست پسر قبلیم برام زد که ما رابطه جنسی داشتیم باهم دوست شدیم کم کم وابسته شدیم و گوشی به صورت مخفیانه به من داد همه خانواده ی اون اقا پسر می دونن بامنه واختلاف طبقاطی زیادی باهم دارین و اینکه با مادرمم چند بار مادرش حرف زده در مورد ازدواج ومادرم قبول نکرده من دختری فوق العاده ساده و احساسی ام دراین مدت که دوساله با همیم والان17 سالمه خدا شاهده خیانت نکردم خودشم میدونم یه مدت باهم سر اینکه با مادر دعوا کرده بود قهر بودیم و برای اینکه دوباره برگردم تهدیدم کرد و گفت عکساتو پخش میکنم ولی بعد دست به گریه کردن کرد و گفت ببخشید رابطمون خوب شد با کلی خاطره رابطه میان من و او بسیار فراتر از داستان های رویایی بود ولی اون بعد از مدتی در تماس ها درخواست هوس بازی به صورت تلفنی می کرد در واقیت هیچ کداممان حتی اونیز نمی خواست با من رابطه داشته باشد چ
ون میگفت مردم و تورادوست دارم وهیچ وقت چنین کاری نکردیم او بسیار انسانی حساس بود فقط میگفت دوست دارم گاهی اوقات در حد تماس حالی برایم بکنی ولی چون من خجالتی بودم کمتر می توانستم یا حتی بحث را عوض میکردم مدتی بخاطر این دعوامون شد اما برگشت و گفت قول می دهم در موردش حرف نزنم و پیش دکتر رفت و الان دارو مصرف می کند برای کم کردن عارضه ی جنسی اش ولی مدتی بعد با دختر عمه ام که اهل سسندج است بیرون رفتیم او از نظر اخلاق خوب نیست و در خیابان او مرا دیده بود که این دختر هستم ومرا باطر این دعوا کرد و بعد نیز عصبانی و و فحش داد گفت تو هم مثل اونی بعده دو روز برگشت تو این ماجرا مامانم نیز فهمید هربار می امد و پوزش میخواست و چندبار هم با دختر عمه ام صبحت کرده در مورد من و اینکه اون اسمه منو رو دستش خال کوبی کرده همه میگن واسم میمیره اما دلم شکسته نمی دونم کدوم راه درسته زندگی واسم نمونده همه روزام شدن گریه و مادرم میگه تحقیق کردم مواد میفروشه و به تو نگفته نمی دونم به کی باور کنم لطفا کمکم کنید و این که فکر میکنه با یه پسره دیگه دوست شدم و هر جا میرم باهامه دلم میخواد بگم دیونه واست میمیرم اما نمی دونم کدوم راه درسته ممنون/