آیا جا داره این خیانت رو ببخشم؟
خانمی ۲۹ ساله و کارمند هستم.
یک سال هست از همسرم به خاطر اختلاف فرهنگی و خساست شدید و خیانت های مکرر (در حد پیام) به توصیه یک مشاور ک گفت این آدم پکیجی از مشکلات هست، بعد از ۵سال زندگی مشترک بدون بچه با گرفتن یک خانه به عنوان مهریه جدا شدم.
ازهمان روزهای ابتدایی جداییم، باآقایی ۳۱ ساله آشنا شدم. ایشان هم کارمند و در دوره عقد ب خاطر دخالتهای خانواده همسرشان جدا شدند.
من ازهمان ابتدای رابطه متوجه شدم این آقا هم بامن تفاوت فرهنگی دارند، ولی بخاطر وابستگی شدیدی ک بین ما وجودداشت حاضر ب جدایی نشدیم و تصمیم گرفتیم باهم سازش کنیم. درگوشیشان دیدم ک ایشان دخترای فامیلشان (دخترعمه) را عزززززززیزم و ……جونممممممم خطاب کرده بودند. وقتی هم اعتراض کردم گفتند ک اینها ۷سال از من کوچکترند و ما خانواده پرمحبتی هستیم و من نوه اولم و … ولی قبول کردند ک اینگونه صحبت نکنند.
مشکلات دیگری مثلا در جمع های دوستانشون با خانم های دوستاشون خیلی راحت هستند به گونه ای ک من اینگونه
نیستم. مثلا مشروب میخورند،برای هم فندک میزنند…
چندماه هم باهم زیر یک سقف زندگی کردیم ( درخانه ی من ، ایشان یک ماشین دارند و خانه ندارند، قبلا هم مقداری مهریه ب نامزدسابقشان پرداخت کرده اند)
درمدتی ک باهم زندگیکردیم(نزدیک۵ ماه) بسیار ازهم راضی بودیم، من از محبت کردن ایشان، خریدهایشان برای خانه، حواسش بودن به من و رابطه جنسی خوب بسیار راضی بودم و ایشان هم همین حس رضایت را ب من داشتهاند. و من را به تمام فامیل خود معرفی کرده بودند و تقریبا قرار بود ک عید جشن نامزدی بگیریم.هرچند من بسیار مردد و دودل بودم و نگران.
تا اینکه درگوشی موبایل ایشان دیدم ک خانومی (همکارش) برایشان پست و پیام میفرسته و میوت شده. من شک کردم و کلگوشیش رو گشتم ولی همه چیزرو پاک کرده بود
تااینکه ب خودش گفتم اول ب شدت انکارکرد، من حتی تاپای کات کردن رفتم و جوابتلفشونو ندادم، ب شدت هراسان شد، ب منزل پدریم و خانه خودم آمد و مدام تماس و گریه و…گفت ک اون خانم پررو بوده و پیام میفرستاده و من جواب نمیدادم.
من هم بخشیدمش ولیگفتم قضیه ازدواج بینمون کنسله و همینجوریباهم بمونیم.
درابتدا قبول کرد، ولی درطول یک ماه سرد شد و گفت ک وقتی بامن آینده ای متصور نیستی، ازت سرد میشم.
البته ب شدت تلاش کرد ک دوباره دلم رو بدست بیاره، مادرش تلفنی صحبت کرد و گفت ک شیطنت کرده و تو ببخشش.
خودشم چندین باز زنگ و تماس و پیام و التماس ک منو راضی کنه ب ازدواج،
ولی من دلم صاف نشد، و بهش کفتم تو میدونستی قبلا یکبار زندگی من سراینچزا بهم ریخته باز شیطنت کردی…
خلاصه ک نبخشیدمش و ایشون بعد از یک ماه اعتراف کرد ک قبل از من درحد دوسه بار کافه رفتن با این خانم درحد آشنایی دوست شده ولی کات کرده، بعد این خانم بعد از چندماه دوباره اومده ایشونو فالو کرده و پیام میداده.
