سلام.نمیدونم واقعا این پرسش بدردم میخوره یا ن
من مهدی ام و ۱۹ سالمه. چند وقتی میشه که احساس ناامیدی و بی حوصلگی و ناراحتی زیاد دارم. چند وقت که میگم یعنی حدود یکسال. من‌ اصلا قبلا اینجوری نبودم . اشتهام نصف شده.حتی از نصف هم کمتر. هیچ علاقه ای به غذا خوردن ندارم. موسیقی به شدت روم تاثیر میزاره به حدی که با مورزیک غمگین بغضم میگیره و با موزیک شاد ی شادی الکی زود و گذر .. فکرم همیشه مشغوله و اصن اروم و قرار ندارم. خسته شدم از این وضعیت همیشه میگفتم درست میشه‌ ولی خیلی بدتر شده. دیگه نمیتونم با کسی ارتباط برقرار کنم یا تو جمع حرفمو بزنم . اوایل فکر میکردم بی حوصلم ولی الان میفهمم که نمیتونم حرف بزنم. حتی به یک دختر تو کلاسمون علاقه مند شدم همین امسال ، ۳ ماه صبر کردم تا با خودم کنار بیام و بعد پا پیش بزارم، ولی بعد از اینکه حرفمو بش زدم جواب نه بم داد. حالا یک هفتست جدا از همه ی اون حس ها فکر میکنم بی عرضم. من با بی عرضگیم نتونسم به دستش بیارم و الان خیلی بیشتر ازقبل احساس ناراحتی میکنم.
فکر میکردم زمان همه چیو درست میکنه، ولی بدتر کرد. حالا من ی ادم تنها و گوشه گیر و افسردم که الان تو ناامید ترین و داغون ترین دوره زندگیمم. بعضی وقتا هم بدون اینکه خودم بخوام فکر خودکشی میاد تو سرم یا مثلا ناخوداگاه به مرگ نزدیکام فکر میکنم.
قدرت این که به چی فکر کنم رو ندارم، یعنی ی سری موضوع تو ذهنمه از وقتی که روزمو شروع میکنم تا شب . نمیتونم ازشون دور شم. دلم نمیخواد بشون فکر کنم.
چیزای خوب هم هستن که بشون فکر کنم و حالم خوب شه ولی نمیتونم . من خیلی سعی کردم این حالت هارو از خودم دورکنم ولی نشد. این اواخر هم که خیلی زودرنج شدم با ی حرف خیلی کوچیک از کوره در میرم.
تو این ی هفته که از شخص موردعلاقم جواب نه شنیدم حالم خیلی بدتر شده.چون بنظرم کسی که بش علاقه دارم میتونس حالمو‌ خوب کنه. دلم میخواس شرایطم عادی بود و حالم خوب بود تا بدستش میاوردم. فکر به این که بخاطر شرایط روحیم چه چیزایی رو از دست دادم داره داغونم میکنه.
اوائل همیشه خونوادمو مقصر میدونسم ولی الان خودمو
تمرکز ندارم، نمیتونم مطالب درسی رو بفهمم، حافظه کوتاه مدتم ضعیف شده، دو هفته ای میشه که خواب راحت ندارم نصف شب از خواب میپرم میبینم خیس عرق شدم، دلم واسه شاد بودن تنگ شده، انقدری تنها شدم که امیدمو به زندگی از دست دادم و خیلی راحت به مرگ فکر میکنم. دلم میخواد منم مثل همه برگردم به جریان عادی زندگی.