با سلام من زنی ۳۸ ساله هستم ۷ ساله که توی رابطه ام در واقع ازدواج سفید با داشتن یک پسر ۱۱ ساله در اون زما ن بخاطر شرایط روحی خیلی بدی که داشتم به این رابطه راضی بودم این آقا مجرد بود و از ابتدا از روبرو شد ن با فرزندم امتناع میکرد و کلأ خوشش نمیومد که پای پسرم به زندگی ما باز بشه حالا بعد از ۷ سال بالا و پایین کردن و سپری کردن ماجراهای فراوان تصمیم گرفتیم عقد کنیم اما شرط کرده که به هیچ وجه پسرم در زندگی ما رفت و آمد نداشته باشه و من هم رابطمو باهاش کم کنم هسر سابقم ۱۰ سال زندان بود من و پسرم پیش پدر و مادر خودم بودیم که من همش در این ۷ ساله هرروز بخاطر پسرم رفت و آمد کردم تا تنها نباشه اما همون تنها موندنش در شب ضربه بدی بهش زد چون وابستگی شدید عاطفی به من داشت که هنوزم داره و بلکه بیشتر شده خیلب درگیر شد اعتبپ پیدا کرد که من خیلی باهاش جنگیدم پدرش برگشته و منتظر حرکتی از سمت منه 
حالا سؤال من اینه که چطور میتونم با این وابستگی شدید پسرم عقد کنم و مسئولیت زندگی واقعی رو قبول کنم این آقا از من بچه هم میخوان چطور پسرمو تقریبأ تنها بذارم خسته شدم از رفت و آمد دلم آرامش میخواد آیا ازدواج من صلاحه؟؟ یا بهتره با همون پدر بچم به توافق برسم وبرم وابستگی عاطفی خودمو چکار کنم؟؟ دوراهی خیلی بدیه کمکم کنید ممنون