با سلام و عرض ادب
بنده پسری سی ساله هستم که با قطعیت می‌گویم هرگز دوست دختری نداشتم.. بعد از مدت ها از دختری که بهش ابراز علاقه و خواستگاری کردم و جواب رد شنیدم، با دختری در محل کار آشنا شدم و به شدت بهش علاقه مند شدم.. تا اینکه از طریق دو نفر از همکاران خانمم درخواست کردم که به او بگویند که من تمایل به دوستی با هدف ازدواج دارم و میخواهم با هم آشنا شویم و سپس به من خبر رسید ایشان هیچ تمایلی به این رابطه ندارند و تمام
این موضوع حدود سه هفته گذشت و من مجددن از طریق یکی از دوستان صمیمیش دوباره تقاضا کردم با این تفاوت که ایشان این بار رضایت دادند که با هم آشنا شویم و شماره شان را دادند و من تماس گرفتم (به خاطر وجود آشنا ایشان که در آنجا استخدام شدند به شدت میترسیدند که این رابطه در شرکت کامل اشکار شود و من نتوانستم حضوری صحبت کنم).
کل زمان تماس حدود 15 دقیقه طول کشید و حس کردم ایشان تمایلی برای این رابطه ندارند و حتی به زبان هم آوردند که من سخت گیرم و با این دید وارد رابطه میشوند که انتهایش شاید خوشایند من نباشد.. با این حال من با احترام و مهربانی از ایشان خواستم که با هم چند ماه صحبت کنیم شاید توانستم نظرشان را تغییر دهم..
اون روز من و ایشان از طریق تلگرام پیام رد و بدل کردیم تا اینکه در پیامی ایشان از من خواستند که ادامه صحبت و تکست دادن باشد برای پایان ساعت کاری و من نیز پذیرفتم و در جواب نوشتم…. **بهتر**
این بهتر نوشتن همانا، ایجاد بهانه محکم و قاطع برای پایان دادن رابطه ایشان با من در فاصله کمتر از 5 ساعت از تماسی که گرفتم..
شروع کرد که تو به من توهین کردی و برام ارزش قائل نیستی و این حرفا و من هاج و واج که چرا و چگونه میشود منی که به این سختی توانستم با تو صحبت کنم با قصد توهین این حرف را بزنم.. هرچه قدر توضیح هر چه قدر عذر خواهی و حتی به غلط کردن هم افتادم که سو تعبیر شده و من بگویم منظورم این بود که بهتر است که بعد کار حرف بزنیم ولی فرصت نشد کامل تایپ کنم… اصلن قبول نمیکرد و برایم مسجل شد که ایشان دنبال بهانه بودند برای پایان رابطه و در انتها صحبت قاطع گفتند که حاضر نیستن که با من ادامه دهند و پایان
فردای آن روز با این که تحقیر شدم و دلسرد بودم از اینکه این دختر حتی برایم ارزش قائل نیست که این رابطه ادامه پیدا کند از شدت علاقه ای که بهش داشتم مجددن تماس گرفتم و دوباره عذر خواهی و توضیح دادم که اشتباه میکند و خواستم که مرا ببخشد ولییییی قلبم را شکوند و جوری برخورد کرد که انگار خطایی از من سرزده نابخشودنی و گفت دیگر این ارتباط به پایان خودش رسیده است…

حال که دو روز از این رابطه میگذرد من شدم گناهکار و ایشان مظلوم و دلشکسته از منی که هیچ سو نیتی نداشتم
سرخورده از رابطه ای که با تمام وجود سعی کردم نگهش دارم و تلاش کنم برای باز پسگیری در مقابل کسی که انگار به زور وارد صحبت با من شد… ناراحت از کلمه ای شاید نمیگفتم این اتفاق نمیفتاد یا شایدم با بهانه ای دیگر می افتاد..
افسوس به شانسی که نداشتم….

میشه تحلیل کنید که کجای راهو اشتباه رفتم… در مواجهه با چنین افرادی که تمایلی ندارند و انقدر سخت گیر و بهانه گیر هستن بهترین گزینه قطع ارتباط هست
یه چیزی بگید آروم شم😔