خودشم قبول داره ک اشتباه کرده و نباید فالو میکرده
بازهم من حرفش را نپذیرفتم و گفتم باهات ازدواج نخواهم کرد، چرا ک خیال راحت را از من گرفتی…
(این روهم بگم ک من قبل از جداییم با این آقا آشنا شدم و به نوعی اشتباه کردم و بهش نکفتم ک هنوز کامل جدا نشدم، و برای ۳ماه به زندگی قبلیم برگشتم و بعد از ۳ماه رسمی و قانونی جدا شدم و این آقا میگوید تو این ۳ ماهی که من نبودم و به زندگی قبلیم برگشته بودم با همکارش آشنا شده بوده و وقتی من برگشتم ، رابطشون رو کات کرده)
ومیگویدچون من یکبار این پنهان کاری تورو بخشیدم تو هم جاداشت این شیطنت یا اشتباه من رو ببخشی.و میگوید چون من مهریه بالا گفتم ایشون کمی از من دلسرد شدن و با خودش گفته شاید این ازدواج سرنگیره.(این ها رو ب عنوان دلایل این پنهاکاریش گفت)
من کفتم چون اینها باهم همکار هستن، ممکن است دوباره در آینده باهم وارد رابطه شوند و ازاین ترسیدم.ازینکه تو زندگی هرروز بخوام نگران باشم ک این دو هرروز همو میببنن و…
و ایشون دوباره بعد از کلی پیام و تماس و التماس کردن، باز من قبول نکردم و درنهایت یک هفته س ایشون هم منو از صفحات مجازی بلاک کرده و بعد از سه چهار روز، اون خانم( همکارش رو) فالو کرده…
مشکل من الان یک: عدم اعتمادم نسبت ب مردان
و دو: احساس میکنم خودم هم بسیار یکدنده هستم. مثلا مادرم میگوید جا داشت ک گذشت کنی. چرا ک ایشان و خانوادش با جدایی من مشکلی نداشتند و ممکن است درآینده خواستگاری پیدا شود ک ب خاطر سابقه ازدواجم پاپس بکشد…
آن آقا هم بمن میگوید ک مرغت یکپا دارد و گذشت نداری…
در کل هیچ اعتمادی ب ازدواج و مردها ندارم
یک خیال راحت و امن میخواستم از رابطه ک اونم اینطوری شد…
الان سوالم از شما این است ک من باید چ میکردم؟ ایا کار درستی کردم؟
آیا من زیادی حساسم؟
یا حساسیت هایم درست و به جاست؟
مادرم میگوید عشقت را دودستی ب اون خانم دادی و هیچ تلاشی برای نگه داشتنش نکردی… آیا باید میماندم و هرروز میجنگیدم و نگران ارتباط این دو میبودم؟ یا کار درستی کردم؟
از همفکری و نظرات شما ممنونم…🙏
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیزم شما نیاز است که بر مبنای شناخت در مورد مسیر ازدواج تصمیم گیری کنید و در این مورد نیز بهتر است که در حدود مشخصی این ارتباط وجود داشته باشد چون اگر بخواهید باهم زندگی کنید خب این مسیر تفاوتی با ازدواج ندارد
در این مسیر با توجه به شناختی که کسب کرده اید اهمیت دارد که با واقعیت ها تصمیم گیری کنید در هرصورت شما چندین بار با خیانت ایشان روبرو شده اید در کنار اینکه خب چیزی که شما بیان کردید این است که تلاشتان را برای این ارتباط کرده اید در این مسیر خب بهتر است که به خودتان فرصت بدهید تا بتوانید در این مسیر به مرحله پذیرش برسید در هرصورت ارتباط دو طرفه می باشد و هردوی شما نیاز است که باهم در این مسیر تلاش می کردید تا بتوانید ارتباط بهتری را بسازید .
به نظرتان من زیادی حساسم؟ یا حساسیت ها و دلایلم ب جاست؟