گذشته همسرم
باسلام،من حدود 1 سال و نیمه که ازدواج کردم شوهر و خودم کارمند و تحصیل کرده ایم.کاملا از گذشته شوهرم با خبرم و در جریان تمام دخترانی که با ایشون دوست بودن یا باهاشون قصد ازدواج داشتن،هستم… و نسبت به این قضیه هیچوقت جبهه نگرفتم و خیلی عادی برخورد کردم.یکی از اونها یه دختر ایلامی بوده که شوهرم تو دوران دانشگاه باهاش دوست بوده قصد ازدواج باهاش رو داشته اما کار به خواستگاری نرسیده(به دلیل دوری خونه دختره)،چند وقت پیش حرف افتاد از مسافرت به غرب و شوهرم گفت دلم واسه اون دختر ایلامی تنگ شده و دوست دارم ببینمش..منم ناراحت شدم و گفتم آدم متاهل باید یه چارچوبی داشته باشه لزومی نداره شما اون خانم رو ببینی..بعد گفت من خیلی شفاف و صادقم باهات و این خیلی خوبه…گفت من دوسش نداشتم من دیگه بحث رو ادامه ندادم.. چون اینطوری شوهرم فکر میکرد من نسبت به این مسئله ضعف نشون میدم و ممکنه که بعدا از نقطه ضعف من سوءاستفاده کنه..واقعا موندم چی بگم باهاش بحث کنم یا سکوت کنم..هرچند دیگه هیچی نگفتم..در صورتی که میدونستم این شفافیت نیست نمیدونم اسمش رو چی بذارم گستاخی ..پرویی یا…از طرفی من آدم خیلی حساسی هستم یکی یدونه ام و دو تا برادر دارم با مامانم اونقدر راحت نیستم که این مسائل رو بهش بگم هرچند به نظرم گفتنش زیاد درست نیست…خواهر یا دوستی ام ندارم که باهاش مشورت کنم…از طرفی الان تو این دوره زمونه آدم یه چیزایی میبینه و میشنوه که ناخودآگاه احساس میکنه باید خیلی مواظب شوهرش باشه هرچند شوهر من آدم خوبیه تا حالا باهاش مشکل نداشتم اما بعضی وقتا شرایط جامعه روم تاثیر میذاره و احساس میکنم باید غیرمحسوس مواظبش باشم…آیا درسته که به شوهرم شک کنم دچار سردرگمی شدم بین شک کردن و محتاط بودن و این داره منو عذاب میده..شوهر من خیلی اجتماعیه و سریع با همه گرم میگیره از این اخلاقشم میترسم از طرفی میگن از هرچی بترسی سرت میاد و من از تعبیر این جمله هم میترسم…گاهی وقتا خودم رو میزنم به بی خیالی…گاهی هم به این مسئله خیلی حساس میشم…به نظرتون یه خانم به لحاظ اجتماعی و شرعی و اخلاقی تا چه حد میتونه حواسش به رفتار و اخلاق شوهرش باشه و زیر نظرش؟اصلا این کار درسته؟به نظرتون من در مورد دختر ایلامی باید باهاش بحث میکردم؟خواهش میکنم منو راهنمایی کنین…من شوهرم و زندگیم خیلی دوست دارم …
دوست عزیز مردان تنوع طلب هستند و دوست دارن در کنار زندگی مشترکی که دارن روابطی رو تجربه کنن … در این مورد همراه بودن و کنترل میتونه موثر باشه چون اگر واکنش شما تند و صریح باشه ایشون راه دروغ و پنهانکاری رو در پیش میگیره …شما میتونید در این موارد به طور غیر مستقیم با ایشون برخورد کنید … با محبت کردن سعی کنید اعتماد ایشون رو جلب کنید … هیچ مردی در برابر محبت نمیتونه دوام بیاره و این شما هستید که ریلکس باید باشید و زندگی رو مدیریت کنید و گرنه وقتی پاشو از خونه بیرون میذاره که نمیتونید کاری بکنید پس به همین خاطر باید به شما کامل اعتماد داشته باشه ولی باید بدونه که چقدر زندگیتون رو دوست دارید و اگر کسی فکر تهدیدش رو داشته باشه چطور با واکنش تند شما مواجه خواهد شد
با سلام راستش من تو هیچی واسه شوهرم کم نمیذارم تو ظاهر و تیپمفخونه داری و آشپزی و روابط زناشویی و محبت،طوری که همیشه همسرم بهم میگه تو خیلی خوب و مهربونی،میگه عاشقتم،دوست دارم ولی من به حرفاش حساس شدم مثلا اون روز میگه من میتونم یه زن دیگه داشته باشم؟گفتم یعنی چی؟گفت منظورم اینکه طبق شناختی که از من داری دارم ازت سوال میپرسم من آدمی هستم که یه زن دیگه داشته باشم منم ناراحت شدم…گفت به خدا آدمایی که اینطوری حرف میزنن فقط در حد حرفه هیچ وقت اینکارا رو نمیکنن…منم گفتمدوست ندارم همسرم حرفهای بیهوده و پرت بزنه..گفت اگه بدت میاد دیگه نمیگم..خواستم شوخی کنم.بعد منم یه کم از این به قول خودش شوخیاکردم دیدم بدش اومد.راستش وقتی این حرفا رو میزنه بهش شک میکنم..خیلی وقتا خواستم گوشیشو چک کنم ولی بازم گفتم زشته کار درستی نیست…
من احساس میکنم شوهرم متوجه حساسیت من به این حرفا شده و داره یه جورایی از نقطه ضعف من سوءاستفاده میکنه.از طرفیم با این حرفاش داره منو نسبت به خودش به شک و بدبینی میندازه.بعضی وقتا فکر میکنم چون سالهای اول زندگیمونه شاید اینطوریه هنوز به اون اعتماد کامل نرسیدیم و سر کوچکترین حرف من ازش آزرده خاطر میشم..آخه میدونید من یه جاری دارم که نسبت به شوهرش خیلی بی تفاوته و بارها شده که در حضورهمه گفته بره زن بگیره از نظر من مشکلی نداره و من گفتم من مثل تو نیستم و نسبت به این حرفش در مورد شوهرش جبهه گرفتم در حضور شوهرم، میگم شاید به خاطر همینه که شوهرم این حرفا رو میزنه میخواد حرص منو دربیباره…شایدم هنوز شخصیتشو کامل و درست نمیشناسم که اینطوری در موردش قضاوت میکنم…